هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《سه شنبه》
#دکتر_مذهبی_عاااشق..🤤
#جوووون..😁
#پارت_آینده
خندیدم که گفت : ولی حالا خدایی آقاتون خیلی جذابه طهورا.
+آره میدونم مثلِ خودم جذابه!
_وااا تو کُجات جذابه؟
+من کلاً جذابم.
_بیشین بینیم بابا خودشیفته! ولی جِنتلمنه!
+آره ایشالا فدام شه!
مسیح: میشم!!
مثلِ سکته ای ها خُشک شدم و آروم آروم بی توجه به صدای فاطمه گوشی رو آوردم پایین و آروم از روی صندلی بلند شدم و آرومتر از قبل روی پام چرخیدم که از دیدنِ مسیح که دست در جیب ، توی چارچوب ایستاده بود ، دهنم باز موند..
از خجالت داشتم آب می شدم ، ولی اون لبخندِ ملیحی روی لبش داشت.
به سمتم اومد و من عقب رفتم تا به دیوارِ پشتِ سرم خوردم .
من رو کُنجِ دیوار اسیر کرد و از فاصله ی نزدیک لب زد: فدات هم میشم خانومَم.
و بعد...😜😝🤭
بیا اینجا ادامه اش و بخون..😉
#ظرفیت_محدود
#جنبه_نداری_عضو_نشو😁
@GhadamgahAsheghi
#عاشقانه_هاشون..🥲🤤