eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
44 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
238 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸آمبولانس پاترول 😳 (حلقه‌ی اول) 🍃چند وقتی بود برای کمک به یکی از آشنایان ، در گیر دوا و درمان شدیم و روانه بیمارستان ، راستش با بهداری تیپ خیلی فرق داشت، اما درد و درمان تو هر دوتا مشترک هستش. 🍃 کمک کردن، و عشق به رسیدگی بیمار و همچنین احساس همدردی و همیاری با بهداری تیپ هیچ فرقی نمی کرد.. 🍃اون چه فرق داشت بیمارانی بودند که نه جراحت سختی داشتند و نه تحمل درد و مصیبت ، با این حال من یکی روبرد تو بهداری تیپ در.مقر اصلی پادگان مهاباد. 🍃 اون روزها شش تا آمبولانس به رنگ پلنگی(جنگلی)داشتیم که بعدها اضافه هم شد..اما این ماجرا بر میگرده به آمبولانس های سفید رنگ نیسان پاترول که یهویی سرو کلشون تو تیپ پیدا شد.با راننده های مردمی و ترک زبان ؛! خداییش خیلی مجهز بودند. 🍃هم دستگاه اکسیژن داشتن، هم جعبه امداد،حتی ساکشن پدالی و مکانیکی، برانکارد از نوع چرمی باقفل چرخ و چرخهای لاستیکی جمع شونده،خلاصه جون میداد برای مجروح شدن 😂 🍃این پاترول ها کمی قبل از شروع عملیات در دوپازا سردشت به دست مارسید . 🍃اما قابلیت تویوتا پلنگی های خودمون رو نداشت.هم از نظر جا برای حمل مجروح و هم برای کار پزشکیار رو مجروح و امدادرسانی بهش.ضمن اینکه رنگ سفید داشتند. که به درد منطقه ی جنگی ما نمیخورد. 🍃 اما یه قابلیت عالی داشت، اونم زود دور می گرفت و سرعت ونرمی بالایی داشت. نرمی هم به خاطر برداشتن چند تا از شاه فنر های ماشین بود که اصولی هم کم کرده بودند. 🍃به همین خاطر بعد از تجهیز و آمادگی امدادگران وبهیاران قرار شد از پست اورژانس به بیمارستان شهر کار کنند. 🍃یه مشکل دیگری هم وجود داشت که این خودروهاهم راننده و هم به جای امدادگر و پزشکیار! بهیار داشت و این آقایون بهیار تا پزشک دستور نمی داد کاری برای هیچ کس انجام نمی دادند. 🍃مجبور شدم بدجوری توجیه شان کنم و در اولین فرصت بعد از امتحان کردن اونا چندتاشون که واقعا" تیپ ویژه ای بودن را نگه داشتم و بقیه رو فرستادم ارومیه😊 این کار قبل از عملیات والفجر دو هم اتفاق افتاد؛!😂 🍃یاد شهید گنجی زاده افتادم تو پادگان پیرانشهر برای اولین روز ورود ،خودمون به تیپ چند نفری که قابل ارشاد شدن رو نداشتن رو سوار مینی بوس کرد و بدجوری توجیه شان کرد.😂 🍃به جای اون چندتا بهیارهم یادمه چند تا امدادگر قابل و ازجان گذشته ، ازجمله شهید بیژن سیاوشی روگذاشتم رو آمبولانس .باز هم ،مشکل و اونم ، ترک زبان بودن راننده ها بود که به دلیل سن زیادشون ، ترکی رو بهتر از فارسی صحبت می کردند. 😳 🍃 تا اینکه چند پزشکیار قابل از بچه های پاسدار ترک زبان از ارومیه و سلماس و خوی به ما اضافه شد . از جمله علی پاشاپور که بچه ی سلماس بود. و با شهید سیاوشی هم تو سردشت عکس داره ؛!! 🍃آمبولانس های سفید پاترول گرچه از هلال احمر ارومیه و... اعزام شده بودن . اما جزوکمک های مردمی بود. از کجا معلوم می شد. خوب، روش نوشته شده بود 😂 🍃خداییش خیلی ماه بود ، تقوای آدمو قلقلک می داد و جابجا می کرد. مخصوصا وقتی کولر می زدی و یا فن تهویه هوای سقفی عقب رو کار می نداختی؛!! 🍃با این حال من آمبولانس پلنگی خودمونو رو بیشتر دوست داشتم. هم توش شهید داده بودیم (شهید هوشمند)🌷 🍃 یکی شون آبکش شده بود.مثل روایت برادرمان ( آزاد منش 😄 ) 🍃گاهی سه تا مجروح بد حال رو همزمان حمل می کردیم مثل وقتی که جندالله مهاباد تو یه روستا با مشکل مواجه شد و شهید داد تا تیپ از مقر فنی حرفه ای به دادشان رسید. 🍃 یا مثل دوپازا و والفجر دو تا شش تا مجروح هم سوار می کردیم . و با هر دست انداز ،آقایون مجروحان ده بیست سانتی از جاشون بلند می شدند و گاهی اوقات سرشون می خورد به سقف آمبولانس،! درد داشتند ،و خونریزی ، ما هم اون وسط می افتادیم روی این مجروح های خسته و درد کشیده ،اما خنده از لبشون نمی افتاد. و تو اون شرایط هم مزاح می کردن. 🍃بالآخره ما با آمبولانس پلنگی به غیر از کارهای بهداری ،! هم شهید . هم اسیر جنگی ، هم غنیمت، هم مهمات و هم جیره غذایی و هم گاهی اوقات بیمارانی که تو روستاها بودند و ما در زمان پاکسازی روستا ها از حمل اونا به شهر دریغ نمی کردیم،! استفاده می کردیم. 🍃ملت انقلابی ، شریف، مقاوم و سلحشور ایران اسلامی یادتون باشه، که اگه شما نبودید و حمایت های مادی و معنوی تون . نه من رزمنده نه هیچ یک از مسؤول و غیر مسؤول تا پایین ترین رده ی نظامی در دفاع مقدس ، کاری از دستمون بر نمی اومد. 🍃خوشحالم که چنین هموطنانی نسیبم شده . 😊راستی صبحتون منور به الطاف الهی ، روز خوب و پر برکتی داشته باشید. 🍃دست خیرتان به همه برسه، نمونید تا یکی به حرف بیاد تا کمکش کنید. میدونم شرایط سخت شده ،اما شما امتحان پس داده هستید. پس 🌸والعاقبه للمتقین 🌸دعابفرمایید ✍ نبی زاده
هوالحی🌸🍃🍃🌸 مثل لباس تمیز 👕👚 👩خانمها لباسهای تمیز را کنار لباسهای تمیز و لباسهای کثیف را کنار لباسهای کثیف میگذارند.فکر نکنید چیز عجیبی است خیر ! ✅هندسه ی عالم هم بر همین اساس است. 💧آنهایی که پاكند کنار پاکیها و پاکان قرار خواهند گرفت و آنهایی که ناپاكند کنار ناپاکیها وناپاکان قرار می گیرند.و این خود حقیقتی است که قرآن کریم از آن یاد میکند: 👈پس پاك بشویم تا دوستانی پاك پیدا کنیم. 👈پاك بشویم تا کتابهای پاك و خوبی در اختیارمان قرار بگیرد. 👈پاك بشویم تا شغلهای پاك و مناسبی سر راهمان سبز شود. 👈پاك بشویم تا افکاری پاك و زیبا نصیبمان شود. َوَ🌷👌محرم وقت خوبی برای پاک شدن است ،از این لحظات ناب و بی بدیل درست و به موقع استفاده کنیم و وقت شناس باشیم.حقیر را فراموش نفرمایید ،همانگونه که در اعمال نیک شما را سهیم می نمایم به شرط قبولی از سوی درگاه ایزد منان✋🌸😊 🌺والعاقبه للمتقین🌺 🌸دعابفرمایید ✍ نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌸 إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُم رَحيمًا🌸 🍃خدا باهاتون مهربونه.💖 ✅ به به چه خدای زیبایی 👀دیدگـــــانتان به مهربانی روشن 💖دلتون پرازشوق زندگانی☀️ ☀️روزتون مترنم به عطر خوش زندگی؛دلتون بی غصه! 🌸خدای مهربونم برای اندوه دلمان گشایشی ببخش🙏 🌸 آنگاه 🌷✋💖 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸سه شنبه های مهدوی در 🌸💖 🌙شب‌ها بدون آمدنت صبح می‌شوند ، و من روز به روز درحسرتِ دیدارت می‌سوزم،مولایم 🌸کی شود تا بیایی!؟ 💖قلبم آن شب رؤیاییِ دیدارت را تمنا دارد. 🌊آن لحظه طوفانی را! وآن ساعت عاشقی را 💖دلم یک جرعه دیدار می‌خواهد؛ ‌از نوع بهار و نسیم ترنم باران، بین گلهای نرگس در بهشت... 🕙به عقربه‌های ساعت نگاه می‌کنم، و ذره، ذره آب می‌شوم ... تا کنون دیدارت دست نداده، اما امیدم را از کف نداده و بی صبرانه لحظه شماری می نماید. 🍁ایهالعزیز چه سخت می‌گذرد لحظات و روزهای تاریک نبودنت .‌.. 🌸و به راستی؛چه زیباست برایت مجنون شدن و ماندن در این حالت دلدادگی ..!💖 ✋ چراغِ قلبِ تنهایم حضرتِ صاحب دلم💖 💖 آقاجان واقعاً مگر میشود بدون شما زندگی و منتظر نباشم تا بیایید و منتقم خون سرخ حسین ابن علی علیه‌السلام باشید. ✍چه خوش نوشته اند: 🌸 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود. 🌸درد ما جز به ظهورتومداوا نشود. 🌸دلِ زهرای اطهر شاد نشود. 🌷دعابفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌸هوالمحبوب💖 ✳️دعای 💠سید بن طاووس نقل می‌کند: شخصی خدمت امام زمان علیه السلام مشرف شد و از حضرت پرسید: شیعیان شما در زمان غیبت چه کنند؟ امام علیه السلام فرمودند:«عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ وَ انْتِظَارِ الْفَرَجِ» «بر شماست که دعا کنید و منتظر فرج باشید» 💠سپس خواندن دعایی را توصیه فرمودند که «دعای معرفت» نامیده شده: «اللَّهُمَّ أَنْتَ عَرَّفْتَنِي نَفْسَكَ وَ عَرَّفْتَنِي رَسُولَكَ وَ عَرَّفْتَنِي مَلَائِكَتَكَ وَ عَرَّفْتَنِي نَبِيَّكَ وَ عَرَّفْتَنِي وُلَاةَ أَمْرِكَ. اللَّهُمَّ لَا آخُذُ إِلَّا مَا أَعْطَيْتَ وَ لَا وَاقِىَ إِلَّا مَا وَقَيْتَ. اللَّهُمَّ لَا تُغَيِّبْنِي عَنْ مَنَازِلِ أَوْلِيَائِكَ وَ لَا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي. اللَّهُمَّ اهْدِنِي لِوَلَايَةِ مَنِ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ.» «خداوندا ، تو خودت را به من شناساندی ، فرستاده ات را ، فرشتگان را ، پیامبرت را و صاحبان امرت را به من معرفی کردی . 👈خدایا ، غیر از آن چه تو عطا کنی ، چیز دیگری را نمی گیرم (یعنی معرفت و شناخت را از سرچشمه ناب قرآن و اهل بیت دریافت می کنم). هیچ نگهدارنده ای نیست ، مگر آن که تو او را نگهداری. 👈خدایا ، مرا از جایگاه اولیاء خود غایب نکن و پس از این که مرا هدایت کردی ، منحرف مگردان. 👈خدایا ، مرا به ولایت کسی که اطاعت از او را به من واجب کردی، هدایت بفرما» 💠با تأمل در دعای مذکور، به این حقیقت پی می‌بریم که همه‌ی ما از قبل امام شناس بوده‌ایم ، و خداوند پیامبر و اولیای خود را به ما معرفی کرده است. 💠آنچه موجب نگرانی است، غفلت‌ها و جهالت‌های ماست که مانع وحجابی در برابر این شناخت شده و به معرفت ما آسیب وارد می‌کند. ✳️حضور در جایگاه اولیاء 💠«اللَّهُمَّ لَا تُغَيِّبْنِي عَنْ مَنَازِلِ أَوْلِيَائِكَ» «خدایا مرا از جایگاه اولیای خود غایب مکن» 💠یکی از عوامل تحکیم معرفت سابق، حضور در مکان‌هایی است که احتمال می‌دهیم امام عصر عجّل‌الله‌فرجه در آنجا حضور داشته باشند، چه با قلبمان در آن اماکن حضور پیدا کنیم، چه با جسم و قالبمان. ❇️بُعد منزل نبُود در سفر روحانی... 💠با این دیدگاه، زیارت رفتن، حضور در مجامع دینی و شرکت در محافل و مجالسی که برای بزرگداشت حضرات معصومین برپا می‌شود، شکل دیگری به خود می گیرد. همه جا بروم به بهانه‌ی تو که مگر برسم در خانه‌ی تو... 💠حتی در هنگام زیارت عاشورا خواندن روزانه، دل خود را کنار ضریح اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام می‌بریم، با این امید که شاید همان زمان، امام عصر به زیارت جد بزرگوارشان رفته و در آنجا حضور داشته باشند. 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
خاطراتی از دفاع مقدس
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸آمبولانس پاترول 😳 (حلقه‌ی
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸آمبولانس پاترول 🙄(حلقه‌ی دوم) ✍دوران هشت سال دفاع مقدس را می شود از زاویه های مختلفی مورد بررسی قرار داد و درسهای فراوانی از آن آموخت. 🍃یادم هست یکی از همون راننده آمبولانس پاترول سفید ها ، گویا حسین آقا نام داشت. فامیلش رو به یاد ندارم ،اهل ارومیه بود و پشت ترمینال مسافربری آن زمان ارومیه به طور استیجاری ساکن بود. حدود پنجاه و پنج سالی عمر پر.برکت داشت. 🍃عضو بسیج مردمی و تحت نظر مرحوم حجه الاسلام حسنی هم چند باری با ضد انقلاب تو درگیری ها شرکت کرده بود. 🍃پاک دل و پاک دست، مؤمن و انقلابی، شجاع و با شهامت. منظم و مرتب و بسیار دقیق در کارهایی که بهش می دادیم و امکان نداشت لحظه ای ماشین خودشو به کسی بسپاره و یا از تمیز کردن اون دست بکشه، حتی موقع رانندگی اجازه نداشتی شیشه ماشین رو بدون اجازه اش پایین بیاری ، سرعت ماشین در.موقع حمل مجروح تا ارومیه کمتر از ۱۲۰ کیلومتر نمی رفت. 🍃یکبار با ایشون از روستای هنگ آباد مجروح بسیار بد حالی روبردم به طرف ارومیه ، از سه راه نقده رد شده بودیم که مجروح ،ایست قلبی کرد. هرچه ازش خواستم ، بزنه کنار قبول نکرد. 🍃مدام می گفت: یکاری کن برگرده ، شبیه پسرمه؛!! خلاصه تو همون سرعت بالا و با کلی این ور و اون ور پریدن راه تنفس مجروح رو با ساکشن دستی باز کردم ، اکسیژن و آدرنالین ، و... زدم و ماساژ قلبی دادم تا برگشت.!! 🍃وقتی به حسین آقا گفتم برگشته و نفس می کشه ؛! آمبولانس رو نگه داشت و زد کنار جاده ، اومد پایین و در کنار رو باز کرد. نگاهی کرد و صورتمو بوسید ،بعد دستم و،! گفت : آقا نبی، فکر نمی کردم بتونی این پسر رو نجات بدی! 🍃گریه کنان سوار شد و با تمام سرعت به طرف ارومیه حرکت کردیم ، پنج شش کیلومتری ارومیه دوباره مجروح از دست رفت و دوباره احیاء کردمش، اما اینبار به حسین آقا نگفتم. با چنان سرعتی رفتیم تو بیمارستان که نگو و نپرس، مجروح رو تحویل دادم و برگشتم تو آمبولانس ؛!! 🍃حسین آقا گفت،! امروز مهمون من ، بریم خونه نهار بخوریم و برگردیم منطقه؛!! رفتیم ماشین رو جایی خیلی دورتر ؛ جلوی هلال احمر پارک کردیم و رفتیم نون خرید و تو کوچه های پیچ در پیچ و تنگ پشت ترمینال تا رسیدیم خونش،! حاجیه خانمومی با چادر رنگی در را باز کرد و با سلام و صلوات و به زبان ترکی ما رو مورد لطف خودش قرار داد. 🍃نمی دونم چی بهش گفت ؛ همین قدر که یه آبگوشت دو نفره رو برای چهار نفر آماده کرده بود و با نون و آب بیشتر آورد و با سبزی و دوغ و پیاز عالی نوش جان می کردیم و حاج خانم لقمه می کرد و به حسین آقا می داد که بالا سفره نشسته بود. گاهی هم خودش لقمه رو می گذاشت دهان حسین آقا!! 🍃حتی حاج خانم یه لقمه گوشت و نون برام گرفت و با دست خودش تو دهان من گذاشت. خیلی عجیب بود. خیلی ،!! نمی دونم چه حکمتی داشت. اما جزو بهترین ساعات عمر من شد. همون نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه که با اون خانواده مستضعف و در عین حال با محبت و مهربون بودم. 🍃حاج حسین عین یک خان و بزرگ خانه کناری نشسته بود و حاج خانم مثل پروانه دورش می چرخید و ترکی براش نجوا می کرد. چایی خوردیم با دو سه تا دونه نُقل بیدمشک؛!! 🍃وقتی خواستیم بریم، ! به من گفت: اول خدا ،بعدش شما ،مواظب حسین باش؛!! از زیر قرآن ردمون کرد. و راهی منطقه شدیم؛!! 🍃به حسین آقا هم گفت : مواظب پسرم باش،یه تار موهاش روخاکی کنی نمی بخشم؛! به ترکی.گفته بود و حسین آقا تو ماشین ترجمه اون برام گفت. 🍃ماجرای این حسین آقا ادامه داره کمی صبر کنید ؛ ان شاءالله تعریف خواهم نمود. 🍃یادتون باشه ، تو جنگ مردم عادی، با صفا و مهربون خیلی کم دیده شدن.!! هرکجا تونستید. گریزی بزنید و ازشون قدردانی کنید. 🌸صبح عالیتون متعالی؛!! در پناه حق باشید و حق رو دنبال کنید حتی اگه... 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خدا بخواهد🌸🍃 🌸والعاقبه للمتقین 🌸 دعابفرمایید ✍نبی زاده
🌷هوالشاهد 🌷کجایند آنان که در صحنه پیکار ، شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده ، هر گوشه از میدان نبرد را دسته دسته و صف به صف فرا می گرفتند ؟ 🌷آنان جوانمردانی بودند که در پایان هر مصاف از بقاء زندگانی بازگشته از کارزار سپاه خود ، شادمان نمی شدند و از بابت مرگ سرخ کشتگانشان از کسی تسلیت نمی خواستند ، 🌷چشمانشان از شدت گریه خوف بر درگاه جلال ربویی به سفیدی گراییده ،! 🌷 شکم هاشان بر اثر روزه داری لاغر گشته ،! 🌷 پوست لبانشان بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق خشکیده. 🌷 رنگ رخسارشان از فرط شب بیداری زرد گشته و غبار فروتنی و تواضع چهرهاشان را پوشانده آنان برداران من هستند که از این سرای فانی سفر می کنند . 🌷پس سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم . 🌸 نهج البلاغه کلام ۱۲۰ 🌷سردار رشید اسلام ناصر کاظمی فرمانده تیپ ویژه شهدا
هوالشافی🌷 🌷امام سجاد عليه السلام فرمودند: 🌷کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. ✍اما در این بین و در عین نام آوری و سلحشوری، گمنامی یاران ،عجب رسم عمیق و ژرفی رادر خود جای داده است. 🌷چنان است که اهل آن هر چه در گمنامی پیش می روند به پایان خط هم نخواهند رسید. 🌷شهر کوچک زواره و گلزار شهدای آن در خود چنین شخصیتی را در خود جای داده است . 🌷سردار رشید اسلام فرمانده تیپ ویژه شهدا محمد علی گنجی زاده زواره
🌺 🌺یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّآ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَفِرُونَ‏ 🌺مى خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش سازند، ولى خداوندجزاین نمى‏خواهد که نور خود را به کمال برساند، هرچند کفّار، ناراحت باشند. 🌺 ۳۲ 🤔🌷عجب حکایتی شده بود حذف نام مقدس شهدا از معابر،!می‌خواستند، اسم شهید وشهادت رو در نطفه خاموش کنند. 👈🌷دوباره شهرمان بوی و خواهد گرفت، و ان شاءالله عطر آن نوید بخش مستضعفین خواهد شد. 🌺والعاقبه للمتقین 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷