🌷
چهره هایشان
حتی در پسِ خاک،
سرشار از نور بود..!
چنان نوری که شب رنگ باخت
و جشنوارهای از حماسه آفریده شد
جادهی اهواز - خرمشهر
اردیبهشت ۱۳۶۱، منطقه کوشک
مرحله دوم عملیات بیت المقدس
#رزمندگان_ابهر
#فاتحان_خرمشهر
#عملیات_بیت_المقدس
🔴 من بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم
🔹خاطره رهبرانقلاب از دیدار نوروزی با امام خمينی(ره) به همراه دختر خردسالشان: یک بار هم من خودم [دخترم را برای زیارت امام] بردم. چهار پنج ساله بود. خانواده ما رفته بودند مشهد و او ماند پیش من برای اینکه بیاید امام را روز عید ببیند. صبح پا شدیم و سرش را شانه کردیم و مرتبش کردیم و موهایش را به زحمت بافتیم. یک دستی هم که نمیشود؛ من بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم اما با یک دست نمیشود؛ دودستی باید ببافند چون باید موها را سه قسمت کنند. رفقای پاسدار آمدند به کمک ما و موی سرش را بافتیم و چادر سرش کردیم و خدمت امام آوردیم. ۱۳۸۶/۱۲/۲۶
#روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه
💠سردار می گفت :
اگه توی پادگانت، دو تا سربـاز رو نماز خون و قرآن خون کردی این برات می مونه از این پستها و درجه ها چیزی در نمیاد!
#شهید_احمد_کاظمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فتح_هویزه
ای شهر ایثار و حماسه، ای هویزه
ای در وفاداری خلاصه، ای هویزه
گرچه به خاک و خون رها شد لاله هایت
سُم کوب چرخ تانک ها شد لاله هایت
اما به امداد خدای حق تعالی
بر دوش، بردی پرچم «اِنا فتحنا...»🇮🇷
🌸 #سلام_بر_هويزه؛ شهري كه روایتگر پیکار پیکرها و تانک هاست؛ شهری که سرمست بوی نخلهایی است که در شیار شِنیهای تانکها رستهاند
🌸 شهر آر.پی.جی های بدون گلوله ای که مزه خون میداد!
🌸 سلام بر هویزه؛ نوعروس تنها مانده دیروز كه جوانی اش به تاراجِ اشغال رفت.
🌸 شهری که این روزها پر از بوی زندگی است...
🌸 شهری که جلوه جاودان حضرت «شمس الشموس» است و رواقی از اقلیم طوس...
🌺 چهل و دومین سالروز فرار دشمن بعثی از هويزه غريب در 18 ارديبهشت بهشتي1361 و بر باد رفتن رؤياي دشمني كه نيامده بود تا برود، مبارك...
#خاطرات_شهید
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بیصدا به اتاقش رفت.
💠صدا کرد: مادر، برایم چای میآوری؟ برایش چای ریختم و بردم.
وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست.
💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.
پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازهام بکش».
💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری».
اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است»
💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند».
💠نمیدانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش میشود....
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🌷
#سالروز_شهادت
🕊🕊
مرا به بوی
خوشَت جان
ببخش و زنده بدار
که از تو
چیزی ازین
بیشتر نمی خواهم
#شهید_جواد_اللهکرم🌷
#سالروز_شهادت
🕊🕊