میخوام برم همه‌ی اونایی که یہ‌روزی ؛ کلی فشار روحی بهم وارد میکردن و آزارم میدادن رو بغل کنم ! یه بغل خیلی خیلی محکم :) چون که دیگه تو زندگیم نیستن !! گذاشتن راحت زندگی کنم ، دوست های واقعی خودم رو پیدا کردم و با هاشون رویامو میسازم !

اینکه در آغوش گرم کتاب در خوابی عمیق از جنس رویایی فیروزه ای رنگ شناور بشی ! _آقای‌کتاب

بہ‌نام‌خالق‌رگ‌های‌سرخ‌تپنده‌ی‌قَلبَت :)

اما نحوه‌ی آشنایی گیلبرت و آنھ یه چیز دیگس :)

قاب قشنگ :)

بودن این آقا ؛ در بغل شهید گمنام :)

این آقا که دلبرھ . .

جاتون خالی همگی ! رفته بودم مصلی قم . . . اجتماع بزرگ دختران فاطمی :)

اینکه اسمم برای بیت رهبری در نیومده هم اصلا مهم نیست :))))

من این آقا رو میخوام ... فداش بشم :)

تموم شد :)