⭐️💎⭐️💎⭐️
#انتظار
#امام_زمان_عج
#اربعین_حسینی
اشک است همدم دلِ هجرانکشیدهها
آخر سپید شد به رهِ تو چه دیدهها
روزی اشک ما همه در چشمهای توست
ای نالهدارِ تنگِ غروب و سپیدهها
تو ناز کن لیلی خیمهنشینِ عشق
نازِ تو میکشند گریباندریدهها
میگفت عاشقی که تو را در بغل گرفت
مائیم و اشک حسرتی و این شنیدهها
آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر
چشمانتظار تو همه قامتخمیدهها
ای کاش امشبی که رویِ سویِ کربلا
ما را دعا کنی وسط برگزیدهها
تا میشویم لحظهای دلتنگ کربلا
دل را حرم کنیم به این اشک دیدهها
ره وا کنید قافلهسالار میرسد
زینب برای دیدن دلدار میرسد
#قاسم_نعمتی
@NafasseAmigh
⭐️💎⭐️💎⭐️
🌹🏴🌹🏴🌹
#اربعین_حسینی
#جامانده
من خسته بودم بر لبم اما تبسم بود
یک دست پرچم بود یک دست استکان چای
یک سو صدای روضه ی عباس می آمد
یک سو صدای گرم یک کودک که : بارِد مای!
بر ابری از اشک و شعف مشتاق می رفتم
هم آبله هم درد پایم را بغل می کرد
هر بار کامم تلخ می شد از غم دنیا
چای عراقی بود کامم را عسل می کرد
باور نخواهی کرد چیزی را که می گویم
چشمان من بیدار بود آن دم که می دیدند
ما را کسی در خانه مهمان کرد و با اهلش
بر خاک و سرما در حیاط خانه خوابیدند
مشّایه یعنی پیرزن یک کیسه ی کوچک
پر کرده بود از نان و با پای علیل خود
خود را به زائرها رساند و نان تعارف کرد
می ساخت درد و پیری و غم را ذلیل خود
مرد کهنسال رشیدی بین یک موکب
گویا زعیم و شیخ قومی از عشایر بود
گفتند نذری دارد و هر سال می آید
کارش در این جا شستن جوراب زائر بود
مشایه یعنی رنگ هفتاد و دو ملت را
هرجا که حرف عشق شد یکرنگ می سازد
مشایه یعنی هرکه هستی باش عاشق باش
هر چیز غیر از عشق اینجا رنگ می بازد
حیرت گناه ماست مایی که نفهمیدیم
این چیزها در کربلا بسیار عادی بود
ما آنچه می دیدیم را باور نمی کردیم
این ماجرا اصلا برای ما زیادی بود
باید که برگردیم راه کربلا باز است
در کربلا هستیم هر جای زمین هستیم
در خانه ی دل جز حسین ابن علی کس نیست
در خانه ی خود زائران اربعین هستیم
#سعید_تاج_محمدی
@NafasseAmigh
🏴🌹🏴🌹🏴
✨🖤✨🖤✨
#اربعین_حسینی
بالم شكسته ، از پرم چيزی نگويم
از كوچ پُر دردسرم چيزی نگويم
طوفان سختی باغمان را زيرورو كرد
از لاله های پرپرم چیزی نگويم
حق می دهم نشناسی ام؛ اما برادر
از آنچه آمد بر سرم، چيزی نگويم
وقت وداعِ آخرت، عالم به هم ريخت
از شيون اهل حرم چيزی نگويم
آتش گرفتن گرچه رسم وسنت ماست
از دامن شعله ورم چيزی نگويم
بگذار سر بسته بماند روضه هايم
از ماجرای معجرم چيزی نگويم
كم سوتر از چشمان من، چشمان زهراست
از گريه هایِ مادرم چيزی نگويم
آن صحنه هایِ سهمگين يادم نرفته
افتادنت از رویِ زين يادم نرفته
از نعل اسب و بوريا چيزی نگويم
از آن غروب پُر بلا چيزی نگويم
در عصر عاشورا النگوهام گم شد
از غارت خلخالها چيزی نگويم
گفتم به تو انگشترت را در بياور !
از ساربانِ بی حيا چيزی نگويم
در كوچه های كوفه ناموست زمين خورد
اصلاً شبيه مجتبی؛ چيزی نگويم
شهر علی نشناخت بانوی خودش را
از جامه هایِ نخ نما چيزی نگويم
شاگردهايم سنگ بارانم نمودند
از چهره هایِ آشنا چيزی نگويم
بی آبروها ! چادرم را پس ندادند
از اين به بعد روضه را... چيزی نگويم
ای خيزران خورده،لبم بی حس تر از توست
از خاك برخيز و بگو كه اين سر از توست؟
از خاطراتم همسفر چيزی نگويم
حتی كمی هم مختصر ! چيزی نگويم
منزل به منزل، محملم در تيررس بود
از سنگهایِ خيره سر چيزی نگويم
حتماً خبر داری مرا بازار بردند!
آن هم منی كه… !؟ بيشتر چيزی نگويم
از درد پهلو لحظه ای خوابم نمی برد
از گريه هايم تا سحر چيزی نگويم
من در مدينه طشت ديدم،سر نديدم!
از كاخ شام و طشت زر چيزی نگويم
طفلی سكينه داشت جان می داد از ترس
دق می كنم اين بار اگر چيزی نگويم
ديدم كه ملعون تر از آن شامی، يزيد است
از جمله ی -باشد ببر- چيزی نگويم
شرمنده ام كه درد و دل كردم برادر
بی تو چگونه خانه برگردم برادر!؟
#وحید_قاسمی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#به_تو_از_دور_سلام
@NafasseAmigh
✨🖤✨🖤✨
🖤🦋🖤🦋🖤
#اربعین_حسینی
#اربعین
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا، قَسِیُّ القلب شد آتش
به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه، لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته میگویم
زبانم لال... النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طاها را... نفهمیدند یاسین را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
#سیدحمیدرضا_برقعی
@NafasseAmigh
🖤🦋🖤🦋🖤