•• . وزگفتگویِ خلق مخور غم، که گاهگاه 🌙ابر سیه به چهره‌ی مهتاب می‌دود #سیمین_بهبهانی . •••

•• . میگن تنها گناهی که روز عرفه بخشیده نمیشه، اینه که آخرش شک کنی که خـدا منـو بخشیده یا نه! #عرفه . •••

•• . 🍃نانوشته‌هایم را بر دلم می‌نویسم تا درختی به کاغذشدن محکوم نشود #لاادرے . •••

•• . زندگی‌ها به یک تلنگر بند 🌿اضطرابی‌است پشت هر لبخند #علیرضا_آذر . •••

•• . ای امیر عرفه! من ردِ بوی تو را می‌بوسم از همین جائی که هستم...تا صحرایِ عرفات #امام_زمان #عرفه . •••

•• . عرفات اسـت ولی هــرکـه بگـوید یارب پاسخش از طرف #کرب‌وبلا می‌آید🌱 #عرفه . •••

•• . امروز هنگامه ی بارش است ، و چشمها...دخیلِ آسمان ظرفِ خالی بیاور... تمام زمین عرفات می‌شود #روز_عرفه . •••

•• . 🍂وَتَجْبُرُ الْكَسِيرَ و جبران حالِ شکسته‌دلان کنی... #عرفه . •••

•• . شانه‌هایت به سانِ ابری است، بر آن‌ها تکیه می‌کنم پژمرده نمی‌شوم حتی اگر خشکسالی باشد، پژمرده نمی‌شوم زیرا باران نه در آسمان، که در اعماقِ قلبِ من است ‌ #نزار_قبانی . •••

#درخواستی🌱

•• . بعد از نمايش يك فيلم ايرانی؛ با دوستان خارجی نشسته بوديم به گفتگو يكيشان پرسيد: "آن پسرك سر چهار راه چه می فروخت؟ مواد مخدر بود يا.." من پاسخ دادم: "فال می فروخت" پرسيد: "فال چيه؟!" گفتم: "شعر! شعرهای شاعر بزرگمان حافظ." با هيجان گفت: "يعنی شما از كشوری می آييد كه در خيابانهايش شعر می فروشند و مردم عادی پول می دهند و شعر میخرند؟!" می‌رفت سر ميزهای مختلف و با شگفتی اين را به همه مي گفت! و اين يعنی زاويهء ديد؛ يكی سياه ميبيند و یکی زیبایی! #اصغر_فرهادی . •••