سلام
یادتون هست تو هیئت تاسوعا
گفتند رجز میخوند که بخدا اگه دست راستم رو جدا کنید دست از حمایت دین خدا برنمیدارم
یادتون هست تو انبوه تیرباران ها و شمشیرها فقط نگران مشک آ ب بود تا به تشنه ها برسونه
وسط معرکه بود و جانش رو پای سقایی گذاشت
حالا بشنو
یه مصاحبه کردند با عزیزی که در واحد آبرسانی لشکر مشغول بود
یعنی با ماشین آب میبرد تو خط
اول یه توضیح
تو زمانی که رزمنده تو جاده پشت خاکریز راه میرفت خمپاره بارون میشد
حالا ببین یه ماشین که وقتی راه می ره گرد و غبار بلند میشه
چقدر خمپاره شلیک میشه سمتش
تو اون شرایط میگه
این که چند خمپاره هست دشمن اگر بارانی از خمپاره برسر من بباره باز هم آب رو به لبهای خشک رزمندگان میرسونم
سید بو د اسمش عباس بود و سقا بود
ودر حین سقایی به شهادت رسید
سقای دشت کربلا ابالفضل
دستش شده از تن جدا ابالفضل
شهید سید عباس میرحسینی
بچه روستای صرم
شهادت عملیات کربلای ۵
شلمچه
شادی روح شهدا
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
https://eitaa.com/Moroorkhateratjebheh
عزیزان دل رزمندگان عزیز
چند وقت همگی کم کار شدیم
انتخابات بود
و محرم
دیگه لطفا شروع کنید از خاطره ها بفرستید
عزیزانی هستند که مشتاق شنیدن خاطرات
شما هستند
هدایت شده از کانال شعرمحمدکارگذار
کانال شعرمحمدکارگذار:
میرحسینی کرده سقایی به جبهه ازوفا
کاش گیرد دست او را ساقی دشت بلا
گفته راه کربلا را می گشائیم تا شما
بوسه زن گردید بر قبر شهید کربلا🌹
به روحش سلام وصلوات
الهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
عصرپنجشنبه به یاد رفتگان
فاتحه خوانی کنیم برهمگان
ماندیدیم آنچه آنان دیده اند
واقعیت دیده اند بادیده گان
به ارواحشان سلام وصلوات
کمیل را درشب جمعه بخوانید
سفارش ازامام است این بدانید
زیارت کن حسین ابن علی را ع
و شیطان درون را هم برانید
🌹
شهیدان قهرمانان در قرونند
به جنت فی نعیمُ خالدونند
درودمان به روح پاکشان باد
همیشه ضدظلم وکافرونند
🌹🌹🌹
یادونامشان تا ابد باقیست
سلیمی ها شهید راه دینند
پسر عمو دو یار هم قرینند
غلامعلی ومهدی ی سلیمی
کنار سفره ی مولا نشینند🌹
هدایت شده از سید عباس
رزمندگان پشت خاک ریزمنتظردستورعملیات بودند(خیبر)متوجه شدند یک رزمنده پلاک شو داخل نیزارپرتاب کردعلت راپرسیدند جواب داد پدرم پول داره اگر من شهیدبشم تشیع جنازم گل باران میشود دوست دارم گمنام باشم بدن عزیز زهرا(س)زیرصم اسبان بدن من زیرگل خجالت میکشم(یاد تمام شهداگرامی )
🌹شهیدحسین_لشگری
📃خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
💢وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
🔻قرآن را کامل حفظ کرده بود، 😍
🔻زبان انگلیسی می دانست😍
🔻و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.😍
حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
#سلام_ودرود_برشهدای_قرآنی
مدیون شهداییم شادی روحش صلوات