eitaa logo
منیرنت
32 دنبال‌کننده
74 عکس
87 ویدیو
0 فایل
سلام
مشاهده در ایتا
دانلود
ظهر ☀️: ⇩معجزه آویشن و نمک طبیعی یک واحد آویشن و یک سوم واحد نمک دریا را مخلوط کنید. روزی یک قاشق چایخوری ۱_۲ هفته و روزی یک مرتبه میل کنید و یا برای جلوگیری از گرفتگی عروق قبل از هر غذا کمی از این ترکیب را بچشید. 🔅امام صادق (ع): آویشن و نمک وقتی مخلوط شوند آب را در بدن به جریان می اندازند، بادها را از قلب خارج می کنند ، بوی دهان را خوش می کنند ، بلغم را می سوزانند، به معده نرمی می بخشند ، انسداد را باز می کنند.
26.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در صورت جنگ ایران و آمریکا چه اتفاقی میفته؟ حرف ما نیست، حرف اسکات ریتر، افسر پیشین اطلاعاتی ایالات متحده آمریکاست! بفرستید برای غربزده‌ها، شاید کمی آروم گرفتن و از ترسشون کم شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن راهدار پاسدار جانباز قطع نخاعی مدافع حرم که چندسال پیش در سوریه تیر خورده و نخاعش آسیب دید؛ باکمک کمربند تونست چند دقیقه ای سرپا وایسه و بچه‌هاش از دیدن این لحظه اشک شوق میریزن... چه قدر حاضری بگیری پدرت رو در همچین حالتی ببینی!؟
# داستان کوتاه پند آموز 💭 مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟ پدر گفت: پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور. پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند. 💭 پدر گفت: امتحان کن پسرم پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد. پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم. پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛که غیر ممکن است! 💭 پدر با لبخند به پسرش گفت: سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. دنیا و کارهای آن، قلبت را از سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینه ات را پاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی.
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کو ندارد نشان از پدر. خون شهدائیم
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشنهاد میکنم گوش کنید. پاسخ خیلی از شبهات داده شده. چرا رهبری کاری نمیکنه؟؟ ... *🇮🇷ایران نیوز🇮🇷*
♦️روزهای قمر در عقرب سال ۱۴۰۰ 🔹در مورد "قمر در عقرب" به زبان ساده بخوام بگم، مجموعه ای از ستارگان چیدمانشون کنار هم جوریه که به شکل عقرب هستن. کره ماه هرماه حدودا دو سه روز از میان این صورت فلکی عبور میکنه که این روزها رو میگن قمر در عقرب. 🔹بر اساس روایات و نیز علم نجوم و اخترشناسی؛ خواندن عقد ازدواج، مسافرت، اقدام برای بچه دار شدن(انعقاد نطفه)، افتتاح کار و کسب و تجارت، حجامت، تعیین و تغییر نام، گذاشتن سنگ بنای کارهای مهم و بطور کلی انجام هر یک از کارهای اساسی در روزهای نحس و قمر در عقرب هم از نظر علماء دینی و هم از نظر منجّمین توصیه نمیگردد و میگویند کراهت دارد. 🔹اگرچه چنین تأثیراتی را به طور کلی نمیتوان انکار کرد، ولی مردم نباید به این امور بیش از حدّ مجاز اعتنا کنند و آن ها را در زندگی خود وارد کنند که به سمت و سوی خرافات کشیده شوند.
🔹 شش نفر در تاریخ بسیار گریه کرده اند: 🔸1⃣ حضرت ادم برای قبولی توبه اش انقدرگریه کرد که رد اشک بر گونه اش افتاد 🔸2⃣ حضرت یعقوب به اندازه ای برای یوسف خود گریهکرد که نور دیده اش را از دست داد. 🔸3⃣ حضرت یوسف در فراق پدر انقدر گریه کرد که زندانیان گفتند یاشب گریه کن یا روز. 🔸4⃣ فاطمه زهرا در فراق پدر انقدر گریه کرد که اهل مدینه گفتندما را به تنگ اوردی با گریه هایت…یا شب گریه کن یا روز… 🔸5⃣ امام سجاد بیست تا چهل سال در مصیبت و عزای پدرش گریه کرد. هر گاه اب و خوراکی برایش میاوردند گریه میکردند ومی گفتند هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد میاورم گریه گلویم را میفشارد 🔶6⃣ اما یه نفر خیلی گریه کردهو هنوز هم گریه می کند… 🍂آقا،،، من اصلا انتظار تو را برده ام ز یاد با انتظارهاے فراوانم از شما..... برشوره زار معصیتم گریہ مے کنے؛جانم فداے دیده بارانے شما...
جدول کیفیت ساعات خواب. 💡 دقیقاً برنامه ای است که خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السّلام صدها سال پیش فرموده اند. ای کاش به این منابع علم و دانش ایمان می آوردیم و زندگیمان را بر اساس علم الهی ایشان می‌ساختیم تا هم به سلامت جسمی برسیم و هم سلامت روحی در دنیا و آخرت. اما متاسفانه شیطان با قلوب ما چنان کرده که کلام هر کس و ناکسی را به عنوان علم قبول می‌کنیم، اما کلام خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السّلام را اصلا اهمیت نمی‌دهیم. این می‌شود که زندگی فعلی ما در کره زمین، جهنمی است که در آن یک لحظه آرامش وجود ندارد،تا زمانی که ظهور شود و بشر به این فهم برسد که باید زندگیش را بر اساس علم الهی پیش ببرد.
*🔴 دستور عجیب سرتیپ عراقی برای یک شهید* *راوی: حسن یوسفی* در اسارت *🔹«یک بار یکی از بچه‌ها آمد و به ما گفت که ان شاء الله ما تا ۴۵ روز دیگر می‌رویم ایران. در حالیکه آن موقع هنوز هیچ خبری از اعلام آزادی اسرای ایرانی نشده بود. بچه‌ها سر به سرش گذاشتند و شوخی کردند. این برادر رزمنده یک آدم مؤمنی بود که ما قبولش داشتیم.* *به او گفتیم حالا گیریم آزاد هم شدیم. اگر برویم ایران، تو می‌خواهی رسیدی خانه‌ات، چه کار بکنی؟* *گفت:«من با شما نمی‌آیم. چون قبل از آزادی می‌میرم. شما در این اردوگاه برای من چهل روز عزاداری می‌کنید. جنازه‌ام را هم دور اردوگاه تشییع می‌کنید.» بچه‌ها در جوابش گفتند: «همه حرف‌ هایت را که باور کنیم، این یکی را که چهل روز برایت عزاداری برپا باشد را باور نمی‌کنیم. تشییع جنازه را که نمی‌گذارند انجام دهیم . ضمناً این بعثی‌ها برای آقا امام حسین(ع) که در کشور خودشان دفن است نمی‌گذارند عزاداری کنیم، چطور می‌گذارند برای تو عزاداری کنیم؟»* *🌹سه چهار روز بعد ایشان از دنیا رفت...در همان روزی که دوستمان از دنیا رفت، یک سرتیپ عراقی مسئول کل اردوگاه‌ها که معمولاً ۶ ماه یکبار توی اردوگاه‌ها سرکشی می‌کرد و بسیار هم مغرور بود، آمد. یک سربازی به او گزارش کرد که امروز یک نفر مرده.* *نمی‌دانم چطور شد که آن ژنرال عراقی گفت: برویم ببینیمش. همه تعجب کردند چون چنین مقامی هیچ وقت برای دیدن جنازه‌ی اسیر اقدام نمی‌کرد. ملحفه را خودش از روی پیکر شهید کنار زد. ما خودمان هم منظره‌ای که دیدیم را باور نکردیم. چهره شهید خیلی حالت عجیبی پیدا کرده بود. انگار آنجا را با چیزی روشن کرده بودند. چهره سفید و نورانی و براق. هر کسی که آنجا چهره شهید را دید اصلاً انگار از این رو به آن رو شد. تا مدتی حالت چهره‌اش را فراموش نمی‌کردیم.* *🌹همان موقع که همگی چهره دوست شهیدمان را دیدیم، آن سرتیپ عراقی یک سیلی محکم زد توی گوش سربازش که کنار ایستاده بود و گفت:* *«لا بالموت...هذا شهید... والله الاعظم هذا شهید...»* *دیگر باورش شده بود که این شهید است و از آنجا آن بعثی هم زیر و رو شده بود. گفت:* *«برای این شهید باید چهل و پنج روز عزاداری کنید و دستور می‌دهم بدنش را دور تا دور اردوگاه سه بار تشییع کنید.» او که این‌ها را می‌گفت بچه ها گریه می‌کردند. اتفاق عجیبی بود. بعد یکی از ایرانی‌ها رفت و گفت ما چهل و پنج روز نمی‌توانیم عزاداری کنیم. افسر بعثی گفت: چرا؟* *جواب دادند: چون ما چهل روز دیگر میرویم ایران.* *گفت: شما از کجا این حرف را می‌زنید؟ جواب داد: خود این شهید قبل از شهادتش گفته. افسر بعثی گفت:* *«اگر او گفته پس درست است.»* *🔹سر چهل روز که شد دیدیم درها باز شد و صلیب سرخی ها آمدند داخل و گفتند که دیگر باید به ایران بازگردید.* *📖 کتاب سیری در زمان - جلد سوم - صفحه ۵۴۵