eitaa logo
‹ مـٰاه ِبهـٰارستـٰان 🌛›
279 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
108 فایل
رسانه ای در جهت: 💎اخبار 📍اطلاع رسانی 💎گزارشات 📍تبلیغات و... برای مردم خوب بهارستان💐 « صدای مردم» ✍️ارتباط با ادمین @sana888666✍️ A media for the good people of Baharestan "Voice of people" 🌐 آدرس کانال📩
مشاهده در ایتا
دانلود
📣📣 عرصه تخصصی قرآن و عترت کانون خدمت رضوی شمس الشموس شهر بهارستان برگزار می کند🌸🌸 🔸🔶مسابقه حفظ زیارت آل یاسین🔶🔸 💚زمان مسابقه : پنج شنبه سوم اسفند 💚مکان: دارالقرآن کریم بهارستان 🌸💐خدا در قرآن فرموده: هرگاه کسی به شما سلام و عرض ارادتی کرد، شما بهتر از آن یا مثل آن پاسخ بدهید. (سوره نسا 86) طبیعتا اگر کسی با زیارت آل یس، به امام زمان علیه السلام، سلام‌های متعدد بدهد و برای سلامتی و فرج حضرت دعا کند، مولای کریم ما پاسخ شایسته‌تری به او خواهند داد.👌 لذا قرائت هرروزه زیارت آل یس، دریاهایی از خیر و برکت در زندگی انسان جاری می‌کند و سبب دور شدن بلاها و رسیدن به حاجات است💫🌸💐 🌹😍منتظر حضور گرم شما هستیم. آیدی جهت ثبت نام : @Baharquran @Yasin_0549 ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
بسم الله الذی خلق الحسین 🌺 دارالقرآن کریم بهارستان برگزار میکند: به عشق امام حسین جان سراغ سوره ی مبارکه فجر میریم😍 💚پویش حفظ سوره فجر برای دختران ۷ تا بزرگسال آغاز شد.💚 ✅ دخترای عزیز از امروز تا ۱۵ شعبان، میلاد آقا امام زمان عج فرصت دارید سوره مبارکه فجر را حفظ کرده و در این مسابقه شرکت کنید. _چطوری در مسابقه شرکت کنیم؟🤔 شما با حجاب کامل و در یک فضای آرام، از تلاوت خودتون از سوره مبارکه فجر فیلم گرفته و برای ما ارسال می کنید🌼 ✅به بهترین قرائت از بین شما عزیزان جایزه 🎁 تعلق می گیرد . منتظر قرائت های زیبای شما هستیم😍🌸🌺 آیدی جهت ارسال تلاوتهای شما : @Baharquran ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🚨‌رای می‌دهم چون.... ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔺زمان واریز اعتبار تشویقی کالابرگ به حساب‌ها اعلام شد مشاور معاون وزارت تعاون: 🔹در طرح کالابرگ الکترونیک، هجدهم تا بیستم هر ماه حساب سرپرستان خانوار شارژ می‌شود. 🔹طرح فجرانه به مدت سه ماه از ۱۸ بهمن‌ شروع و تا ۱۸ اردیبهشت‌ادامه دارد. 🔹نیازی نیست افراد یکجا اعتبار خود را خرید کنند بلکه می‌توانند طی یک ماه خریدشان را انجام دهند. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برخی از سلبریتی هایی که کوروش کمپانی کلاهبردار رو تبلیغ کرده بودن معلوم نیست چندمیلیارد بهشون داده که راضیشون کنه تبلیغ کنن ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منطق مشتریای کوروش کمپانی🤦‍♂😃 ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
عروسی زوج فلسطینی در غزه در میانه جنگ ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔺فراخوان اعزام مشمولان پایه خدمتی اسفند ۱۴۰۲ اعلام شد معاون وظیفه عمومی فرماندهی انتظامی استان اصفهان: 🔹مشمولانی که دارای برگ اعزام به تاریخ روز سه شنبه یکم اسفند ماه ۱۴۰۲ هستند بایستی رأس ساعت ابلاغی در برگ اعزام خود در پایانه مسافربری شماره ۲ جی واقع در خیابان جی، خیابان شهید همدانیان حضور یابند. 🔹مشمولان بایستی قبل از ورود به مراکز آموزش، بهداشت فردی از قبیل: کوتاه نمودن موی سر، گرفتن ناخن‌ها و.... را رعایت کنند. 🔹مشمولان دقت کنند که هنگام اعزام اصل مدارک مورد نیاز شامل برگ اعزام، برگ محل مراجعه، برگ واکسیناسیون، کارت ملی و شناسنامه، مدارک مربوط به شرایط خاص متأهلین، پدر نظامی شاغل یا وابسته، گواهی فوت والدین، جانبازان و خانواده درجه یک شهدا و … را همراه خود داشته باشند. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔺️ذخیره خون اصفهان به کمتر از چهار روز رسید مدیر کل انتقال خون اصفهان: 🔹ذخیره خون استان به کمتر از چهار روز رسید و از شهروندان درخواست می‌شود با اهدای خون خود، جان بیماران نیازمند را نجات دهند. 🔹ذخیره خون استان در زمان حاضر با ذخیره یکهزار و ۵۴۳ واحد برای چهار روز و کلانشهر اصفهان به ۷۷۲ واحد برای ۲.۴ روز رسیده درحالیکه حداقل استاندارد ذخایر خونی، هشت روز است. 🔹میانگین مراجعه برای اهدای خون در استان از ابتدای سال تاکنون ۵۸۰ نفر و خونگیری از ۴۶۰ نفر در روز بوده است. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
❇️آیت الله بهاءالدینی(ره): 🔹سه‌ چیز برای حل معضلات و گرفتاری خیلی مؤثر است: 1⃣اولی، کشتن گوسفند؛ کسانی که تمکن مالی دارند، گوسفند ذبح کنند و به فقرا بدهند. کشتن گوسفند و خون‌ ریختن خیلی از بلاها را رفع می‌‌کند. 2⃣دومی، حدیث کساء است. «و ادفعوا أمواج البلاء بالدّعاء»، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم چندبار قسم ‌خوردند که اگر کسی این حدیث را بخواند، اگر غمگین باشد، غمش برداشته می‌‌شود، صاحب حاجت حاجتش برآورده می‌‌شود. 3⃣سومی هم، چهارده‌هزار مرتبه صلوات فرستادن است. حالا چهارده‌هزار مرتبه را چندنفر یا در چند جلسه بفرستند فرقی نمی‌کند. ذکر صلوات برای اموات خیلی خاصیت دارد. گاهی من برای اموات صلوات را هدیه می‌‌کنم و اثرات عجیبی هم دیدم. خواب دیدم فردی به چند نوع عذاب گرفتار است مقداری صلوات برایش هدیه کردم دوباره در خواب دیدم، الحمدلله صلوات‌ها او را نجات داده‌اند. کسی می‌‌گفت: مادرم چند‌سال قبل مرده بود، یک شب خوابش را دیدم، گفت: پسرم! هیچ‌چیزی مثل صلوات روح من را شاد نمی‌کند؛ بهترین هدیه که به من می‌‌دهی، این ذکر است. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
✍️ پایانی 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. 💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» 💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ » از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» 💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» 💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. 💠 رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. 💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. 💠 ظاهراً دریای این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :« بود!» 💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم در همه روزهای را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد... 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که