⭕️نه بگو و نه بنویس!!
🔻آیتاللهالعظمی #جوادی_آملی:
✅چیزی که نمیتوانی در قیامت از آن دفاع کنی، نه ببین، نه بشنو، نه بگو، نه بنویس.
#فضای_مجازی
@shahidbabeknoori🌷
#تفڪـــر💡
〖شهادت
آمدنی نیسترسیدنی
است،باید آن قدر بدوی تا
به آنبرسی،اگر بنشینی تا
بیایدهمهالسابقون میشوند
میروندو تو جا میمانی.🥀〗
•حاجحسینیکتا
-حاجی بعضی اوقات وقتی نماز میخونم حس میکنم که نماز زیاد به دلم نمیچسبه! حالمو خوب نمیکنه...
-هر وقت این حس اومد سراغت، فکر کن ببین اونروز چندبار با گناهات دلت رو سیاه کردی..؟
چند بار نتونستی بانفست مقابله کنـی؟
#الهی_العفو
وقتیکهروحانسانبه عالمدیگررفت
میفهمداینهمهتشریفاتدردنیالازمنبود
-حاجی بعضی اوقات وقتی نماز میخونم حس میکنم که نماز زیاد به دلم نمیچسبه! حالمو خوب نمیکنه...
-هر وقت این حس اومد سراغت، فکر کن ببین اونروز چندبار با گناهات دلت رو سیاه کردی..؟
چند بار نتونستی بانفست مقابله کنـی؟
#الهی_العفو
-حاجی بعضی اوقات وقتی نماز میخونم حس میکنم که نماز زیاد به دلم نمیچسبه! حالمو خوب نمیکنه...
-هر وقت این حس اومد سراغت، فکر کن ببین اونروز چندبار با گناهات دلت رو سیاه کردی..؟
چند بار نتونستی بانفست مقابله کنـی؟
#الهی_العفو
#تفڪـــر💡
.
.
ما فقط به دکتر و مهندس و طلبه نیاز نداریما
ما به چند نفر نیاز داریم
توی عرصه سینما و هنر و موسیقی . .
که بتونن تولیدی درست داشته باشن!
یه تولیدی درست مثل سلام فرمانده
میتونه دلها رو اماده تر بکنه
@shahidbabeknoori🌷
-حاجیهیچ کسیقدرمنونمیدونه!
واسهکاروتلاشمارزشقائلنیستن...
-برایرضایتچهکساییداریکارمیکنی؟
توچهراهیداریتلاشمیکنی؟
اگهراهِخداورضایتشنیست،
اشتباهداریمیریبزرگوار!! 🚶🏻♂..
@shahidbabeknoori🌿
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥☝️سی سال منتظرش بودم !
🎙#آیت_الله_دانشمند
سعدی میگه یه کسی
بت پرست بود فقیر بود ...
بت او گلی بود ..
یه مقدر کار کرد
وضعش خوب شد بتش سنگی شد !
بهتر شد ... طلا کرد ...!
🌹همکارم بود و نزدیک ترین دوستم. من جانباز بودم و او فرزند شهید در کودکی پدربزرگش را از دست داده بود و او بنا به وصیت خودش در روستای زادگاهش «حصار سرخ» به خاک سپرده شده بود.
یکی از علایق مشترک ما علاقه به سادات بود و بزرگ ترین حسرت زندگی مان این بود که «کاش ما هم سید بودیم و ذریه ی پیامبر» ولی افسوس دوستم خیلی وقت بود
🌹هوای زیارت مزار پدر را در سر داشت. آخرین زیارتش مربوط به دوران کودکیش بود. بالاخره پا به راه گذاشت و عازم روستا شد. آنجا از پیرزنی گوژپشت آدرس قبرستان ده را گرفت و محل مزار پدربزرگش «عباس رحیمی حصار سرخ» را پرسید. پیرزن جواب داد: «من قبر سيدعباس رحیمی حصار سرخو میدونم کجاس». جوان اصرار کرد.
🌹- نه! عباس رحیمی حصار سرخ! | پیرزن جواب داد: «پسرم! اینجا به عباس رحیمی حصار سرخ دفنه اونم سیده!» زن کهنسال وقتی جوان را گیج و مات دید، با حوصله برایش تعریف کرد
- من از پدر پدربزرگت یادمه که همیشه شال سبز به گردن داشت. بعد از مرگ او رسم شال انداختن ورافتاد و کم کم سیادت خاندان شما هم فراموش شده
🌹جوان منقلب شد. گویا یکی از بزرگترین آرزوهایش داشت محقق می شد. در برگشت به مشهد، رفت اداره ی ثبت احوال و بالاخره دوندگیهایش به ثمر رسید.
مشخصات پدر پدرش در دفترهای کهنه و خاک گرفته ی ثبت احوال پیدا شد.
🌹 او سید رضوی بود و نسبش به حضرت علی بن موسی الرضا (ع) می رسید. با مراجعه به آستان قدس رضوی (ع) توانست شجره نامه ی اجدادش را پیدا کند و با پیگیری های فراوان بالاخره موفق شد کلمه ی سید را به شناسنامه اش اضافه کند.
"شهید سیدحسین رحیمی حصار سرخ"
✍راوی: دوست فرزند شهید
#یادشھداباذڪرصلوات
#امام_زمان
@shahidbabeknoori🌿
دعااثردارد....✨💔
#یااباصالح #شرمنده 🖤😞
#اللهمعجللولیڪالفرج_به_حق_حضرت_زینب_علیهالسلام_مَعَ_عافییَتِنا