.
🔰میل به تجسم وقایع و عناصر مربوط به عاشورا بسیار بالاست. حس میکنم جامعه جوری تربیت نشده که بتواند کمی مجرّد از فضای فیزیکی به قضایا توجه کند.
مدّعای ما این است که باید ادارهی جامعه با معنویت اتفاق بیفتد. یعنی همه چیز یک رنگ و بوی معنوی داشته باشد. فیزیکی کردن مفاهیم معنوی یعنی این مسیر دارد برعکس پیموده میشود.
این غیر از اهمیت دادن به هنرهای تجسّمیست؛ قطعا میپذیرید که آثار فرشچیان و روحالامین تفاوت بسیار دارد با آنچه در تصاویر میبینید. باز هم فکر میکنم کار آنها در راستای فهم هرچه بهتر و دقیقترِ عالم قدس است، و آثار آنها پُلی فیزیکی است برای ارتباط با تجرّد؛ یعنی کاملا برعکس تمثالها و عروسکهای تصویر.
#روایت_جیبی
#اربعین
@NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰 نذر اینترنت کرده بود؛ شبکهی "مرتضی" با رمز ۱۱۱۱۱۱۱۱...
@NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰 عزاداری در قالبهای کوچک را دوست دارم. به هیئتهای دوپس دوپسی ترجیحشان میدهم.
@NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰 یکی از خرده فرهنگهای رایج بین تُرکها (ترکهای غیر ایرانی) کافه نشینی است.
به موکب آذربایجانیها که رسیدیم، با یک ورودی کوچک مواجه شدیم؛ بعد از راهرو امّا یک فضای بزرگ نمایان شد. یک کافهی اربعینی. آذربایجانیها در چای، یک حلقه لیمو میاندازند، با پوست.
جلو رفتم و یک شربت زعفران برداشتم، چون شاید چای ذائقه من نبود. البته فضا آنقدر سنگین بود که جرئت نکردم بیشتر تصویربرداری کنم (:
#روایت_جیبی
#اربعین
@NafirNey
هدایت شده از همه با هم
حقیقت آن است که سفر زیارت، نقل مکانی بیهدف از شهری به شهر دیگر نیست. زیارت در معنای راقی خود مقدمه نصرت بل خود آن است؛ اتصال به امام برای یاری او. که فرمود در زیارت بگویید: نصرتی لکم مُعَدّة.
به گمانم نسیان این نکته در سفر زیارت_خاصه سفر اربعین_ آن را از معنای حقیقی خود تهی میکند.
برخی در جاده با حمل چنین شعارهایی این نکته را به دیگر زوار یادآور میشوند.
#جاده_نصرت
#اربعین
@hame_ba_ham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰 یکی از همراهان یک دسته سر بند با نقش "یا فاطمه الزهرا" با خود آورده، که بین بچّهها پخش کند.
گاهی حتّی پدر و مادرهای عراقی هم از این سربندها میخواهند! در کل، کالای فرهنگی در عراق مشتری زیاد دارد.
#روایت_جیبی
#اربعین
@NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰 موکب «خیمه عبدالله الرضیع» نزدیک عمود ۱۰۱۰. از صبح شروع میکنند به پذیرایی تا شب. دوباره شب تا صبح این شاورماهایی که میبینید را سیخ میگیرند. حجم بالای غذا و در نتیجه صفهای سریع.
بعضی میگویند این شوآف است؛ نمیدانم 🤷🏻♂
#روایت_جیبی
#اربعین
@NafirNey
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
. 🔰عسبرسو هم میدادند، برای پا منقلیهایش 😅 @NafirNey
.
🔰من قهوهخور نیستم؛ ولی فکر کنم ۱۰۰ عربیکا بود. کمی ترشمزّه...
@NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰 خط مینوشت. آن بغل هم شربت توتفرنگی و بهارنارنج میدادند. میگفت خودمان رفتیم از گلخانه بانی توتفرنگی چیدیم و عصاره گرفتیم؛ طبیعیِ طبیعی.
#روایت_جیبی
#اربعین
@NafirNey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 🏴🏴🏴🏴
پ.ن: توضیح این صحنهها در توانم نیست. هیاهوی سفر تمرکزم را گرفته...
@NafirNey
.
🔰 خسته و کوفته رسیدیم کربلا و مهمان سید شدیم. آقای سیدعلی موسوی مدتی در ایران زندگی کرده و به فارسی مسلطه.
انصافا با پذریاییشون ما رو شرمنده کرد. آیا ما هم میتونیم اینجور از زوّار پذیرایی کنیم؟ خونه رو بکنیم محل اسکان و هرچه داریم بزاریم سر سفرشون؟! نمیدانم... 🤷🏻♂
#روایت_جیبی
#اربعین
@NafirNey
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
﷽ 🔰دشداشهی مشکی *روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 محمد برهان #قسمت_دوم فروشنده گفته بود
﷽
🔰دشداشهی مشکی
*روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✍🏻 محمد برهان
#قسمت_سوم
بالآخره دشداشهام را شستم؛ در موکبی که از این لباسشوییهای سطلی داشت. قلق کار با دشداشه هم دستم آمده. مشاهده کردم، و تجربه. مشاهده کردم که عربها چطور در مواقع اضطراری مانند دویدن یا پریدن، یک طرف لباس را با دست میگیرند تا جایی که دامن دشداشه به سر زانو برسد؛ این روش اجازه میدهد پاها آزاد شوند و شخص دشداشهپوش، قدرت مانور بیشتری داشته باشد.
چنتا آدم خاص را در همان موکبی که لباسشویی سطلی داشت دیدم؛ آقای صلواتی اهل شاهرود، جوان تبریزی که در همان موکب خدمت میکرد و یک پاکبان اهوازی.
داشتم گلاب به رویتان زیر بغلهایم را اسپری ضد تعریق میزدم، که آقایی گفت: «بده من هم بزنم خوشبو بشم خانمم تحویلم بگیره» و همین شد شروع گفتگوی من و آقای صلواتی. پرسیدم: «از کجا اومدید؟» گفت: «شاهرود» گفتم: «منم قمیام». راجع به "جنگل ابر" پرسیدم؛ منطقهای در شاهرود که پر از دار و درخت است و مه غلیظی محیط را پوشانده. توضیح داد که آنجا هوا خیلی خنک است و جای دیدنی است. بعد هم تعارف کرد که اگر رفتم شاهرود، مهمانش باشم.
آقای صلواتی مرد مسنی بود که سال ۶۴ تا ۶۸ در دانشگاه شاهرود الهیات خوانده بود ولی بعد از گرفتن لیسانس، وارد اداره راهآهن شده بود.
کمی که صحبت کردیم یک دفعه پرسید: «معمّمی؟» جا خوردم. ترکیب دشداشه و ادبیاتم، و اینکه از قم آمده بودم نمیتوانست نتیجهای دیگر داشته باشد. گفتم: «نه؛ هنوز نه.»
یک نکتهی جالب نسبت به آقای صلواتی وجود داشت. ماها معمولا در شرایط عادی آدمهای خوبی هستیم. در اتوبوس جایمان را به پیرمردها میدهیم، و خرید پیرزنها را تا دم خانهشان میرسانیم؛ ولی در مواقع اضطراری به کُل عوض میشویم. اربعین مظهر از خود گذشتیست امّا در بعضی موارد میشود مصداق "لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ". وقتی در یک موکبِ خیمهای که چهار تا کولر آبی بیشتر ندارد، به زور جا پیدا کردهای، دیگر نمیگزاری کسی غصبش کند؛ انگار که اعمال صالح را در صحرای محشر به دندان گرفتهای.
امّا آقای صلواتی اینجوری نبود؛ وقتی رفت برای ناهار چیزی بخورد، یک دسته جوان عراقی پُر سر و صدا رسماً جایش را اشغال کردند. وقتی بهشان توپیدم که مگر این کوله و وسایل را نمیبینید؟ با زبان سیگاریها بهم فهماندند که همین یک نخ را بکشند، از اینجا میروند -که مشخصاً طبق رسومات سیگاریها، آن یک نخ، و بلکه بیشتر را کشیدند و نرفتند.
آقای صلواتی ساندویچ به دست آمد؛ فوراً به جوانهای عراقی گفتم: «گومو، گومو» که -مثلاً- یعنی بلند شوید. حاجی که رسید، خودشان را جمع کردند ولی عجیب این بود که آقای صلواتی نه تنها از اینکه جایش را اشغال کرده، تبدیل به دودکش کرده بودند گلهای نداشت، بلکه ساندویچِ توی دستش -که برایش چندین دقیقه توی صف بود- را هم بهشان تعارف زد؛ یک جوان عراقی هم از خدا خواسته غذایِ بندهخدا را گرفت؛ بقیه جوانها هم زدند زیر خنده.
یک لحظه واقعا جا خوردم؛ من چه میکنم و آقای صلواتی چه میکند. او به محتوای حماسه اربعین عمل میکند و من، فقط درگیر فرم شدم؛ فقط راه میروم، استراحت میکنم و کبابترکی میخورم...
┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
#دشداشهی_مشکی
#اربعین
#سیگار 🚬
@NafirNey
هدایت شده از ساخت ایران|حسین مهدیزاده
پیرو یادداشت قبل، این نقد دکتر راحمی به اخلاق دوستان حکومتی و مواکب حکومتی ایرانی، چه در طریق حیدریه و چه در آنهایی که داخل کشور برگزار می شود و زائران اربعین را همراهی می کند وارد است.
وضعیت اجتماعی برادران عراقی ما به وضعیت بهنیه در روابط افقی مردم در جامعه ایمانی شبیه تر است، تا این موکب هایی که بزرگ مینویسند موکب مردمی اما ریزتر زیرش مینویسند اداره اب و برق و گاز و...!
فناوری های متکی بر خانواده بزرگ که همان عشیره است، فناوری های درست تری برای جامعه پردازی اربعینی است تا موسسه و شرکت و ستاد فلان و بیسار و کانون فرهنگی و حزب... !
کوفه پایتخت تمدن آینده ای است که قرنهاست در رویای آن هستیم. این پایتخت در عالم خیال هم از مردمش جدا نیست، چه برسد در عالم واقع! خوب نگاه کنیم و یاد بگیریم. بقول حضرت آقا که امروز می فرمودند: «یاد گرفتن عار نیست! »
🆔 @social_theory
هدایت شده از جدال سیاسی
صدای ایشون هم در اومد
چرا پسر عارف تو جلسه معارفه وزرای صنعت حضور داشته؟
⚫️ @jedal_siasi | جدال سیاسی
هدایت شده از جدال سیاسی
🔴پزشکیان هم داره بازتولید پوپولیسم میکنه از نظر اصلاحطلبها و اعتدالیها؟
⚫️ @jedal_siasi | جدال سیاسی
هدایت شده از وحید یامین پور
تفکر تکنیکی مدرن در ظاهر مخالف و دشمن دین نیست بلکه غرض ورزانه برای آن شغلی دست و پا می کند و آنرا در حاشیه جهان خود زمینگیر میکند. سرّ اینکه انبوهی از صفحات شبکه های اجتماعی به رمزگشایی از آثار سورههای قرآن یا اذکار میپردازند و میلیونها نفر از سر درماندگی در دینداری نسخه های معنوی زودبازده و تکنیکها و مهارتهای معنوی آنها را بکار می گیرند همین دینداری غرض ورزانه است. در جهان تکنیک که اصالت با تمتع و اراده بشری است، سورههای قرآن و اذکار باید بتوانند باری از دوش بشر خسته بردارند. غرض این بشر از رجوع به این نسخه ها، دفع یک بلا یا بیماری یا بیشتر کردن سود و مال یا قبول شدن در یک آزمون یا بدست آوردن چیزی است. تصاویر عرفا و اهل معنا در شبکههای اجتماعی همانند جوکیها و مرتاضهای هندی دست به دست میشود تا از آنها به عنوان کسانیکه با تواناییهای رازآلود، کلیدهای پنهان خوشبختی را در جیب دارند برای کشف و بدست آوردن سود احتمالی بیشتر یا دفع کردن خطرات بهرهای گرفته شود.
#داستان_فراموشی
➕️ @yaminpour
آن ماهی ام که گوشه ای از حوض، مرده ام
بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام
بی تاب ، مثل شعر به کاغذ نیامده
شرمنده مثل نامه ی برگشت خورده ام
از بس که زخم بود برآن، جا نیافتم
تا بار عشق را بگذارم به گُرده ام
ای باغبان ! مزاحمتم را به دل مگیر
از باغ، غیر حسرت چیدن نبرده ام
می ترسم ای رفیق! تو هم مثل خاک سرد
وقتی مرا به دل بسپاری که مرده ام!
#میلاد_عرفانپور
﷽
🔰ماجرا فقط این نبود
از میان این ۶ جستار، به ترتیب جستار چهارم، دوّم و سوّم برایم جذّآب بودند. کتاب، تکجملههایی که به خال میزنند و بسیار بسیار درستند، زیاد دارد. جستار چهارم از این نظر خیلی پُربار است. نویسنده فضای حاکم بر یک مهمانی هالیوود را ترسیم میکند -که در واقع نمونهایست در یک اشل کوچک، از فضای حاکم بر زندگی انسانهای امروزی. بخشی از آن را که به خال میزند، برایتان بازگو میکنم:
«وحشت از مسخرگی بر همهی رفتارها و گفتارها سایه انداخته: آدمها مراقبند چیزی نگویند که باعث شود احمق یا ابله به نظر بیایند. بروزش میل غریبی است به روایت کردن رویدادها همینطور که اتفاق میافتند؛ تلاشی برای چنگ زدن به معنایی مشترک از جهان پیرامون. در جواب جوکها نمیخندند بلکه میگویند: خندهدار بود... خیلی بامزه بود. روایتهای کمی تند و تیز و خارج از عرف، با عبارتِ "دختر ملوسیه، واقعا ملوسه..." خنثی میشوند.» ص۸۷
جستار اوّل که در باب «خوشی» بود را که اصلا متوجّه نشدم؛ احتمالا بخاطر سانسوریجات بیش از اندازه، و البته نحوهی تعامل نویسنده با خوشی و برداشتی که از این واژه دارد. خوشی ما جهانسوّمیهای قم نشین، خیلی ربطی به خوشی این بندگان خدا ندارد. بگذریم...
لینک بهخوان
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
#معرفی_کتاب
@NafirNey