eitaa logo
|•ناڕوَݩ🌿'
297 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
134 ویدیو
4 فایل
🎗•|آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه‌ی نارونی تا ابَدیَت جاری‌ست به سراغِ من اگر می‌آیید...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینیِ نازکِ تنهاییِ من... 🌱۱۴۰۰/۶/۱۷ 📬 http://payamenashenas.ir/NARVAN @NaRvAn_20 ⌝یامھد؎ﷻ⌞
مشاهده در ایتا
دانلود
•• . از که در آمدی دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی 🎗•معنی طوفان همین است... . •••
•• . مترسک:من مغز ندارم، تو سرم پُر از پوشاله‌! دوروتی:اگه مغز نداری پس چه جوری حرف میزنی؟! مترسک:نمیدونم... ولی خیلی از آدمها هم هستند که بدون مغز یه عالمه حرف میزنن . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
#Dream . •••
•• . 🍁 را،میگویم همان ڪه ظاهرش اما اما در دلش پر از دلتنگی و غصه است پر از فریاده پر از بغض و اشڪ... کاریش هم نمیشه کرد شاید سالهای پیش ڪسی رهایش ڪرده... نازنینش را شڪسته و این بیچاره هم دیگه اون ادم قبـل نمیـشه... باهاش کنار بیایـد این ،بدجور سرایت میڪنـد مراقب دلهای همدیگه باشید که خدانڪند روزی مثل پاییز...🍂 ‌. •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . 🎗معنی ناڕوَݩ🌿' درختی بسیار خوش اندام که قد و قامت افرادی که تناسب و راستی دارند رو به نارون تشبیه میکنند درختی سخت و راست بالا پربرگ خوش سایه و همیشه جوان در زمستان و تابستان درخت مقدس نارون که در کنار زیارتگاه‌های ایران هم زیاده در آذربایجان نارون رو "قره آغاج" یعنی درخت سیاه نامیدند لفظاً به معنی درخت ناله چون از شکافهای درختان نارون قدیمی ترشحاتی که بیشتر شبیه اشک درخت هستند، تراوش میشه 🌹از نظر من نارون نماد انسانی زیباست که دربرابر طوفان‌های زمانه پایداره و طراوت و شادابی خودش رو در برابر هر اتفاقی حفظ میکنه حتی اگر خودش احوال خوبی نداشته باشه به اطرافیان خودش امید و مهربانی هدیه میکنه و سایه خوبی‌هاش روی سر همه پراکنده میشه... . •••
•• . دود این شهر، مرا از نفس انداخته است به هــواے حرم کرب‌وبلا محتاجم...♡ . •••
•• . 🌿 زیبا از بابا طاهر: ابرها به آسمان ميكنند درختان به زمين و انسانها به يكديگر گاهی دلگرمی يك چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست. جاودان باد دوستاني‌كه شادی را علتند نه شريك و غم را نه دليل... . •••
•• . هنر شاعری وقتی اتفاق می‌افتد که احساسات افکارِ خود را پیدا می‌کند و افکار واژه‌ها را پیدا می‌کند...🌱 . •••
•• . سیاه به تن داشت اما پیچکی از روسری‌اش بیرون زده بود و پلنگی هنوز در چشمانش می‌غرید تکه ای از جنگل به شهر آمده بود و گوشه خیابان کبریت می‌فروخت! . •••
•• . یک‌نفر نوشته بود: «ما هیچ وقت داستان را از زبان شیطان نشنیدیم! همه کتاب‌ها را خدا نوشته بود!» جانم! شیطان هم داستانش رو برات تعریف میکنه؛ منتهی مکتوب نه! هر روز داره با شک و تردید‌هایی که در گوشت میخونه برات، داستان خودش رو شفاهی برات تعریف میکنه! . •••
•• . 🎗نگران فردا نباش! از گندم‌زار من و تو مُشتی کاه می ماند برای . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا