eitaa logo
‹ مـٰاه ِبهـٰارستـٰان 🌛›
279 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
108 فایل
رسانه ای در جهت: 💎اخبار 📍اطلاع رسانی 💎گزارشات 📍تبلیغات و... برای مردم خوب بهارستان💐 « صدای مردم» ✍️ارتباط با ادمین @sana888666✍️ A media for the good people of Baharestan "Voice of people" 🌐 آدرس کانال📩
مشاهده در ایتا
دانلود
🗞 سه‌شنبه ۲۴ بهمن ماه ۱۴۰۲ شماره ۴۷۷۳ 🔺جاماندگان از سواد! 🔺پایان فجر اصفهان به افق هنر هفتم 🔺رونق در تار و پود فرش ماشینی و منسوجات ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
«روزنامه_اصفهان_زیبا؛_۲۴_بهمن_۱۴۰۲».pdf
4.21M
🛑پی دی اف کامل  روزنامه اصفهان زیبا را مطالعه کنید. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔴 صلوات شعبانیه از اعمال هر روز شعبان 🔵 از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که در هر روز شعبان در وقت زوال [ظهر شرعی] و در
شب نیمه‌ شعبان
این صلوات را بخوانید: 🌕 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ، وَمَوضِعِ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ، وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَأَهْلِ بَيْتِ الْوَحْىِ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجارِيَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَها، وَيَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا، الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ، وَاللَّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصِينِ، وَغِياثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ، وَمَلْجَإِ الْهارِبِينَ، وَعِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضاً، وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أَداءً وَقَضاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَقُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعالَمِينَ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الْأَبْرارِ الْأَخْيارِ، الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ، وَفَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَوِلايَتَهُمْ. اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبِى بِطاعَتِكَ، وَلَا تُخْزِنِى بِمَعْصِيَتِكَ، وَارْزُقْنِى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ؛ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَنَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِكَ، وَأَحْيَيْتَنِى تَحْتَ ظِلِّكَ، وَهٰذا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبانُ الَّذِى حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذِى كانَ رَسُولُ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَدْأَبُ فِى صِيامِهِ وَقِيامِهِ فِى لَيالِيهِ وَأَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِى إِكْرامِهِ وَ إِعْظامِهِ إِلىٰ مَحَلِّ حِمامِهِ اللّٰهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الاسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ، وَنَيْلِ الشَّفاعَةِ لَدَيْهِ . اللّٰهُمَّ وَاجْعَلْهُ لِى شَفِيعاً مُشَفَّعاً، وَطَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً، وَاجْعَلْنِى لَهُ مُتَّبِعاً حَتّىٰ أَلْقاكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَنِّى راضِياً، وَعَنْ ذُنُوبِى غاضِياً، قَدْ أَوْجَبْتَ لِى مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ، وَأَنْزَلْتَنِى دارَ الْقَرارِ وَمَحَلَّ الْأَخْيارِ.
♦️ 💠امام على عليه السلام: هرکه نهایت توان خود را به کار گیرد، به نهایت خواست خود دست می‌یابد. ✅ غررالحکم حدیث ۸۷۸۵ ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔴 توسل صبحگاهی به امام زمان (عج) 🔵 مرحوم نخودکی در نامه ای به یکی از علما پیرامون نحوه توسل به امام عصر علیه السلام فرمودند : 🌕 برای حوائج یک هفته قبل از طلوع آفتاب ۷۱ مرتبه بگو : 🔹 یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَه یا صَاحِبَ‌الزَّمان اَدْرِکنی وَ لا تُهْلِکْنی 📚 منبع : نامه به یکی از علما و سادات دزفول (نسخه خطی) ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔺عیدی بازنشستگان پول دو جفت کفش نمی‌شود! 🔹️عیدی ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومانی، پول دو جفت کفش هم نیست؛ یعنی با این پول بازنشسته نمی‌تواند برای خانواده کفش شب عید را فراهم کند. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
✨جشن ولادت باسعادت حضرت ابوالفضل علیه‌السلام✨ به کلام:حجت‌الاسلام شاه بداغی با نوای: کربلایــــــی میثم نوری 🔹سه شنبه ۲۴ بهمن ساعت ۱۸:۳۰ 🔹بهارستان،خیابان فرشته مصلی نمازجمعه مسجدحضرت قائم(عج) ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔴 راه نجات در آخر الزمان 🔵 پیامبر اکرم (ص) فرمودند که در سمت راست عرش الهى نوشته شده است: 🌕 اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة 🔸 به درستى که حسین(علیه السلام) چراغ هدایت و کشتى نجات است. 🔺 در بزرگ‎ترین آزمون و فتنه بشری یعنی ماجرای قیام امام حسین (ع) و ماجرای عاشورا کسانی که سوار بر کشتی نجات امام حسین علیه‌السلام شدند، از طوفان بلایا در امان ماندند که این ماجرا تا آینده و رسیدن به دوران ظهور (عج) ادامه دارد. در واقع می‎توان گفت مردم همچنان نیازمند چراغ هدایتی امام حسین علیه‌السلام هستند، و در این مسیر باید دستگیری شوند تا با اندک فتنه‎ای از مسیر دور نشوند تا اینکه به ساحل نجات و آن سرزمین آرمانی یعنی سرزمین ظهور برسند. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🌷گرامی باد روز پاسدار ؛ بر آنان ڪہ از جنس شهیدان و هم پیمان با حسین(ع) و از نسل فصل سرخ استقامتند. 🌺 روز پاسدار مبارڪ باد 🌺 ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
✍️ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای !» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم سر .... !» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، غیرت‌شان برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... ... ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B