eitaa logo
مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🇮🇷
408 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
889 ویدیو
79 فایل
کانال رسمی مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شهر سرآسیاب خیابان امام خمینی ره
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام هفته گناه و غروب جمعه دعا کمی خجالت از این انتظار هم خوبست..(:
(در برکت هیئت سهیم باشیم) کمک به هیئت مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شماره کارت:6037697483579246‎ 👇👇👇لینک پرداخت https://zarinp.al/meeraj59 لطفا بعد از واریز پول به بنده خبر بدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه ها یکی یکی رفت خبر از تو نیومد! این فراق و فاصله چه آتیشی به قلبمون زد😭🥀 علی پورکاوه
براے صدقه دادن توے جیبهایمان به دنبال ڪمترین مبلغ «سڪه» میگردیم! اونوقت از خداوند بالاترین درجه نعمتها را هم میخواهیم چه ناچیز میبخشیم! و چه بزرگ تمنا میڪنیم!! 🖐🏻 ⌜@Msahebzaman230
در برکت هیئت سهیم باشیم ... شماره کارت پرداخت کمک به هیئت مسجد صاحب الزمان (عج) بنام آقای محمدرضا سلطانی 6037697483579246 لینک پرداخت کمک به هیئت مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 👇👇👇👇👇👇👇 https://zarinp.al/meeraj59
انسان شناسی ۲۲.mp3
11.56M
۲۲ 🔺تمام اعتبار انسان، به وجودِ شیطان وابسته است! 🔺تمام قیمت انسان، به وجودِ شیطان وابسته است! 🔺تمام رشــد انسان، به وجودِ شیطان وابسته است! یعنی چی؟ یعنی اگر شیطان نبود، ما اعتبار و قیمت و رشدی نداشتیم؟ @Msahebzaman230
سپاه‌داره‌سردارسلیمانےهاتربیت‌میڪنه‌برای نابودۍاستڪباربایدم‌ازش‌بترسن،‌اگه‌سپاه‌و مقابله‌باداعش‌نبودالان‌دختران‌ما‌توسط تروریست‌داعشےداشتن‌به‌فروش‌میرفتن🚶🏿‍♂! @Msahebzaman230
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان آری شبی که زدم دل به نامتان مشهد‌، حرم، ورودی باب الجوادتان آقا عجیب دلم گرفته برایتان...!(: @Msahebzaman230
خاطرات‌شهیدحججی بعضی موقع ها که توی جمع فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد میدانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها احترام می گذاشت به تک تک شان.بعضی موقع هاعلی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به روضه خواندن و گریه کردن و سینه زدن.مجلس تماشایی داشتند. مجلس دونفره پدر و پسری. بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش می‌آمد.می‌رفتم می‌دیدم نشسته سر سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.می نشستم کنارش.انقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس‌که به‌نام بی بی حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زدیک شب هم توی خانه سفره حضرت رقیه علیهاالسلام انداختیم.فقط خودم و محسن بودیم. پارچه سبز ی پهن کردیم وشمع و خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.نمی دانم از کجا یک بوته‌خار پیدا کرده بود.بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.نشست سر سفره.بغض گلویش را گرفته بود. من هم نشستم کنارش.نگاه کرد به بوته خار.طاقت نیاورد.زد زیر گریه من هم همینطور.دو تا یک دل سیر گریه کردیم. ادامه دارد...! @Msahebzaman230
『بِـسّم‌اللّٰـه‌ِالْـرَحمـٰن‌ِالـرَحیْم』
بـرمشـامم‌مےرسـد‌ هرلحـظـہ‌بوۍانتـظار:) بردلم‌ترسـم‌بمـاند‌ آرزوۍوصـل‌یار تشنہ‌ۍدیدار‌اویـم معصیت‌مھلت‌بده تابمیرم‌در‌رڪابش باتـمام‌افتـخار... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Msahebzaman230