از اون آدم صبوراس نه ؟
از اونایی که وقتی خیلی عصبی میشه سعی میکنه سکوت کنه و هیچی نگه.
از اونایی که وقتی بچه ها جیغ میزنن و سر و صدامیکنن هیچی بهشون نمیگه.
از همونایی که موقع سختیا که میشه بلند میشه از جاش ، خاک ِ لباساشو پاك میکنه ، یه لبخند میزنه و به خودش میگه اینم تموم میشه . هیچ چیز دائمی نیست!
تو به عنوان یك نفر نمیتونی هم بهترین شغل رو داشته باشی ،
هم چند تا زبان و مهارتو با هم یادبگیری ،
هم تو بهترین دانشگاه درس بخونی ،
هم بهترین تفریح رو کنی ، هم ظاهرت ایده آل باشه ،
هم خودتو به روز نگه داری ، هم مشکلاتتو حل کنی و . . .
یه توقعاتی از خودمون داریم که از پس ده نفرم بر نمیاد .
چه وضعیه ؟ آدم چنل میزنه ک توش صحبت کنه راحت باشه ،
ولی یه حسی مث خوره میفته به جونت که آره نباید زیاد صحبت کنی و کوفت و مرض .
دلش پر میکشه که بره کربلا ، ولی نمیشه که نمیشه.
اگه تو تلوزیونی جایی عکس یا فیلمی از حرم ببینه دلش غش میکنه که ای کاش من الان اونجا بودم.
دوست داره که حس و حال بودن تو اونجا رو بچشه
قدم زدن تو بین الحرمین ،
زیارت ِ علمدار ِ کربلا ،
خوردن چایی شیرینای عراقی ،
آرهخب!
برات آرزو میکنم امسال اربعین ،
کوله تو جمع کنی و با پای ِ پیاده بری زیارت ِ امامت :)
این کشمکشی که بین قلب و مغز هست بعضی وقتا آدمو تا مرز جنون میبره .
آدم نمیدونه باید چیکار کنه ،
ولی خب یه وقتاییم باید چشاتو رو همه چی ببندی یه چسب بچسبونی رو دهن مغزت و بگی : ببین! من ایندفعه دیگه خامت نمیشم میخوام یه بار صدای قلبمو بشنوم ، میخوام ایندفعه دیگه به حرف اون لنتی گوش بدم ،
یه بارم که شده میخوام ببینم اون چی میگه،
و دیگه جنگی وجود نداره.
بوم.