eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
109 دنبال‌کننده
498 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 نمی‌دانم با چه ابتکاری، ولی از کولر گازی آب خنک می‌گرفتند. نتیجه هم واقعا رضایتبخش بود 👌🏻 @NafirNey
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
﷽ 🔰دشداشه‌ی مشکی *روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 محمد برهان #قسمت_اول هیچ وقت از دشداشه
﷽ 🔰دشداشه‌ی مشکی *روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 محمد برهان فروشنده گفته بود وقتی عرق کنی، پارچه‌ی این دشداشه شوره نمی‌بندد. امّا الان کم‌کم دارد سفید می‌شود. جای بند کوله و زیر یقه. البته نسبت به عرقی که کردم، واقعا می‌شود گفت اتفاقی نیفتاده. اول توی موهایم و روی پیشانی قطرات درشتی تشکیل می‌شود، سپس ابروی‌هایم را سیراب می‌کند و بعد شُرّه می‌کند روی عینکم و چشم‌هایم، و صورتم را می‌پوشاند. خیسِ خالی می‌شوم، مثل پرویز پرستویی در فیلم بادیگارد بعد از زمین خوردن با موتور. گرما پوست تن را می‌خورد. سیگاری‌ها هم که امانم‌مان را بریده‌اند. اینجا سیگار یک زبان بین‌المللی است؛ سیگار تعارف کردن یک ایرانی به یک عراقی و بالعکس، نشان می‌دهد که هر دو به یک قشر خاص تعلق دارند. معمولا جوامع هرچه کوچک‌تر و محدودتر باشند، وحدت بیشتری هم دارند؛ به همین خاطر جامعه‌‌ی سیگاری‌ها هوای هم را دارند (البته فکر نمی‌کنم جامعه‌ی سیگاری‌های عراق، کوچک و محدود باشد). الان که دارم می‌نویسم، بوی گند سیگار کلّ اسکان را برداشته؛ دارم خفه می‌شوم. یک نفر ایرانی به چند زائر عراقی سیگار تعارف کرده و الآن هم صحبتشان گل انداخته. نمی‌دانم، شاید دارند با زبان سیگاری‌ها با هم صحبت می‌کنند، چون از دست و پا و قیافه برای ارتباط گیری استفاده می‌کنند. به یکی‌شان گفتم عزیزم بيرون هم جا هست برای کشیدن، تازه بیشتر می‌چسبد؛ به زبان سیگاری‌ها حالی‌ام کرد که همین نخ را بکشم، می‌روم بيرون (!). آخر سر هم چند نخ دیگر کشید و هنوز هم بيرون نرفته. اگر کلّ حسینه محلّ اسکان یک سقف بزگ باشد، جایی که من استراحت می‌کنم می‌شود دودکشِ این سقف. دورم حلقه زده‌اند، می‌کشند و بلندبلند با زبان سیگاری‌ها صحبت می‌کنند. ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄ 🚬 @NafirNey
. 🔰نوشابا دادند؛ تازه پرتقال‌دان زات‌دان هم خوردیم. بنده‌خدا راست می‌گفت... پ.ن: نوشابه تُفّاحی @NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 این موکب هم در نوع خود جالب بود. فکر کنم اینجا دانشگاهی چیزی باشد. مدلش با بقیه مواکب فرق می‌کند؛ یک پارک کوچک دارد و عمدتا خدمات پزشکی و فرهنگی ارائه می‌کند. در اینجا یک ماکت مسجدالاقصی ساخته بودنند و یک گروهِ احتمالا لبنانی، سرود می‌خواندند. @NafirNey
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
. 🔰 این موکب هم در نوع خود جالب بود. فکر کنم اینجا دانشگاهی چیزی باشد. مدلش با بقیه مواکب فرق می‌کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 اینجا از معدود مواکبی بود که به بحث فلسطین می‌پرداخت. در واقع تِم کار، فلسطین بود. چقدر کار حول مسئله فلسطین کم است. با توجه به شرایط منطقه، کمی غیر عادی و نگران کننده است. @NafirNey
. 🔰میل به تجسم وقایع و عناصر مربوط به عاشورا بسیار بالاست. حس می‌کنم جامعه جوری تربیت نشده که بتواند کمی مجرّد از فضای فیزیکی به قضایا توجه کند. مدّعای ما این است که باید اداره‌ی جامعه با معنویت اتفاق بیفتد. یعنی همه چیز یک رنگ و بوی معنوی داشته باشد. فیزیکی کردن مفاهیم معنوی یعنی این مسیر دارد برعکس پیموده می‌شود. این غیر از اهمیت دادن به هنرهای تجسّمی‌ست؛ قطعا می‌پذیرید که آثار فرشچیان و روح‌الامین تفاوت بسیار دارد با آنچه در تصاویر می‌بینید. باز هم فکر می‌کنم کار آن‌ها در راستای فهم هرچه بهتر و دقیق‌ترِ عالم قدس است، و آثار آن‌ها پُلی فیزیکی است برای ارتباط با تجرّد؛ یعنی کاملا برعکس تمثال‌ها و عروسک‌های تصویر. @NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 عزاداری در قالب‌های کوچک را دوست دارم. به هیئت‌های دوپس دوپسی ترجیح‌شان می‌دهم. @NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 یکی از خرده فرهنگ‌های رایج بین تُرک‌ها (ترک‌های غیر ایرانی) کافه نشینی است. به موکب آذربایجانی‌ها که رسیدیم، با یک ورودی کوچک مواجه شدیم؛ بعد از راهرو امّا یک فضای بزرگ نمایان شد. یک کافه‌ی اربعینی. آذربایجانی‌ها در چای، یک حلقه لیمو می‌اندازند، با پوست. جلو رفتم و یک شربت زعفران برداشتم، چون شاید چای ذائقه من نبود. البته فضا آنقدر سنگین بود که جرئت نکردم بیشتر تصویربرداری کنم (: @NafirNey
هدایت شده از همه با هم
حقیقت آن است که سفر زیارت، نقل مکانی بی‌هدف از شهری به شهر دیگر نیست. زیارت در معنای راقی خود مقدمه نصرت بل خود آن است؛ اتصال به امام برای یاری او. که فرمود در زیارت بگویید: نصرتی لکم مُعَدّة. به گمانم نسیان این نکته در سفر زیارت_خاصه سفر اربعین_ آن را از معنای حقیقی خود تهی می‌کند. برخی در جاده با حمل چنین شعارهایی این نکته را به دیگر زوار یادآور می‌شوند. @hame_ba_ham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 یکی از همراهان یک دسته سر بند با نقش "یا فاطمه الزهرا" با خود آورده، که بین بچّه‌ها پخش کند. گاهی حتّی پدر و مادرهای عراقی هم از این سربندها می‌خواهند! در کل، کالای فرهنگی در عراق مشتری زیاد دارد. @NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 موکب «خیمه عبدالله الرضیع» نزدیک عمود ۱۰۱۰. از صبح شروع می‌کنند به پذیرایی تا شب. دوباره شب تا صبح این شاورماهایی که می‌بینید را سیخ می‌گیرند. حجم بالای غذا و در نتیجه صف‌های سریع. بعضی می‌گویند این شوآف است؛ نمی‌دانم 🤷🏻‍♂ @NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 خط می‌نوشت. آن بغل هم شربت توت‌فرنگی و بهارنارنج می‌دادند. می‌گفت خودمان رفتیم از گلخانه بانی توت‌فرنگی چیدیم و عصاره گرفتیم؛ طبیعیِ طبیعی. @NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 🏴🏴🏴🏴 پ.ن: توضیح این صحنه‌ها در توانم نیست. هیاهوی سفر تمرکزم را گرفته... @NafirNey
. 🔰 خسته و کوفته رسیدیم کربلا و مهمان سید شدیم. آقای سیدعلی موسوی مدتی در ایران زندگی کرده و به فارسی مسلطه. انصافا با پذریایی‌شون ما رو شرمنده کرد. آیا ما هم می‌تونیم اینجور از زوّار پذیرایی کنیم؟ خونه رو بکنیم محل اسکان و هرچه داریم بزاریم سر سفرشون؟! نمی‌دانم... 🤷🏻‍♂ @NafirNey
. 🔰 از این آب معدنیای لیوانی (: @NafirNey
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
﷽ 🔰دشداشه‌ی مشکی *روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 محمد برهان #قسمت_دوم فروشنده گفته بود
﷽ 🔰دشداشه‌ی مشکی *روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 محمد برهان بالآخره دشداشه‌ام را شستم؛ در موکبی که از این لباسشویی‌های سطلی داشت. قلق کار با دشداشه هم دستم آمده. مشاهده کردم، و تجربه. مشاهده کردم که عرب‌ها چطور در مواقع اضطراری مانند دویدن یا پریدن، یک طرف لباس را با دست می‌گیرند تا جایی که دامن دشداشه به سر زانو برسد؛ این روش اجازه می‌دهد پاها آزاد شوند و شخص دشداشه‌پوش، قدرت مانور بیشتری داشته باشد. چنتا آدم خاص را در همان موکبی که لباسشویی سطلی داشت دیدم؛ آقای صلواتی اهل شاهرود، جوان تبریزی که در همان موکب خدمت می‌کرد و یک پاکبان اهوازی. داشتم گلاب به روی‌تان زیر بغل‌هایم را اسپری ضد تعریق می‌زدم، که آقایی گفت: «بده من هم بزنم خوشبو بشم خانمم تحویلم بگیره» و همین شد شروع گفتگوی من و آقای صلواتی. پرسیدم: «از کجا اومدید؟» گفت: «شاهرود» گفتم: «منم قمی‌ام». راجع به "جنگل ابر" پرسیدم؛ منطقه‌ای در شاهرود که پر از دار و درخت است و مه غلیظی محیط را پوشانده. توضیح داد که آنجا هوا خیلی خنک است و جای دیدنی است. بعد هم تعارف کرد که اگر رفتم شاهرود، مهمانش باشم. آقای صلواتی مرد مسنی بود که سال ۶۴ تا ۶۸ در دانشگاه شاهرود الهیات خوانده بود ولی بعد از گرفتن لیسانس، وارد اداره راه‌آهن شده بود. کمی که صحبت کردیم یک دفعه پرسید: «معمّمی؟» جا خوردم. ترکیب دشداشه و ادبیاتم، و اینکه از قم آمده بودم نمی‌توانست نتیجه‌ای دیگر داشته باشد. گفتم: «نه؛ هنوز نه.» یک نکته‌ی جالب نسبت به آقای صلواتی وجود داشت. ماها معمولا در شرایط عادی آدم‌های خوبی هستیم. در اتوبوس جای‌مان را به پیرمردها می‌دهیم، و خرید پیرزن‌ها را تا دم خانه‌شان می‌رسانیم؛ ولی در مواقع اضطراری به کُل عوض می‌شویم. اربعین مظهر از خود گذشتی‌ست امّا در بعضی موارد می‌شود مصداق "لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ". وقتی در یک موکبِ خیمه‌ای که چهار تا کولر آبی بیشتر ندارد، به زور جا پیدا کرده‌ای، دیگر نمی‌گزاری کسی غصبش کند؛ انگار که اعمال صالح را در صحرای محشر به دندان گرفته‌ای. امّا آقای صلواتی اینجوری نبود؛ وقتی رفت برای ناهار چیزی بخورد، یک دسته جوان عراقی پُر سر و صدا رسماً جایش را اشغال کردند. وقتی بهشان توپیدم که مگر این کوله و وسایل را نمی‌بینید؟ با زبان سیگاری‌ها بهم فهماندند که همین یک نخ را بکشند، از اینجا می‌روند -که مشخصاً طبق رسومات سیگاری‌ها، آن یک نخ، و بلکه بیشتر را کشیدند و نرفتند. آقای صلواتی ساندویچ به دست آمد؛ فوراً به جوان‌های عراقی گفتم: «گومو، گومو» که -مثلاً- یعنی بلند شوید. حاجی که رسید، خودشان را جمع کردند ولی عجیب این بود که آقای صلواتی نه تنها از اینکه جایش را اشغال کرده، تبدیل به دودکش کرده بودند گله‌ای نداشت، بلکه ساندویچِ توی دستش -که برایش چندین دقیقه توی صف بود- را هم بهشان تعارف زد؛ یک جوان عراقی هم از خدا خواسته غذایِ بنده‌خدا را گرفت؛ بقیه جوان‌ها هم زدند زیر خنده. یک لحظه واقعا جا خوردم؛ من چه می‌کنم و آقای صلواتی چه می‌کند. او به محتوای حماسه اربعین عمل می‌کند و من، فقط درگیر فرم شدم؛ فقط راه می‌روم، استراحت‌ می‌کنم و کباب‌ترکی می‌خورم... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄ 🚬 @NafirNey