هدایت شده از حامین مدیا
🌱 في عالم مات فيه الحب، أحبك كثيرًا لدرجة أن الجميع يشعرون بالغيرة. أحب عينيك وأقبل يديك ...
🌱 در دنیایی که عشق مرده است، آنقدر دوستت دارم که همه حسادت می کنند. عاشق چشمانت هستم و دستانت را می بوسم ...
شَبــْــ خُوشـْــ
🌙 @hamin_media
گرمی لبخند از آواز بنان برداشته
چشم از فیروزههای اصفهان برداشته
حس معصوم نگاه غرق در اعجاز را
از دعاهای مفاتیح الجنان برداشته
بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش
از غزلهای من آتش به جان برداشته
عشق مدتهاست این روح سراسر درد را
برده بر بام جنون و نردبان برداشته
فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد
جفت معصوم تو را از آشیان برداشته
بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت
کیسه باروت از ستارخان برداشته
#حامد_عسگری
هرچه با تنهایی من آشناتر میشوی
دیرتر سرمیزنی و بیوفاتر میشوی
هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشانتر، تو هم بیاعتناتر میشوی
من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر میبالی و بالا بلاتر میشوی
مثل بیدی زلفها را ریختی بر شانهها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر میشوی
عشق قلیانیست با طعم خوش نعنا دو سیب
میکشی آزاد باشی، مبتلاتر میشوی
یا سراغ من میآیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا، تر میشوی
#حامد_عسکری
Mordab.MohammadReza.Alimardani.AnimotionArt.mp3
4.12M
🔰 مُــــردٰابْ
🎙 این بار با صدای #محمدرضا_علیمردانی
پ.ن: به لطف #حوش_مثنوئی، نسخه کامل این قطعه زیبا در دسترس قرار گرفت. خداییش کیفیت قابل قبولی هم داره و خوب از آب در اومده👌🏻
*من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم... 🌊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استادْ بزرگ استفاده از جلوههای ویژهٔ میدانی 👌🏻
#Christopher_Nolan
#معرفی_فیلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اومده کنتور آبو بخونه فک کنم... 😄
ישראל לא תראה את "25" השנים הבאות
هدایت شده از «نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
1381154029_mwtny_-_mrd_lswyty.mp3
4.47M
موطنی… موطنی
الجلالُ والجمالُ والسناءُ والبهاءُ
فی رُباکْ… فی رُباکْ
والحیاةُ والنجاةُ والهناءُ والرجاءُ
فی هواک… فی هواک
هل أراکْ… هل أراکْ
سالماً منعَّما وغانماً مکرَّما؟
هل أراکْ… فی علاکْ
تبلغ السِّماکْ؟... تبلغ السِّماکْ؟
موطنی… موطنی.. موطنی.. موطنی
الشبابُ لن یکلَّ همُّه أن تستقلَّ أو یبیدْ
نستقی من الردی ولن نکون للعدی
کالعبید… کالعبید
لا نریدْ… لا نریدْ.. ذلَّنا المؤبَّدا
وعیشَنا المنکَّدا لا نریدْ… بل نُعیدْ
مجدَنا التلیدْ… مجدَنا التلیدْ
موطنی… موطنی.. موطنی.. موطنی
الحسامُ والیَراعُ لا الکلامُ والنزاعُ
رمزُنا… رمزُنا
مجدُنا وعهدُنا وواجبٌ من الوَفا
یهزّنا… یهزّنا
عزُّنا… عزُّنا
غایةٌ تُشرِّفُ و رایةٌ تُرفرفُ
یا هَناکْ فی عُلاکْ
قاهراً عِداکْ… قاهراً عِداکْ
موطنی… موطنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
The first rule of fightclub is: you do not talk about fightclub.
The second rule of fightclub is...
#David_Fincher
#Edward_Norton
#Brad_Pitt
#معرفی_فیلم
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
#حامد_عسکری
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر درد را با جان پذیراییم و با
هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هرقدر یعقوب تنها شد، زلیخا بیشتر...
(دقت کنید)
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش
قناریهای این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش
مضاعف میکند زیبایی اش را گوشوار آن سان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش
کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟
اگر پیچ امین الدوله بودم میتوانستم
کمی از ساقههایم را ببندم دور بازویش
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش
قضاوت میکند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر میماند و از او باغ گردویش
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش
#حامد_عسکری
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش قناریهای این اطراف را بی
قضاوت میکند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر میماند و از او باغ گردویش...
Sami Yusuf Ft. Rahat Fateh Ali Khan - Mast Qalandar.mp3
10.49M
🔰 Mast Qalandar
🎙 #Sami_Yusuf #Rahat_Fateh_Ali_Khan
*سبک قوّالی و به زبان پنجابی
شعری به ترتیب حروف الفبا در وصف حضرت معصومه سلام الله علیها*
ا) ای خاک درت تاج سرم خواهر سلطان
ب) بیمه شده با فیض دمت کشورِ ایران
پ) پیوسته به پابوسِ تو آیند ملائک
ت) تردید ندارم که توئی مریم دوران
ث) ثابت قدمم کرده دعاهای تو بانو
ج) جبریل برد سجده به خاکِ تو کماکان
چ) چون بوسه زنم بر در و دیوار حریمت
ح) حس میکنم اینجاست همان مرقدِ پنهان
خ) خوبانِ جهان در حرمت جمله گدایند
د) دم می زند از نام تو سلطانِ خراسان
ذ) ذکرش همه دم نَقلِ کرامات تو گشته است
ر) رَه یافته هر کس که در آن روضهی رضوان
ز) زوار تو آری همه از اهل بهشتند
ژ) ژرف است کلامِ تو چنان آیهی قران
س) سائل نکند ثانیه ای رو به اجانب
ش) شد زانکه نمکگیر تو ای حضرتِ باران
ص) صحن تو جلا داده دل و دیده ی ما را
ض) ضمنا شده حاتم ز کراماتِ تو حیران
ط) طوفِ حرمت را ز خدا خواسته مریم
ظ) ظاهر شده تا اینکه مقاماتِ تو بر آن
ع) عمریست که از قلبِ محبانِ خود از لطف
غ) غم بردهای ای مرجعِ تقلیدِ کریمان
ف) فرمود چه خوش عالمی از جنس حقیقت
ق) قم گشته ز فیض حرمت مرکز ایمان
ک) کی دم بتوان زد ، زِ تو با مصرع شعری
گ) گر إذن به شاعر ندهد خالقِ منان
ل) لطف و کرم و جود تو هرگز مگذارد
م) محشر بشود دیده ی ما چون همه گریان
ن) نتوان که مرا خواند غلامِ تو یقینا
و) وقتی که غلامانِ تو هستند بزرگان
ه) هستیِ غریب الغربا ، عمهی سادات
ی) یک لحظه از این بی سر و پا روی مگردان
بیا شهریور پیراهنت ییلاق لکلکها
صدای جاری گنجشک در خواب مترسکها
بیا ای امن، ای سرسبز، ای انبوه عطرآگین
بیا تا تخم بگذارند در دستانت اردکها
گل از سر وا بکن ده را پریشان میکند بویت
و به سمت تو میآیند باد و بادبادکها
تو در شعرم شکوه دختری از ایل قاجاری
که میرقصد اگر چه روی قلیان و قلکها
تمام شهر دنبال تواند از بلخ تا زابل
سیاوشها و رستمها، فریدونها و بابکها
همین که عکس ماهت میچکد توی قنات ده
به دورش مست میرقصند ماهیها و جلبکها
کنار رود، دستت توی دستم، شب، خدای من
شکوه خندهای تو، سکوت جیرجیرکها
مرا بی تاب میخواهند، مثل کودکیهامان
تو مامان، من پدر، فرزندهامان هم عروسکها
تو آن ماهی که معمولاً رخت را قاب میگیرند
همیشه شاعرانی مثل من، از پشت عینکها
#حامد_عسکری
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
بیا شهریور پیراهنت ییلاق لکلکها صدای جاری گنجشک در خواب مترسکها بیا ای امن، ای سرسبز، ای انبوه ع
همین که عکس ماهت میچکد توی قنات ده
به دورش مست میرقصند ماهیها و جلبکها...
به مسلخ میبرم خود را چنان کز پیش دانستم
به سوی ماه هرچه بیشتر . . . برخورد سنگین تر
پلنگی نوجوان بودم مرا ناموخت استادم
که عاشق هرچه شد نزدیک تر گشتست غمگین تر
#عین_صاد
چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
من عاشقم به دیدنت از تپههای دور
من تشنهام به رد شدنت از قلمرواَم
آهو! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات
اردیبهشت هدیه بده ضمنِ هر عبور
آواره نجابت چشمان شرجیات
توریستهای نقشه به دست بلوند و بور
هرگاه حین گپ زدنت خنده میکنی
انگار «ذوالفنون» زده از «اصفهان» به «شور»
دردی دوا نمیکند از من ترانههام
من آرزوی وصل تو را میبرم به گور
مرجان! ببخش «داش آکلت» رفت و دم نزد
از آنچه رفت بر سر این دل، دل صبور
تعریف کردم از تو، تو را چشم میزنند
هان ای غزل! بسوز که چشم حسود کور
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور من عاشقم به دیدنت از تپههای دور من تشنهام به رد شدنت از قلمرواَم
هرگاه حین گپ زدنت خنده میکنی
انگار «ذوالفنون» زده از «اصفهان» به «شور»...