📚کتاب خاطرات سفیر
#بخش_دوازدهم :
- چرا.
- سبحان الله! تو مسلمونی؟ این همه مسلمون توی این خوابگاه هست و تو یه مسیحی رو برای دوستی ترجیح می دی؟ سبحان الله! من در عجبم.
وای چرا اون حرف رو زد؟ اون هم جلوی امبروژا! یعنی چی؟ مثلا یه ارشاد دینی بود؟ جلوی دوست پسرش خواست یه چشمه اسلام شناسی بیاد؟ اصلا گیرم کار من اشتباه، نمی تونست جایی بدون حضور امبروژا در این باره صحبت کنه؟ خیلی ناراحت شدم. امبر، در حالی که چاقو توی یه دستش بود و پیاز توی دست دیگه ش، همچنان به کارش ادامه می داد؛ اما خیلی کند تر از قبل. پیاز فقط بهانه ای شده بود برای این که خودش رو مشغول نشون بده و وانمود کنه که اصلاً حرفای ما دو تا رو نشنیده. همون قدر بلند، که نائل حرفش رو زد، جواب دادم:
«دین اسلام می گه بهترین دوست شما کسیه که وقتی با اون هستید به یاد خدا بیفتید من امبروژا رو دوست دارم چون من رو به یاد خدا می اندازه، چون خدا دوستش داره، چون خدا رو دوست داره، و کسی که خدا رو دوست داشته باشه دنبال بهانه نیست تا نافرمانی خدا رو بکنه.»
نائل جوابی نداد؛ یعنی چیزی به فرانسه نگفت که طرفش من باشم. غر زد و به عربی یه چیزهایی زیر لب گفت.
منصور کاملاً بی اعتنا به وقایع اتفاقیه، ظرف پر از موزای سرخ شده ش رو آورد و به امبروژا و من تعارف کرد. امبروژا سرش را آورد جلو. یه لایه ی اشک توی چشماش بود. آروم ازم پرسید:
«اینی رو که گفتی واقعا دین اسلام گفته؟»
- آره من دروغ نگفتم.
- خب می دونی در واقع توی دین من چیزی در این باره گفته نشده؛ اما فکر می کنم درستش همینه که اسلام گفته. برای همین هم دوست دارم که ما خیلی با هم دوست باشیم و زیاد با هم صحبت کنیم
و بهم لبخند زد؛ عمیق تر از همیشه. بهش لبخند زدم؛ مطمئن تر از همیشه.
یه قطره اشک می تونه در اثر پوست کندن یه پیاز باشه یا یه حس خیلی عمیق درونی. اما چه قدر تشخیصشون از هم آسونه!
گفتم:
«چه قدر این پیازا چشم رو می سوزونه!»
گفت:
«آره خیلی!»
...📚...
«...وَ یُرزُقهُ مِن حَیثُ لا یحتَسِب»
سیمون، رئیس لابراتور با یه ایمیل به همه خبر داده بود که اون روز جلسه توی رستوران برگزار می شه تا ضمن این که اخبار جدید رو به اطلاع می رسونه اون اتفاق بزرگ و مهم و استثنایی رو هم جشن بگیریم. کدوم اتفاق؟ همون که من به علت شرکت توی مراسم پرشکوه اعتصاب رانندگان اتوبوس دیر رسیدم و نفهمیدم.
ساعت ۱۲ قرار بود با استادم و بقیه بریم به آدرسی که سیمون گفته بود. دیدم هنوز دو ساعت وقت دارم و چند تا کار هم دارم که باید از طریق ملیکا، منشی لابراتور، انجام بدم.
با ملیکا خیلی خیلی دوست شده بودم. یه دختر داشت به اسم ایزابل. سنش از من یه کم کمتر بود. به رسم دخترای فرانسوی، که تربیت شده ی مادران فرانسوی هستن به مامانش محل نمی گذاشت و مامانش، به سبک مامانای فرانسوی، هم از اون وضعیت خوشحال نبود هم فکر می کرد حقی در قبال بچه ش نداره که بخواد انتظاری داشته باشه. نتیجه این شده بود که برای من محبتی کاملاً مادرانه خرج می کرد. همه کار برام انجام می داد و می گفت:
«وقتی صبح تا شب جلوی رایانه و کتاب و مقاله ای، باید چیزای شیرین بخوری. چون برای مغز مفیده»
چند بار هم بهم گفته بود:
«با ماشین بیام دنبالت ببرمت گردش.»
من هم دوستش داشتم و هر کاری از دستم بر می اومد براش انجام می دادم.
توی دفتر ملیکا یه دانشجوی فرانسوی داشت یه برگه رو امضا می کرد. وارد شدم. گُل از گُل ملیکا شگفت!
- بیا... بیا جلو ایرانی کوچولوی من! (فرانسوی ها به همه چی می گن کوچولو، در واقع برای هر چیزی که عزیز یا کوچک باشه لفظ کوچولو رو استفاده می کنن. حتی اگه بزرگ ترین فیل دنیا باشه)
خب، چی شده؟ چی می خوای؟
- ملیکا یه فرمه که باید پُرش کنم. مهر و امضای لابراتور رو هم می خواد. باید بدمش به تو، نه؟
- آره بشین همین جا تا این آقای جوون بره؛ خودم انجامش می دم.
نشستم روی صندلی، آنتونی، که سال بالایی منه، همراه آقای غوآیه وارد شدن. آقای غوآیه مسئول امور آموزشی دپارتمان بود؛ یه فرانسوی شصت و چهار و پنج ساله. قدش بلند بود و شکم خیلی بزرگی داشت. خیلی غلیظ و با یه لحن جالب فرانسه صحبت می کرد. اون قدر به سلامتیش اهمیت می داد که اطرافیان از کاراش با خنده یاد می کردن. قهوه که فرانسوی ها حداقل روزی یه بار می خورن نمی خورد به این دلیل که برای قلب ضرر داره. شیرینی هفته ای یکی دو بار می خورد و هر بار هم اول با ماشین حساب حساب می کرد ببینه میزان چربی و قندش چه قدره تا از یه حدی بیشتر نشه. ظاهرا میزان نمک غذاش رو هم روی ترازوی آشپزخونه اندازه می گرفت و بعد مصرف می کرد.
📚 ادامـه دارد...
📒 #کتاب_خاطرات_سفیر #مطالعه
#کتابخوانی #کتاب
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
⭕️ جنگ هیبریدی از نگاه آمریکا
◾️ یکی از نظریه پردازان جنگ ترکیبی آقای هافمن، سرگرد نیروهای ویژه ایالات متحده آمریکا هست. این فرد در سال ۲۰۰۴ این نظریه را مطرح میکند؛ که جنگ ترکیبی، جنگی است که با استفاده از بازیگران دولتی و غیردولتی از طریق ابزارهای نظامی صورت میگیرد.
◾️ این بازیگران با تجهیزات و ساختارهایی که دارند وارد عمل میشوند و این تجهیزات و ساختارها کمک شان میکند که در جنگ با حضور نیروهای آمریکایی موفق شده و غلبه پیدا کنند.
📎 دکتر محمد حسین قربانی
#⃣ #رسانه #فضای_مجازی #عکس
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🍃نفس گرم خدا
این روزها خیلی با جهالتهای این و آن رو به رو میشوم. تردید ندارم که بسیاری از آنها نمیدانند که جاهلاند. این درد، از خطرناکترین دردهاست.
آقا! آدمهای جاهل، گاهی دلهای بیغل و غشی دارند. شاید برای رها شدن از این درد خانمانسوز، نیازمند نفس پاکی باشند که تا به حال به آنها نرسیده. نفس ما هم که پاک نیست تا درمان درد این جماعت شود.
دیدن این جماعت، جای خالی تو را بیشتر نشان میدهد. کاش زودتر میآمدی آقا! مردم محتاج نفس الهیات هستند.
صبحت بخیر نفس گرم خدا!
#صبح_بخیر
#بهانه_بودن
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🌱 #حضرت_علی علیه السلام فرمودند :
گنجایش هر ظرفی با آنچه در آن نهند
تنگ میشود ،
جز ظرف دانش که هر چه در آن نهند
گسترش مییابد ...
📖 نهج البلاغه حکمت ۲۰۵
#⃣ #حدیث_روزانه ✨
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🛑 موسسه نجوا برگزار می کند 📣
👨👩👧👦 سلسله نشست های «هم مسیر» با موضوعیت ازدواج 👩❤️👨
🔔 مباحث مورد بررسی در این نشست ✅
🔸 هدف ازدواج
🔹 مهارت های انتخاب همسر
🔸 آمادگی لازم برای ازدواج
🔹 موانع ازدواج
▪️ زمان : شنبه ها ساعت ۲۰ ⏰
▪️ مکان : کانال روبیکای موسسه نجوا ♨️
🔗 https://rubika.ir/NAJVA_ORG 📢
🔖 جلسه به صورت تعاملی و گفتگو صوتی برگزار می شود 🎙
#هم_مسیر
#نجوا_ازدواج
#نجوا_خانواده
#کارگروه_خانواده
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
📚کتاب خاطرات سفیر
#بخش_سیزدهم :
...اگر یکی از اطرافیان سرما می خورد، چند روز سعی می کرد طرف رو اصلاً نبینه و خودش هم داروی سرماخوردگی مصرف می کرد تا جلوی هر احتمالی رو برای مریضی بگیره! خیلی کارای دیگه هم انجام می داد که بر عکس بقیه به نظر من اگر چه در اون حد عجیب بود، مسخره نبود.
ملیکا داشت فُرم من رو می خوند، یه دستش به گردنبندش بود و آویزش رو هی این ور و اون ور می کرد. آقای غوآیه با اشاره به اسم نوشته شده روی یه تیکه ورق گفت:
«ملیکا! از بین پرونده ی دانشجوهای ارشد، پرونده ی این آقا رو بده. نمی دونم چرا کارای این دانشجو این قدر گره خورده این هم جزء بدشانسای روزگاره.»
ملیکا سرش رو بلند کرد و با اشاره به من گفت:
«برای این که افسردگی نگیری، بهت می گم که عوضش کارای ایرانی کوچولو لابراتور اون قدر سریع پیش می ره که باور کردنی نیست.
حتی برای پیچیده ترین کارا هم یه روز وقتش تلف نشد. ایناها... این هم فرمی که از اِکُل دکترا براش فرستادن... کاراش تموم شد... به همین سرعت... واقعا این دختر خوش شانسه.»
آقای غوآیه به فُرمای من نگاه کرد و گفت:
«ببینم تو شاید جادوگری بلدی یا این که روزا، وقتی از در خونه می آی بیرون، وِرد می خونی خب به من هم یاد بده وِردت رو.»
خندیدم و گفتم:
«آره، خدا رو شکر کارام خیلی راحت و سریع پیش می ره. ما ایرانیا یه مثل داریم که می گه: «شکر نعمتت نعمتت افزون کند» فقط هر کدوم از کارام که انجام می شه خیلی خدا رو شکر می کنم. این هم از ورد.»
آقای غوآیه با یه خنده ی بلند و تمسخر آمیز گفت:
«هاها... من که خدایی نمی بینم ملیکا رو می بینم... اونی که باید ازش تشکر کنی ملیکاست نه خدا.»
گفتم:
«یقیناً از ملیکا هم برای همه ی کمکاش ممنونم. اما پشت کُمکای ملیکا اراده خدا رو می بینم.»
گفت:
«اوه... یه کم این چیزایی رو که می بینی به من هم نشون بده، بلکه ما هم این خدا رو دیدیم.»
کی با تلفن تماس گرفت تا تو بدونی کجا باید بری مدارکت رو تحویل بدی؟
ملیکا!
کی خوابگاه تو رو پیگیری کرد؟
ملیکا!
کی اومد دنبال تو، روزی که از شهر «توغ» اومده بودی، و بعد به قول خودت اون قدر راحت و بی زحمت همه ی وسایلت رو منتقل کردی خوابگاه؟
ملیکا!
ملیکا این کارا رو برای هیچ کس انجام نمی ده این مدت این خدایی که می گی کجا بود؟»
گفتم:
«کی از اساس ملیکا رو سر راه من قرار داد؟
کی این حس محبت به من رو در ملیکا گذاشته تا به قول شما کارایی رو که برای هیچ کس انجام نمی ده برای من انجام بده؟»
- شانس
- شانس چیه؟ شانس یعنی چی؟ چه کاره است توی زندگی؟ قدرتش چه قدره؟
محدوده ی نفوذش تا کجاست؟
- و تو می گی که این خداست؟
- من معتقدم همه چی دست خداست و دقیقاً این خدا بوده که همه ی این کارا رو به واسطه ی ملیکا انجام داده هیچ شکی هم در این مسئله ندارم.
-اما من معتقدم «خدایی» وجود نداره.
این مزخرفات رو آدما ساخته ن برای این که از مرگ می ترسن.
با دهن کجی و خیلی بی ادب ادامه داد:
«می خوان فکر کنن بعد از مرگ هنوز زنده هستن و می رن پیش خداشون و از این چرت و پرتا. شما همه تون از مرگ می ترسید که این حرفا رو می زنید.»
با حالت عصبی حرف می زد و هر دو دقیقه یه بار با دهن کجی، مثل بچه ها از قول ما معتقدان به خدا، جملاتی سر هم می کرد و می گفت. پرسیدم:
«شما چی؟ شما از مرگ نمی ترسید؟»
- نه! از چی باید بترسم؟
- دوست ندارید همیشه توی این دنیا باشید؟
- چرا دوست دارم. برای همین دارم نهایت لذت رو می برم. مثل تو هم خودم رو اسیر یه سری باید و نباید بی خود نمی کنم.
- و با این همه علاقه روزی که بمیرید...
- کی گفته که من می میرم؟
- نمی میرید؟ ضد مرگید؟ نامیرایید؟
- می تونم باشم (!) من اهل مطالعه م. ضمن این که خودم یه شیمیدانم. آدما در اثر بیماری یا حوادث می میرن. من اگه مواظب سلامتی خودم باشم و جوانب احتیاط رو رعایت کنم، وقتی هیچ علت برای مرگم نباشه، چه طور و چرا باید بمیرم؟ شما فکر می کنید چون همه می میرن، پس شما هم می میرید. اما این ناشی از عادت شماست.
📚 ادامـه دارد...
📒 #کتاب_خاطرات_سفیر #مطالعه
#کتابخوانی #کتاب
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
9750409820.mp3
7.42M
⭕️ سبک زندگیِ مبتنی بر تفکرِ
" دلت پاک باشه، عمل مهم نیست " :
در واقع بیاعتنایی به حدود ریاضی خداوند است!
▫️حدود ریاضی خداوند در بُعد زندگی فردی و اجتماعی انسان:
همان " احکام دینی " اند.
#⃣ #مذهبی #خویشتن_داری #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🌱 #امام_حسین علیه السلام فرمودند :
شکر تو بر نعمت گذشته
زمینه ساز نعمت آینده است ... ❤️
📖 نزهه الناظر ص ۸۰
#⃣ #حدیث_روزانه ✨
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
9769435716.mp3
906.6K
◀️ اصلاح سبک خواب و بیداری، محور تغییر الگوی خوراک و پوشاک و الگوهای دیگر است. امروز سبک خواب ما غلط است. باید به هر قیمت، ابتدای شب بخوابیم و سحر بیدار شویم. بیداری سحر خیلی پرخاصیت است. زندگی را باید از سحر آغاز کنیم نه از طلوع آفتاب.
آیتالله #میرباقری 🎙
#⃣ #مذهبی #فرهنگی #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
11001720836.mp3
9.11M
⭕️ سبک زندگیِ مبتنی بر تفکر
✧ رعایت اصول و شروط موفقیت برای رسیدن به هر هدفی، رعایت تقوای مختص آن هدف است !
✗ و گناه در مسیر هر هدفی یعنی:
پذیرش آنچه مانع قدرت و سرعت میشود!
☜ پس با این نگرش،
تنبلی و بیحوصلگی سرعتگیر انسان برای تمام اهدافش و درنتیجه گناهی عظیم، و مولّد گناهان دیگر است
#⃣ #مذهبی #خویشتن_داری #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
📚کتاب خاطرات سفیر
#بخش_چهاردهم:
...ضمن این که شما هم خودتون رو اسیر یه مشت باید و نباید کردید؛ نباید نمک زیاد خورد اگر چه غذای بی نمک خوشمزه نیست، نباید شیرینی و شکلات خورد اگر چه علاقه ی خیلی زیادی بهش دارید، نباید قهوه خورد چون ممکنه مشکل قلبی پیدا کنید. این همه باید و نباید واسه خودتون تعریف کردید واسه این که نمی میرید. حالا بگذریم از این که با این وضع شما هم از نهایت لذتی که ازش صحبت می کنید بهره ای ندارید. شما یه سری محدودیت و بیم و امید برای خودتون تعریف کردید از ترس این که بمیرید؛ ما هم یه سری محدودیت و بیم و امید داریم از ترس این که وقتی مُردیم نتونیم جواب کرده هامون رو پس بدیم. حالا فرض کنیم جفتمون نمیریم. هر دو به هر حال توی این دنیا یه سری محدودیت داشتیم. شاید هم بمیریم و هیچ حساب و کتابی بعدش نباشه. باز هم من و شما، هر دو خودمون رو از بخشی از لذّت ها محروم کردیم. اما اگه بمیریم و ببینیم که ای داد بیداد حالا باید جواب کارمون رو پس بدیم، اون وقته که من برنده م. ضمن این که در دو حالت اول و دوم هم به کسی که وجود خدا رو قبول داره بیشتر می شه اطمینان کرد تا کسی که چنین عقیده ای نداره»
- تو می خوای بگی به من نمی شه اطمینان کرد؟
ملیکا با لبخندی از سر تعجب و ناباوری به من نگاه می کرد و همون طور که نگاهش به من بود گفت:
«نه آقای غوآیه معلومه که منظورش این نیست.»
گفتم:
«چرا دقیقا منظورم همین بود به همین دلیل هم از این به بعد هیچ کدوم از وسایلم رو نمی تونم پیش آقای غوآیه بذارم. برای این که اگه یه زمانی کسی توی اتاق نباشه، ایشون هیچ کسی رو ناظر اعمالش نمی بینه و ممکنه وسایلم رو برداره.»
دانشجویی که قبل از من فقط برای یه امضا توی اتاق ملیکا بود ته خودکار رو توی دهنش کرده بود و انگار که داره فیلم کمدی می بینه نیشش تا بناگوش باز بود. به هیچ قیمتی هم حاضر نبود اتاق رو ترک کنه. آنتونی هم فقط نگاه می کرد و هیچ نظری نمی داد اما چیزی که واضح بود این بود که هیچ کدوم از اهالی اتاق تا اون لحظه توی چنین وضعیتی قرار نگرفته بودن و اون حرف ها جز برای غوآیه که عصبی به نظر می اومد، برای همه خیلی جذاب بود. غوآیه گفت:
«من هیچ وقت این کارو نمی کنم چرا باید وسایلت رو بردارم؟»
گفتم:
«این فقط یه مثال بود برای این که بهتون بگم مهم اینه که اگه به هر دلیلی شما مایل به انجام دادن کار خلافی باشید همین قدر که انسانی شاهد شما نباشه کافیه برای این که دیگه نشه بهتون اعتماد کرد.»
غوآیه شونه هاش رو بالا انداخت و گفت:
«من به همچنین چیزی معتقد نیستم.»
- پس به چی معتقدید؟
آنتونی گفت:
«آقای غوآیه لاییک ان» غوآیه گفت:
«نه خیر من به لاییسم اعتقادی ندارم من به هیچی اعتقاد ندارم. مثل شما هم نیازی ندارم به چیزی اعتقاد داشته باشم.»
شما هم اتفاقاً اعتقاداتی دارید
با عصبانیت گفت:
«نه خیر به هیچی اعتقاد ندارم.»
گفتم:
« پس دو ساعته دارید از چی دفاع می کنید؟»
- حداقل عبارتی رو که گفتید قبول دارید؟ این که به چی اعتقاد ندارید؟
- آره، این رو من گفتم.
- همین بی اعتقادی اعتقاد شماست.
می بینید توی چه تناقض بزرگی به سر می برید؟
دانشجویی که خودکار به دهن اون طرف وایساده بود گفت:
«ایشون به غوآیه غیسم معتقدن.»
آقای غوآیه دیگه کلافه به نظر می اومد. بدون هیچ جوابی از اتاق بیرون رفت.
ساعت ۱۲ شده بود باید می رفتم. ملیکا با خنده رو به آنتونی گفت:
«فکر کنم این ایرانی کوچولوی لابراتور اومده که این جا رو به هم بریزه! اولین باریه که این جور بحثا مطرح می شه. این جور بحثا ممنوعه این جا.»
ازش عذر خواهی کردم و گفتم که من اصلا همچین قصدی نداشتم و آقای غوآیه بحث رو شروع کرد.
راه افتادم که از اتاق برم بیرون. دانشجویی که دیگه از سر خود کارش چیزی نمونده بود گفت:
«خانم ایرانی»
-بله
-خیلی جالب بود ممنون
-؟
سیمن توی رستوران خبرش رو با آب و تاب و میون کف زَدنای مکرر استادا و دانشجوهای دکترا اعلام کرد:
«ما آخرین امتحان رو با موفقیت گذروندیم. ژوری تصمیم نهایی ش رو اعلام کرد:
خانم ها!
آقایون!
کیفیت و سطح علمی ما تایید شد! لابراتور ما از امروز به مجموعه ی اِکل های انسم پیوست و ما لابراتوار جدیدمون رو با نام «ارائه و نو آوری» به ثبت رسوندیم. به همه ی شما استادان و دانشجویان جدید از صمیم قلب این پیروزی رو تبریک می گم. برای تشکر از باعثینش...
زل
الحمدالله
شکر لله
چه قدر بزرگی عزیز دل!
📚 ادامـه دارد...
📒 #کتاب_خاطرات_سفیر #مطالعه
#کتابخوانی #کتاب
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
موسسه نجوا
💠 میوه خرمندی
🌿 امیرالمؤمنین عليه السلام فرمود: «رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنيا ثَمَرَةُ العَقلِ».
✍️ ميوه خردمندى، رهانيدن جان از زرق و برق دنياست.
📚 غررالحكم، ص۳۸۷.
#⃣ #حدیث_روزانه ✨
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
📚کتاب خاطرات سفیر
#بخش_پانزدهم
«جایی برای زندگی»
یه شب طبق معمول اون روزها دوباره بحث باز شد. عمر می گفت:
«آمریکا گفته تا ماه جون به ایران حمله می کنه. نظرت چیه؟! شوخی هم نداره. به عراق هم گفت حمله می کنه و حمله کرد. حالا نوبت شماست. تو چی می گی؟»
تو رو خدا چه سوالایی از آدم می پرسن! مثلا یعنی انتظار داشت چی بگم؟ بگم نه، من می رم راضیش می کنم حمله نکنه؟!
گفتم:
«بی خود گفته!»
- چی چی رو بی خود گفته؟ می آد پدرتون رو در می آره. می خواید بشینید نگاه کنید؟
- من نگفتم، به فرض، اگه یه روزی کشوری به ما حمله کنه ما می شینیم نگاه می کنیم. گفتم بی خود گفته! چون مدت هاست دلش می خواد به ما حمله کنه. اگه می تونست، تا حالا حمله کرده بود. ایران نه عراقه نه افغانستان.
- حالا فرض کنیم آمریکا و چندتا کشور همه با هم یهو حمله کنن(!).
- مگه نکرده ن؟ شما فکر می کنید عراق وقتی به ایران حمله کرد تنها بود؟ تجهیزاتش مال خودش بود؟ پس بُمبای شیمیایی آلمانی توی ارتشش چه کار می کرد؟ همین آمریکا و فرانسه و آلمان و خیلیای دیگه نبودن که تجهیزش می کردن و توی همون موقع ما تحریم بودیم؟
سیلوَن، پسر فرانسوی که دانشجوی دکترای تاریخ هم هست داشت به حرفای ما گوش می داد، گفت:
متأسفانه دولت فرانسه سیاسَتای احمقانه ای رو دنبال می کرد. بعد خجالتش موند برای مردم فرانسه.»
وسطای حرف سیلون، امبروژا هم رسید. نشست سر میز و با خوشحالی گفت:
«اوه چه خوب رسیدم! درباره ی چی حرف می زدید؟»
عمر گفت:
«درباره ی این که رئیس جمهورتون گفته می خواد به ایران حمله کنه و این کار رو می کنه.»
انگار یه کاسه آب یخ ریختن روی امبروژا.
خوشحالیش را قورت داد و گفت:
«اون رئیس جمهور من نیست.»
رو به عمر گفتم:
«نه حمله نمی کنه. برای اون همین قدر که تهدید کنه و بعضیا جدی بگیرنش و سرش بحث کنن و بترسن کافیه.»
عمر گفت:
«مثل این که متوجه نیستی! آمریکا بزرگ ترین قدرت دنیاست. اگه اشاره کنه، همه بدبخت می شن؛ حتی شما.
خود بوش گفته اگه ایران سر مسئله ی هسته ای تسلیم نشه، بدبختش می کنیم.»
گفتم:
«خوشبختی و بدبختی رو آمریکا واسه ما تعریف نمی کنه که حالا با حرف اون ما بدبخت شیم. رئیس جمهور آمریکا هم عادت کرده حرف بی خود بزنه.»
عمر از امبروژا پرسید:
«تو چی می گی؟ بوش گفته تا ماهِ جون حتماً به ایران حمله می کنه.»
امبروژا گفت:
«خب در واقع مامان جورج هیچ وقت بهش یاد نداده که دروغ گویی کار زشتیه!»
از جوابش خیلی کیف کردم و توی دلم قاه قاه خندیدم. ملیت های مختلف جمع شده بودن دور میز و درباره ی موضوع شیرین حمله به ایران صحبت می کردن.
عمر دوباره گفت:
«به هر حال به نظر من نباید جلوی آمریکا وایسید. تأثیر خوبی نداره(!). همه می گن ایران با صلح مخالفه؛ چیزی که الآن همه بهش نیاز دارن.»
گفتم:
«همه می گن؟ همه یعنی کی؟ این همه ای که می گی به حقارت می گن صلح. ما به عدالت می گیم صلح. تازه متصدی اجرای این صلحی که می گی کیه؟ آمریکا؟! هاهاها...»
اومدم بگم:
«مثل اینه که شمر رو بکنن مسئول تقسیم آب»
نگفتم! به جاش گفتم:
«مثل اینه که برادران دالتون رو بکنن مسئول اجرای قانون. خیلی مضحکه! نه برادر اگه جلوی زورگو نایستادن علامت صلح بودن بود، تا حالا الجزایر و مراکش شده بودن مظهر صلح؛ الجزایری که خاکش رو داد، منابعش رو داد، اومدن هر چی داشت رو بردن، توی زمین های خودشون برای فرانسه کار کردن و همه حق و حقوقشون رو دادن به فرانسه که خودش رو آباد کنه، با دستای خودشون فرانسه رو ساختن، کلفتی فرانسه رو هم کردن هیچی ازش نموند به امید این که روزی فرانسه عددی حسابشون کنه و بشن دوست فرانسه. هنوز که هنوزه دارن نوکری می کنن؛ اما هر جای فرانسه مشکلی پیش می آد می گن تقصیر عرب هاست. هر جا ترقه ای صدا می کنه می گن این اعراب تروریست.»
📚 ادامـه دارد...
📒 #کتاب_خاطرات_سفیر #مطالعه
#کتابخوانی #کتاب
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️ نشانی خبر تعطیل شدن سرویس ریلتایم گوگل که استاد مومن نسب در این بخش از گفتگوی خود روش انهدامش در عملیات صیاد را توضیح داد:
🔗 https://www.networkworld.com/article/2178938/google-shuts-down-realtime-search--for-now.html
🔺این اتفاقِ بینظیر، بخشی از شکست تاریخی آمریکاییها در مداخله سایبری در کودتای۸۸ بود که تبدیل به نقطه پایان کودتا در ۲۵ بهمن ۱۳۸۸ شد و در پیِ مشابهسازی ۲۵۶ حساب کودتاگران و اخلال در سیستم محاسباتی فتنه و جدا کردن رأس فتنه از بدنه صورت گرفت.
🚨فیلم کامل این گفتگوی داغ و چالشی را ببینید👇
1⃣ قسمت اول:
https://zaya.io/momennasab1
2⃣ قسمت دوم:
https://zaya.io/momennasab2
#⃣ #رسانه #فضای_مجازی #نماهنگ
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🌱 #پیامبر_اسلام صلوات الله علیه و آله :
❤️ شهادت ، بهترین مرگ هاست ...
بحارالانوار ٬ ج ۶۷ ٬ ص ۸
#⃣ #حدیث_روزانه ✨
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🍃حقیقت آرامش
بدون تو دنیا روی آرامش را نخواهد دید. تشویش و اضطراب عاقبت حتمی دنیایی است که مهیای آمدنت نمیشود. ما به این امید زندهایم که روزی خواهی آمد و ما در شلوغبازار دنیا در کنار تو آرامش را خواهیم چشید.
#حقیقت
#آرامش
#بهانه_بودن
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
81071602364.mp3
7.94M
- بندگی امری جانبی و موازی با زندگی روزمره نیست!
✦ بلکه به عنوان مهمترین و تنها هدف خلقت ما، امری تخصصی، ریاضی، نیازمند یادگیری و مهارتآموزی است که مطالعه، شنیدن، تمرکز و تمرینِ بسیار میخواهد.
#⃣ #مذهبی #خویشتن_داری #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ چه کسی بهترین زندگی را دارد؟
✍🏻 استاد علی صفایی حائری
#⃣ #مذهبی #زندگی #نماهنگ
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🍃شاهد شهیدان
این روزها در باغ شهادت باز شده و گلچینشدههای دست خدا، نوبت به نوبت وارد باغ میشوند.
سهم ما از این شهادتها تماشا شده و احساس جاماندگی که چونان بغضی راه نفس را در گلویمان سد کرده. با این بغض چه کار باید کرد؟
آخرین نگاه کسانی که پر کشیدهاند، گویا پیامی دارد برای ما: دنیا جای ماندن نیست و دل بستن به دنیا کار آدمهای عاقل نیست.
رشتهای که از دل ما به دنیا بسته شده، به قدری محکم است که میل پریدن را از ما گرفته. فکری برای این رشته باید کرد؛ کسی جز تو توان گسستن این رشته را ندارد.
صبحت بخیر شاهد شهیدان!
#صبح_بخیر
#بهانه_بودن
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🌱 #امام_علی علیه السلام فرمودند :
هرگاه #فاطمه را می دیدم ،
تمام غم و غصه هایم برطرف می شد ... 🖤
📖 کشف الغمه ٬ ۳۶۳
#⃣ #حدیث_روزانه ✨
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
97087853042.mp3
540.6K
شهادت بانوی دو عالم را تسلیت عرض میکنیم🖤
تولید شده در رسانه ی نجوا 🌱
#⃣ #رسانه #گویندگی
#فاطمیه #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
📚کتاب خاطرات سفیر
#بخش_هفدهم:
امبروژا ادامه داد:
«من نمی تونم بپذیرم بچه هام صبح تا شب از این مزخرفات ببینن. خودم هم هیچ علاقهای به این فضای فاسدی که فرانسه ایجاد کرده ندارم.»
گفتم:
«توی آمریکا مگه از این پوسترها نیست؟»
گفت:«نه! اینا دیگه گندش رو آوردن. اون جا قانون اجازه ی نصب همچین چیزی رو نمی ده. اگر هم کسی این کار رو بکنه باید جریمه بده. اما این جا همه چیز آزاده! احمقانه است.»
گفتم:
«همه چیز جز دین داری!»
با یه تأکید خیلی قوی گفت:
«دقیقا! دقیقاًً! همه چی جز خدا.
مسخره است!»
- می دونی که؛ فرانسه کشوری لاییکه.
- این که مسخره تر از همه ی اونای قبلیه! من کسی رو که توی قرن ۲۱ هنوز نفهمیده خدا وجود داره نمیفهمم. حالا تصور کن این بشه قانون! زندگی وسط همچین اجتماعی برای من غیر ممکنه.
اون شب تا دیر وقت درباره ی جایی برای زندگی با امبر صحبت کردیم؛ جایی که مناسب باشه، جایی که هیچ ظالمی به خودش حق تجاوز به دیگری رو نده، جایی که حتی اگر رفاه زیادی نداشته باشه، اطرافت رو آدمای عاقل و معتقد گرفته باشن؛ آدمایی که از دیدنشون و همنشینیشون، کلی لذت ببری و وقتت هم تلف نشه. اینا چیزایی بود که برای امبروژا خیلی مهم بود. براش دنبال سرزمین می گردم.
....📚....
«مارمولک پخته یا حلزون برشته»
استادم از دو سه روز قبل گفته بود که قراره بریم لَوَل؛ شهری که نصفه ی دوم لابراتور اون جاست. اون روز همه انسمی های پاریس دعوت بودن لابراتور ما که تازه انسم شده، تا هم با دانشجوهاش آشنا بشن، هم دانشجوهای ما با اونا آشنا بشن، هم ناهار توی یه رستوران هشل هفت، مهمون هم دیگه باشیم، و هم کلی «هم» های دیگه.
اما من که باهاشون آشنا بودم! نبودم؟ خانم استاد بوشَغد محترم رو که یادتون هست؛ همون که هیچ خوش نداشت من با اون حجابم دانشجوی انسم باشم، به این دلیل که غیر ممکن بود (!) و استاد اوسط عزیز که متقاعد شده بود من دانشجوی انسم نباشم، به خصوص که با آقایان دست هم نمی دم.
وای وای دختره ی مسلمون! همه شون توی اون روز پر شکوه حضور به هم می رسوندن و تصور کنید چه قدر لذت میبردن از این که یک محجبه دست نده در جمع مهربون و صمیمی انسم حضور داشته باشه!
روز موعود توی لول بودم. چه قدر خانم استاد بوشغد سختش بود طفلی! شما هم اگه بودید، پدرتون در می اومد؛ اون هم وقتی مجبور باشید هفت ساعت تمام نشون بدید اصلا متوجه حضور تنها محجبه ی جمع نشدید کسی که دست بر قضا دور میز کنار شما هم نشسته و از شانس بد شما خودکارتون، که همه ی حواستون بهشه می افته تو بغل طرف و شما نهایتا مجبور به طرز یهویی (!) متوجه حضورش بشید؛ اون هم وقتی بهتون لبخند می زنه و خودکارتون رو می ده دستتون!
- سلام خانم بوشغد
- اوه سلام شمایید؟ (!)
عجب، برای من مثل این بود که یه مادر بعد از به دنیا آمدن بچه ش بگه:
اوه من بچه داشتم؟!
ناهار مهمون لابراتور بودیم؛ اون هم توی رستوران چینیا! بوی مارمولک پخته فضایی رستوران را گرفته بود. پروفسور غیشیغ توضیح داد که همه ی رستوران های اطراف رزرو بوده ن و اون از این فرصت استفاده کرده تا ما با غذاهای چینی آشنا بشیم. من نمی فهمم آخه «موش برشته» هم آشنا شدن داره؟ باز هم از سر اتفاق سر میز ناهار نشستیم و رو به روی خانم بوشغد.
یکی از دخترای انسم سمت راستم بود. اسمش سلین بود، فوق العاده مهربون و خوش اخلاق. گفت:
«ببخشید، چه قدر این مانتوی شما قشنگه! این لباس محلی شماست؟»
- نه، این یکی از پوشش های رسمی کشور منه؛ برای وقتی که یه خانم می خواد از محیط خونه بیرون بره. این نقش هم سنتی ایرانه.
- شما ایرانی هستید؟!
- بله
وای چه جالب!
و سر صحبت باز شد درباره ی همه چی و خیلی زود رسید به غذاهای چینی.
پیش خدمت یه خانم چینی بود با یه پیشبند قرمز که روش یه اژدهای زرد رنگ بود. اومد جلو و نفری یه فهرست غذا داد دستمون. جلوی هر غذا همه ی مواد به کار رفته نوشته شده بود. وسط اسم های عجیب و غریب، دنبال کلمه ای آشنا می گشتم که بشه خورد و نمُرد.
از سلین پرسیدم:
«تو می خوای چی سفارش بدی؟»
فکر کنم صدف بخورم. خیلی خوشمزه است! البته به کیفیت صدف و نوع پختش هم بستگی داره ها. راستی، شما توی ایران صدف میپزید؟
- نه.
- خب، تو اگر نمی خوای صدف بخوری، خرچنگ هم خوشمزه است!
سرم رو کردم توی منو، بلکه چیزی پیدا کنم؛ اما فایده نداشت. ای بابا مقبول ترین غذاش «حلزون و سبزیجات» بود که هیچ تناسبی با عقل ایرانی نداره. ناچار قید غذا رو زدم و رفتم سراغ سوپ ها. یکی یکی خوندم ببینم توی هر کدام چی پیدا می شه. غالبشون یا گوشت پرنده داشت یا چرنده، جز یکی!
📚 ادامـه دارد...
📒 #کتاب_خاطرات_سفیر #مطالعه
#کتابخوانی #کتاب
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️نماهنگ فوقالعاده زیبای
«راضی باش»❇️
🔈شعر و نوای:
عبدالحسین شفیع پور
تقدیم به همه مادران
بهخصوص حضرت زهرا(سلام الله علیها)
#⃣ #مذهبی #فاطمیه #نماهنگ
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
114105245268.mp3
8.56M
" خویشتنداری محصول یادگیریهای ماست! "
▫️سالها آموزش، مطالعه و برنامه،
اگر منجر به ایجاد و تثبیت امنیت و آرامش در ما و اطرافیانمان (نسبت به ما) نشود؛
یعنی خویشتنداری در ما تولید نشده است!
✘ عالمی بیتقواییم و زنبوری بیعسل...
#⃣ #مذهبی #خویشتن_داری #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢