#سلام_امام_زمانم♥
چشمانم را میبندم
و روزی که میآیی را
تصور میکنم
همه جا پیوسته نور است
حتی تصور آمدنت هم زیباست ...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
...
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و بیست و دوم
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه83 : (از خطبه هاي شگفت آور امام عليه السّلام كه به آن خطبه «غرّا» گويند )
1⃣ شناخت صفات الهی
♦️ستايش خداوندی را سزاست که به قدرت والا و برتر و با عطا و بخشش نعمت ها به پديده ها نزديک است. اوست بخشنده تمام نعمت ها و دفع کننده تمام بلاها و گرفتاری ها. او را می ستايم در برابر مهربانی ها و نعمت های فراگيرش. به او ايمان می آورم چون مبدأ هستی و آغازکننده خلقت آشکار است. از او هدايت می طلبم چون راهنمای نزديک است و از او ياری می طلبم که توانا و پيروز است و به او توکّل می کنم چون تنها ياور و کفايت کننده است. و گواهی می دهم که محمّد(صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست. او را فرستاده تا فرمان هايش را اجرا کند و بر مردم حجّت را تمام کرده، آنها را در برابر اعمال ناروا بترساند.
2⃣ سفارش به پرهيزكاری
♦️سفارش می کنم شما بندگان خدا را به تقوای الهی، که برای بيداری شما مَثَل های پندآموز آورده و سرآمد زندگانی شما را معيّن فرمود و لباس های رنگارنگ بر شما پوشانده و زندگی پروسعت به شما بخشيده و با حسابگری دقيق خود بر شما مسلّط است. در برابر کارهای نيکو به شما پاداش می دهد و با نعمت های گسترده و بخشش های بی حساب، شما را گرامی داشته است و با اعزام پيامبران و دستورات روشن، از مخالفت با فرمانش شما را برحذر داشته است. تعداد شما را می داند و چند روزی جهت آزمايش و عبرت برای شما مقرّر داشته که در اين دنيا آزمايش می گرديد و در برابر اعمال خود محاسبه می شويد.
3⃣ دنيا شناسی
♦️آب دنيای حرام همواره تيره و گل آلود است. منظره ای دل فريب و سرانجامی خطرناک دارد. فريبنده و زيباست اما دوامی ندارد. نوری است در حال غروب کردن، سايه ای است نابودشدنی، ستونی است در حال خراب شدن. آن هنگام که نفرت دارندگان، به آن دل بستند و بيگانگان به آن اطمينان کردند، چونان اسب چموش پاها را بلند کرده، سوار را بر زمين می کوبد و با دام های خود آنها را گرفتار می کند و تيرهای خود را سوی آنان پرتاب می نمايد. طناب مرگ به گردن انسان می افکند، به سوی گور تنگ و جايگاه وحشتناک می کشاند تا در قبر، محل زندگی خويش بهشت يا دوزخ را بنگرد و پاداش اعمال خود را مشاهده کند و همچنان آيندگان به دنبال رفتگان خود گام می نهند. نه مرگ از نابودی انسان دست می کشد و نه مردم از گناه فاصله می گيرند. که تا پايان زندگی و سرمنزل فنا و نيستی آزادانه به پيش می تازند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
🎉عرش الهی اگر، جلوه گه حق بود
بار گه ات کاظمین، خود حرم کبریاست
قبله ی قدوسیان، کوی مصفای تو
نام دل آرای تو، کعبه ی حاجات ماست
اسعدالله_ایامکم ✨
🌸ولادت باسعادت باب الحوائج حضرت موسی ابن جعفر، امام موسی کاظم علیه السلام خدمت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف و همه شیعیان و محبّان اهلبیت(علیهم السلام) تبریک و تهنیت باد.🌸🍃🍃🌸
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💠حکم گذاشتن مال پیدا شده در مسجد و محل اجتماع مردم:
🌺اگر قیمت چیزی که پیدا کرده به ۱۲.۶ نخود نقره سکه دار برسد،
چنانچه اعلان نکند و در مسجد یا جای دیگری که محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود یا دیگری آن را بردارد،
کسی که آن را پیدا کرده ضامن است.
﴾﷽﴿
✅ اثرات لقمه حرام در زندگی !
🍃🌸حضرت رسول خدا (ص)فرمایند:
نماز کسی که لقمهاش حرام است تا چهل روز قبول نمی شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمی گردد و هر مقدار از بدنش که با حرام پرورش یافته سزاوار آتش و سوختن است.
🌺🍃حضرت امام صادق علیه السلام :
هر كس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد كسب خود را حلال كند و حق مردم را بپردازد.
🍃🌸حضرت امام هادى علیه السلام:
به راستى كه حرام، افزايش نمى يابد و اگر افزايش يابد، بركتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه اى به سوى آتش خواهد بود.
🌺🍃حرام خواری و قساوت قلب ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند که اگر کسی حرام خورد قلبش سخت شده و در برابر حق، نرمش نخواهد داشت! این همان سخنی است که امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا به سپاه کوفه فرمود: چون شکمهای شما از حرام پر شده،کلام حق در شما اثر ندارد...
📚 الكافي (ط-الاسلامیه) ج۵ ، ص ۱۲۵
🌟 میلاد با سعادت حضرت موسیبنجعفر، امام کاظم علیهالسلام بر همگان مبارک باد🌸
✅ حضرت آیتالله بهجت قدسسره برای شفای بیماران دستورالعمل ذیل را تأکید میفرمودند :
🔸 مریض پس از نماز صبح دو رکعت نماز حاجت بخواند و پس از آن سه مرتبه بگوید:
🔹اللَّهُمَ اشْفِنِي بِشِفَائِكَ، وَ دٰاوِنِي بِدَوَائِكَ، وَ عَافِنِي [بِعَافِیَتِكَ] مِنْ بَلَائِكَ، فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ.
🔸خدایا، مرا به شفای خود شفا ده و به دوای خود دوا ده و از بلایت عافیتم بخش؛ چرا که من بندۀ تو و فرزند بندۀ توام.
🔹 پس از آن یک بار بگوید:
«بِحُرْمَةِ الإمامِ الکاظِم علیهالسلام».
📚 بهجتالدعا، ص٣۴٩
49.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر بچه ای که خواب
شهید ابراهیم هادی رو دیده...😇
#خیلی_قشنگه😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای کشف حجاب تا رابطه حرام و در نهایت خودکشی یک خانم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🌺 توصیۀ امام کاظم(ع) به کسانی که فرزنددار شدن را به خاطر مشکلات مالی به تأخیر میاندازند
🔹یکی از اصحاب امام کاظم(ع) میگوید به آن حضرت نامهای نوشتم و عرض کردم که: «من پنج سال است که از فرزنددار شدن خودداری کردهام؛ به دلیل اینکه همسرم با بچهدار شدنمان مخالف است و میگوید به خاطر نداری، بزرگ کردن آنها برایمان سخت است. نظر شما چیست؟»
✍🏻حضرت در جواب نامۀ من اینگونه نوشتند: «فرزند بخواه (و اقدام کن)؛ چون روزیِ فرزندان را خدا میدهد.»
🔹عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ(ع): أَنِّي اجْتَنَبْتُ طَلَبَ الْوَلَدِ مُنْذُ خَمْسِ سِنِينَ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَهْلِي كَرِهَتْ ذَلِكَ وَ قَالَتْ إِنَّهُ يَشْتَدُّ عَلَيَّ تَرْبِيَتُهُمْ لِقِلَّةِ الشَّيْءِ، فَمَا تَرَى؟ فَكَتَبَ(ع) إِلَيَّ: اطْلُبِ الْوَلَدَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَرْزُقُهُمْ. (کافی، ج6، ص3)
#فرزند_آوری
#شهید_یاسر_بهشتی
🌷🌷🌷🌷🌷
دنیا پوچ است و ما باید برای آخرت توشه بگیریم. از مسجد و نماز و حمایت و اطاعت از امام غافل نشوید.
برادرانم! بروید به دنبال فرایض دینی، راه و سلوک امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ، نهضت خونین سیدالشهداء، که انسان را به حرکت در مقابل حق علیه باطل در می آورد، عشق امام حسین(علیهالسلام) را در قلب خود شعله ور کنید.
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۷۳
*═✧❁﷽❁✧═*
اون دختر پر از شور و نشاط ... بی صدا و گوشه گیر شده بود😞... با کسی حرف نمی زد ... این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم مدرسه ...
الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ... اینطوری نمی شد ... هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم ... مغزم دیگه کار نمی کرد 😢... نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود ... نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم ... دیگه مغزم کار نمی کرد ...
- خدایا به دادم برس🙏 ... انگار مغزم از کار افتاده ... هیچ ایده و راهکاری ندارم ...
بعد از نماز صبح، خوابیدم😴 ... دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا بلند شدم ...
از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد ... حیاط و شاخ و برگ های درخت🌳 گردو ... از برف، سفید شده بود ... اولین برف اون سال ... یهو ایده ای توی سرم جرقه زد ...
سریع از اتاق اومدم بیرون ... مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد ...
- هنوز خوابه؟ ..
- هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه ...
رفتم سمت اتاق ... دو تا ضربه به در🚪 زدم ... جوابی نداد ...
رفتم تو ... پتو رو کشیده بود روی سرش ... با عصبانیت😡 صداش رو بلند کرد ...
- من نمی خوام برم مدرسه ..
با هیجان رفتم سمتش ... و پتو رو از روی سرش کنار زدم ..
- کی گفت بری مدرسه؟ ... پاشو بریم توی حیاط آدم برفی ⛄️درست کنیم ...
زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش ...
- برو بیرون حوصله ات رو ندارم😤 ...
اما من، اهل بیخیال شدن نبودم ... محکم گرفتمش و با خنده گفتم ...
- پا میشی یا با همین پتو ... گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها ...
پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد ...
- گفتم برو بیرون ... نری بیرون جیغ می کشم ...
این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود ... شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست ... لبخند 😊شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد ...
- الهی به امید تو ...
همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود ... منم، گوله شده با پتو بلندش کردم
صدای جیغش بلند شده بود ... که من رو بزار زمین ..
اما فایده نداشت ... از در اتاق که رفتم بیرون ... مامان با تعجب به ما زل زد😳 ... منم بلند و با خنده گفتم ..
- امروز به علت بارش برف🌨، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد ... از مادرهای گرامی تقاضا می شود ... درب منزل به حیاط را باز نمایند ... اونم سریع ... تا بچه از دستم نیوفتاده..
یه چند لحظه بهم نگاه کرد 👀و در رو باز کرد ...
سوز برف که به الهام خورد ... تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم ... سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد ..
- من رو نزاری زمین ... نندازی تو برف ها ...
حالتش عوض شده بود ... یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن ...
آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن ... منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها ... جیغ می زد و بالا و پایین می پرید ...
خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم ... و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش ... خورد توی سرش ... با عصبانیت داد😡 زد ...
- مهران ...
و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه ... گوله بعدی رفت سمتش ...
سومی رو در حالی که همچنان جیغ می کشید ... جاخالی داد ...
سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد ...
- دیوونه ها ... نمی گید مردم سر صبحی خوابن ...
گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید ... هر چند، حیف ... خورد توی پنجره ...
- مردم ... پاشو بیا بیرون برف بازی ... مغزت پوسید پای کتاب ...
الهام تا دید حواسم به سعید پرته ... دوید🏃♂ سمت در ... منم بین زمین و آسمون گرفتمش ... و دوباره انداختمش لای برف ها ... پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط ...
بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت ... و پرت کرد سمتم ...
تیرم درست خورده بود وسط هدف ... الهام وارد بازی و برنامه من شده بود ...
جنگ در دو جبهه شروع شد ... تو اون حیاط کوچیک ... گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد ... تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد ... برعکس ما دو تا ... که بدون کاپشن و دست🧤 و کلاه ... و حتی کفش ... وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم ... سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود ...
از طرف عضو بزرگ تر اعلان جنگ شد ... من و الهام، یه طرف... سعید طرف دیگه ...
ماموریت: تسخیر کاپشن🧥 و دستکش سعید ... و در آوردن چکمه هاش 🥾...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_مریم_آیه_۳۶
《وان اللهَ رَبی ورَبکم فاعبُدوه هذا صِراطُُ مُستقیمُُ》
حضرت عیسی علیه السلام بر مسئله عبادت خدا تاکید کرده و می فرماید:
خداوند پروردگار من وشما هست او را پرستش کنید که راه راست همین است
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و بیست و سوم
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه83 : (از خطبه هاي شگفت آور امام عليه السّلام كه به آن خطبه «غرّا» گويند )
4⃣ وصف رستاخيز
♦️تا آنجا که امور زندگانی پياپی بگذرد و روزگاران سپری شود و رستاخيز برپا گردد، در آن زمان انسانها را از شکاف گورها و لانه های پرندگان و خانه درندگان و ميدانهای جنگ بيرون می آورد که با شتاب به سوی فرمان پروردگار و وعده گاهش می روند و به صورت دسته هايی خاموش و صف های آرام و ايستاده حاضر می شوند. چشم بيننده خدا آنها را می نگرد و صدای فرشتگان به گوش آنها می رسد. لباس نياز و فروتنی پوشيده، درهای حيله و فريب بسته شده و آرزوها قطع گرديده است. دل ها آرام، صداها آهسته عرق از گونه ها چنان جاری است که امکان حرف زدن نمی باشد. اضطراب و وحشت همه را فرا گرفته بانگی رعدآسا و گوش خراش همه را لرزانده به سوی پيشگاه عدالت برای دريافت کيفر و پاداش می کشاند.
5⃣ وصف احوال بندگان خدا
♦️بندگانی که با دست قدرتمند خدا آفريده شدند و بی اراده خويش پديد آمده پرورش يافتند، سپس در گهواره گور آرميده متلاشی می گردند. و روزی به تنهايی سر از قبر بر می آورند و برای گرفتن پاداش به دقّت حسابرسی می گردند. در اين چند روزه دنيا مهلت داده شدند تا در راه صحيح قدم بردارند، راه نجات نشان داده شده تا رضايت خدا را بجويند، تاريکی های شک و ترديد از آنها برداشته شد و آنها را آزاد گذاشته اند تا برای مسابقه در نيکوکاری ها خود را آماده سازند، تا فکر و انديشه خود را به کار گيرند و در شناخت نور الهی در زندگانی دنيا تلاش کنند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
✅نورِ عَملِ خیر
✍استاد فاطمی نیا می فرمودند: اعمال و عبادات ما همگی نور دارد، باید اثر و نور این ها را با مراقبه و محافظت نگه داریم و از دست ندهیم. ماها متاسفانه غالبا ولخرج هستیم، ولخرج نـور. اگـر از عبادتی نور کسب کنیم ، آن را حفـظ نمی کنیم . فورا با رفتارمان آنرا خرج میکنیم و از بین می بریم نماز شب میخوانیم و بعد غیبت می کنیم و نور نمازشب ازبین میرود، یک نورانیت هم اگـر شب به ما بـدهند، صبح خـرجش می کنیـم. یک دعا می خوانیـم ، با جـواب تلخی کـه مثلا به مادرمان می دهیم ، از بین می بریم خلاصه هـر عمل خیری نور دارد ، اگر نور ها را حفظ کنیـم ، به تـدریج این نورها جمع شـده و قوی می شـوند و دارای آثار عالیه می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_علیرضا_ملازاده
🌷🌷🌷🌷🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شیتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۷۴
*═✧❁﷽❁✧═*
دیگه برفی برای آدم برفی⛄️ نمونده بود ... اما نیم ساعت، بعد از ورود سعید ... صدای خنده های الهام بعد از گذشت چند ماه🌙، بلند شده بود ... حتی برف های روی درخت 🌲رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم ...
طی یک حمله همه جانبه ... موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم ... و حتی چندین گوله برف ... به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد ...
وقتی رفتیم تو ... دست و پای همه مون سرخ سرخ بود ... و مثل موش🐁 آب کشیده، خیس شده بودیم ...
مامان سریع حوله آورد ... پاهامون رو خشک کردیم ...
بعد از ظهر، الهام رو بردم ... پالتو، دستکش و چکمه👢 خریدم... مخصوص کوه ... و برای جمعه، ماشین🚙 پسرخاله ام رو قرض گرفتم ... چرخ ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون ... من، الهام، سعید ... مادر باهامون نیومد ...
اطراف مشهد ... توی فضای باز ... آتیش🔥 روشن کردیم و چای☕️ گذاشتیم ... برف مشهد آب شده بود ... اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود ... و این تقریبا برنامه هر جمعه ما شد ... چه سعید می تونست بیاد ... چه به خاطر درس📚 و کنکور توی خونه می موند ...
اوایل زیاد راه نمی رفتیم ... مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود ... الهام تازه کار بود ... و راه رفتن توی برف، سخت تر از زمین خاکی ... مخصوصا که بی حالی و شرایط روحیش ... خیلی زود انرژیش رو از بین می برد🙁 ...
اما به مرور ... حس تازگی و هوای محشر برفی ... حال و هوای الهام رو هم عوض می کرد 🥰...
هر جا حس می کردم داره کم میاره ... دستش رو محکم می گرفتم ..
- نگران نباش ... خودم حواسم بهت هست ...
کوه 🏔بردن های الهام ... و راه و چاه بلد شدن خودم ... از حکمت های دیگه اون استخاره ها بود ... حکمتی که توی چهره الهام، به وضوح دیده می شد ... چهره گرفته، سرد و بی روحی که ... کم کم و به مرور زمان می شد گرمای زندگی رو توش دید 😍...
و اوج این روح و زندگی ... رو زمانی توی صورت الهام دیدم ... که بین زمین و آسمان، معلق ... داشتم پنجره ها رو برای عید می شستم ...
با یه لیوان چای ☕️اومد سمتم ...
- خسته نباشی ... بیا پایین ... برات چایی آوردم ...
نه عین روزهای اول ... و قبل از جدا شدن از ما ... اما صداش، رنگ زندگی گرفته بود ...
عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد خیلی تعجب کرد😳 ... خوب نشده بود ... اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود ... هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت ... که توکل بر خدا ... اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل می کردیم ...
اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود ..
- اونقدر چهره ات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم ... با خودت چی کار کردی پسر؟ ...
و من فقط خندیدم😁 ... روزگار، استاد سخت گیری بود ... هر چند، قلبم❤️ با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت ...
از دانشگاه برمی گشتم که تلفنم📞 زنگ زد ... صدای کامل مردی بود، ناآشنا ... خودش رو معرفی کرده ..
- شما رو آقای ابراهیمی معرفی کردن ... گفتن شما تبحر خاصی در شناخت افراد دارید ... و شخصیت شناسی تون خیلی خوبه ... ما بر حسب توانایی علمی و موقعیتی می خوایم نیرو گزینش کنیم ... می خواستیم اگر برای شما مقدوره از مصاحبت تون تو این برنامه استفاده کنیم ...
از حالت حرف زدنش حسابی جا خوردم😱 ... محکم ... و در استفاده از کلمات و لغات فوق العاده دقیق ...
- آقای ابراهیمی نسبت به من لطف دارن ... ولی من توانایی خاصی ندارم که به درد کسی بخوره 😒...
شخصیت و نوع حرف زدنش، من رو مجاب کرد که حداقل ... به خاطر حس عمیق کنجکاوی هم که شده ... یه سر برم اونجا ...
تلفن رو که قطع کرد سری شماره ابالفضل رو گرفتم ... مونده بودم چی بهشون گفته که چنین تصویری از من ... برای اونها درست کرده ..
- هیچی ... چیز خاصی نگفتم ... فقط اون دفعه که باهام اومدی سر کارم ... فقط همون ماجرا رو براشون گفتم ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══