چگونه‌می‌توان‌گرد‌آورد،هزار‌تکه‌ی‌ ﮼پراکنده‌ی‌هر‌آدم‌را...؟!

- آن دو مروارید تَر ؛ یادم می‌آید چشمهایش بودَند :)!

بعضی چیزها غیرممکن نیستند ؛ فقط برای تو مقدرنشده‌اند!'

نهایتا ؛ دِل به جایی میرسد که دوراه بیشتر ندارد ؛ یا باید خون شود یا سنگ .

- و از آن روی که مرا دوست داری، ‏جهان بزرگ‌تر شد، ‏و آسمان گسترده‌تر شد، ‏و دریا نیلگون‌تر شد، ‏و گنجشکان آزادتر شدند، ‏و من هزار هزار بار زیباتر شدم(:

- اسکار ترسناك ترین لحظه‌هم میرسه به اون زمانی که میگن : یه چی بگم ناراحت نمیشی!؟

ولی من جای خالی تو رو به بودن همه‌ی ادمای اطرافم ترجیح میدم !

- دوست دارم بعضی وقتا از زندگیم فرار کنم دوست دارم تو اینجور مواقع مثل پرنده ها باشم،آزاد و رها. فقط دوتا بال داشته باشم. فقط دوتا! بتونم برم هرجا که دوست دارم. بعضی وقتا تنها آرزوم اینه که از زندگیم فرارکنم به یه جای دور دست. یه جایی که کسی کاری به کارم نداشته باشه. یه جایی که دغدغه هاو مشکلات نباشن! یه جایی که فکرت ازاد باشه . کاش ی روزی ساخته بشه همچین جایی :))) #سین‌حاءنوشت !

- توعم مثل بقیه ای ؛ منتها یخورده قشنگ تَر :)!♥️'

-

- شما ممکنه خودتون نفهمید ؛ امابعضی‌وقتا ، تبدیل میشید به بزرگترین دلخوشی یکی دیگه :)))

آیا سعی کرده ای  آن اندازه که  در توان توست  انسان باشی؟ #سه‌شنبه‌هاباموری