🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍀و درود خدا بر او (در سر راه صفين دهقانان شهر انبار تا امام را ديدند پياده شدند، و پيشاپيش آن حضرت مي دويدند، فرمود چرا چنين مي كنيد؟ گفتند عادتي است كه پادشاهان خود را احترام مي كرديم، فرمود:)
به خدا سوگند! كه اميران شما از اين كار سودي نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مي افكنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مي گرديد، و چه زيانبار است رنجي كه عذاب در پي آن باشد، و چه سودمند است آسايشي كه با آن امان از آتش جهنم باشد.🍀
📒 #نهج_البلاغه #حکمت37
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره به خواندن نماز اول ماه مداومت داشتند و آن را به همه توصیه میکردند.
✅ از #امام_جواد علیهالسلام روایت شده است: هر گاه ماه جدید قمری آمد در روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار:
1⃣ در رکعت اول آن پس از حمد ۳۰بار #سوره_توحید ؛
2⃣ و در رکعت دوم پس از حمد ۳۰بار #سوره_قدر را بخوان؛
3⃣سپس #صدقه بده.
🔺 که اگر این کار را کنی سلامتی در آن ماه را از خداوند متعال خریدهای.
🔻و در روایتی آمده است این دعا را پس از نماز بخوان:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ.
📚بهجت الدعا، ص۳۷۸
#نماز_مستحبی
بسم الله الرحمن الرحیم دوستان گرامی سلام..... تصور کنید قرار ملاقات مهمی داریم در شهری که برای اولین بار به آن وارد شده ایم با خیابان هایی پیچ در پیچ که احتمال جدی گم شدنمان هست...نقشه دقیق شهر در دستمان هست ولی وقت کمی داریم.... در چنین شرایطی چند احتمال وجود دارد، اول اینکه شش دانگ حواسمان را جمع کنیم و حواسمان به نقشه باشد و حتی لحظه ای درنگ نکنیم که در این صورت به سلامت و به موقع به مقصد خواهیم رسید..... دوم اینکه بی خیال قرار ملاقات شویم و به قصد خوشگذرانی عمدا به مسیرهای انحرافی بزنیم..... سوم اینکه آنقدر محو زیبایی های شهر بشویم و سرگرم تماشا شویم که حواسمان از قرار ملاقات پرت شود.... چهارم اینکه در خواندن دقیق و عمل به نقشه حواس پرتی کنیم و راه را اشتباه برویم هرچند فکر میکنیم داریم درست می رویم......
توصیهای به دختران عزیزم!
رهبرانقلاب: توصیه من به خواهران و دختران عزیزم این است که معلومات و آگاهیهایتان را بیشتر کنید. مطالعه، دقّت، تحقیق، درس، ورود به مسائل مورد ابتلای روز و اهتمام به کارهای دینی، جزو وظایف حتمی و مسلّمی است که امروز زنان کشور باید مثل مردان، خود را موظّف به انجام آنها بدانند. شما هستید که فرزندان صالح میپرورید و همسران خود را برای ورود به میدانهای مثبت، تشجیع میکنید. بسیاری از زنان، شوهرانِ خودشان را بهشتی میکنند و آنها را از مشکلات دنیا و آخرت نجات میدهند. کار و تلاش زن و آگاهی و موضعگیری او، چنین ارزشی دارد.»
به مناسبت ولادت حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) و روز دختر، طرح «توصیهای به دختران عزیزم»
#سلامتی_فرمانده_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
🌸مصونیت از غفلت
امام باقر - علیه السلام – فرموده اند:«أَیُّمَا مُؤْمِنٍ حَافَظَ عَلَی الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَةِ فَصَلَّاهَا لِوَقْتِهَا فَلَیْسَ هَذَا مِنَ الْغَافِلِین»؛«هر مؤمنی محافظت بر نمازش نماید، و او را در وقتش به جا آورد، از انسان های غافل شمرده نمی شود»
#جلسه
#آموزشی
#چگونه نماز خوب بخوانیم
برگرفته از کتاب :
#استاد_پناهیان
با حضور : #خانم_امیری
🔹#گام دوم جلسه ۵
خوشحالیم که ما رو همراهی میکنید اجرکم عندالله.
┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓
@Nagmahyefatamion
┗━━━🌷🌷━━
🌷نغمه های فاطمیون
#بسم الله الرحمان الرحیم
#چگونه _یک نماز خوب بخوانیم ؟
#گام دوم ↩️جلسه پنجم
اول به افتخار خودتون یه صلوات بفرستین
یه گام مهم و اساسی رو پشت سر گذاشتیم
موفقیت در این گام بستگی به تلاشی داره که در گام اول کردین
از این به بعد کیفیت کار بستگی به تلاشی داره که در گام اول انجام دادین
هرچه نمازتون مودبانه تر باشه به مراتب تفکر شما به نماز هم بیشتر میشه
از نماز مودبانه میخوایم برسیم به نماز متفکرانه❤️
#گام دوم ↩️نماز متفکرانه
بدونی داری چی میگی
نماز متفکرانه یعنی نمازی که همه مشکلات رو مثل کفش بزاریم بیرون حرم (نماز)
نماز متفکرانه یعنی بدونی در مقابل چه کسی هستی
یه اقایی مراجعه کرد به یکی از بزرگان و گفت که زندگیم خیلی دچار مشکلات و سختیای بزرگی شده
وفقط خودمون وارد حرم بشیم ✅
راهکار شما برا حل مشکلاتم چیه !؟😔
بعد از دوهفته همه مشکلاتشون حل شده بود
✅راه حل بسیاری از مشکلات و سختی های ما فقط نماز مودبانه هست
اون عالم براشون ۴۰روز نماز اول وقت، بدون فکر کردن به مشکلات تجویز کرد
بعد نماز با تمام وجود حس میکنید که چطور مشکلاتتون داره به خودی خود حل میشه
اونوقته که معجزه نماز رو تو زندگی درک میکنید
تو نماز به هیچ چیز جز خدا نباید فکر کرد
نماز متفکرانه نیاز به تمرین فراوان داره
اینطور نباشه که یه هفته حواسمون به نماز باشه بعد ولش کنیم
امام رضا (ع)قربونش برم می فرماید :
"کار ان کس کرد که تمام کرد ✅"
هرگاه خواستی به نماز برخیزی،
شتابان و با عجله و بازی کنان و خوابالوده بر نخیز
✨💫بلکه ان را با ارامش و اسایش و "درنگ "به جا بیاور
اما خیلی به مراتب برامون راحت تر میشه اگه گام اول رو تو نمازهامون خوب جا انداخته باشیم ⚠️
دیدین ما تو شهوت های دنیایمون
برا رسیدن به معشوق مادیمون مثل غذا🍆🍔
این حدیث چی داره میگه به ما ؟
⛔️دوست نداریم که تندتند و باشتابان غذا بخوریم
⛔️ تلفنمون زنگ نخوره .که ما اروم غذا بخوریم
سریع میخوایم تمومش کنیم بریم
وقتایی که تنهایم و تو خلوت داریم نماز میخونیم
تو نمازمون "درنگ کنیم "
اما وقتی میخوایم با خدا حرف برنیم
فکر میکنیم که یک ارتباط یک طرفه است
💟توجه به این درنگ یک شاه کلید هست که از من یادگاری داشته باشین ✅
برا امروز کافیه ✅
ان شالله این دو گام قشنگ جا افتاده
عید دوستان عزیز قرانی مبارک انشاءالله با دستان بابرکت حضرت معصومه سلام الله علیها حاجت روا باشید
.التماس دعا
#زیارتمجازیحرمحضرتمعصومه سلاماللهعلیه😍♥️
-هدیھ روز دختر🙃🎊🎁
vtour.amfm.ir
#زیارت کنید..!🤗☘🌹
-زیارتتون قبول باشه☺️💖
-التماس دعا🌸🎈
زیارتنامه حضرت معصومه (علیهاالسلام) :
اَلـسَّلامُ عَـلى آدَمَ صَـفْوَةِ الله ِ؛
اَلسَّلامُ عَلى نوُح نَبِىِّ الله ِ ؛
اَلسَّلامُ عَلى ا ِبْراهیمَ خَلیل ِ الله ِ؛
اَلسَّلامُ عَلى موُسى كَلیم ِالله ِ ؛
اَلسَّلامُ عَلى عیسى روُح ِ الله ِ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا خَیْرَ خَلْقَ الله ِ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صَفِىَّ الله ِ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مُحَمّدَ بْن عَبْد ِالله ِ، خاتَمَ النَّبِیّینَ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَمیرَالْمُۆْمِنینَ عَلىَّ بْنَ اَبى طالِب، وَصِىَّ رَسوُل ِ اللّه ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْك ِ یا فاطِمَةُ سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكُما یا سِبْطَىْ نَبِىِّ الرَّحْمَة ؛
وَ سَیِّدَىْ شَباب ِ أَهْل ِ الْجَنَّة ِ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْن ؛
سَیِّدَ الْعابِدینَ وَ قُرَّةَ عَیْن ِ النّاظِرینَ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ، باقِرَ الْعِلْم ِ بَعْدَ النَّبِىِّ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد الصّادِقَ الْبارَّ الْامینَ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا موُسَى بْنَ جَعْفَر الطّاهِرَ الطُّهْرَ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَلِىِّ بْنَ موُ سَى الرِّضَا الْمُرْتَضى؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى التَّقِىَّ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَلِىِّ بْنَ مُحَمَّد النَّقِىَّ النّاصِحَ الْأَمینَ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ؛
اَلسَّلامُ عَلَى الْوَصِىِّ مِنْ بَعْدِه ِ ؛
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِكَ وَ سِراجِكَ، وَ وَلِىِّ وَلِیِّكَ؛ بار
وَ وَصِیِ وَصَیِكَ, وَحُجَتِكَ عَلى خَلقِكَ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْك ِ یا بِنْتَ رَسوُل الله ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْك ِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَ خَدیجَةَ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ اَمیر ِالْمُۆْمِنینَ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْك ِ یا بِنْتَ الْحَسَن ِ وَ الْحُسَیْنِ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْك ِ یا بِنْتَ وَلِىِّ الله ِ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُخْتَ وَلِىِّ الله ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا عَمَّةَ وَلِىِّ اللهِ ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ موُسَى بْنِ جَعْفَر ؛
وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ؛
اَلسَّلامُ عَلَیْك، عَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ فِى الْجَنَّة؛
وَ حَشَرَنا فى زُمْرَتِكُمْ، وَ أَوَرَدْنا؛
حَوْضَ نَبِیِّكُمْ، وَ سَقانا بِكَأْس جَدِّكُمْ مِنْ یَد ِ؛
عَلِى ِّ بْن ِ اَبى طالِب، صَلَواتُ الله عَلَیْكُمْ،
أَسْئَلُ الله أَنْ یُر ِیَنا فیكُمُ السُّروُرَ وَ الْفَرَجَ،
وَ أَنْ یَجْمَعَنا وَ إِیّاكُمْ فى زُمْرَة ِ جَدِّكُمْ مُحَمَّد،
صَلَّى اللهُ عَلَیْه ِ وَ آلِه ِ، وَ أَنْ لا یَسْلُبَنا ؛
مَعْرفَتَكُمْ، إِنَّهُ وَلِىِّ قَدیرٌ؛
أَتَقَرَّبُ إِلَى الله بِحُبِّكُمْ وَ الْبَرإَة ِ مِنْ أَعْدائِكُمْ؛
وَ التَّسْلیم ِ إِلَى الله ِ، راضِیاً بِه ِ غَیْرَ ؛
مُنْكِر وَ لا مُسْتَكْبِر وَ عَلى یَقین ِ ما أَتى بِه
مَحَمَّدٌ وَ بِهَ راض، نَطْلُبُ بِذلِكَ وَجْهِكَ ؛
یا سَیِّدى، اَللّهُمَّ وَ رِضاكَ وَ الدّارَ الْآخِرَةِ؛
یا فاطِمَةُ اِشْفَعى لى فِى الْجَنَّةِ ؛
فَاِنَّ لَكِ عِنْدَاللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ؛
اَللّْهُمّ اِنى اَسْئَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لى بِالسَّعادَةِ ؛
فَلا تَسْلُبْ مِنّىِ ما أَنَا فیهِ، وَلاحُولَ وَ لا قُوَةَ؛
إِلا بالّله الْعَلِىِّ الْعَظیم ِ ؛
اَللّهُمَ اسْتَجِبْ لَنا، وَ تَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَ عِزَّتِكَ ؛
وَ بِرَحْمَتِكَ وَ عافِیَتَكَ، وَ صَلَّى الّلهُ عَلى مُحَمَّد؛
وَ آلِه ِ أَجْمَعینَ، وَ سَلَّمَ تَسْلیما؛
یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
التماس دعا🙏💐🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃
🌸
🍃
💠آیه الکرسی برکت و رحمت است.
✨حضرت علی (ع) فرمود:
رسول خدا (ص) به من فرمود:
یا علی! «آیه الکرسی» را بخوان چون در هر حرفی از آیه الکرسی برکت و هزار رحمت وجود دارد، که با خواندن آنها را نصیب خود می کنی.
📚دعوات راوندی، ص۸۴، ح۲۱۵
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄
امام صادق (ع) فرمود:« خداوند حرمى دارد كه مكه است پيامبر حرمى دارد و آن مدينه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن كوفه است و قم كوفه كوچك است كه از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود.» [2]
آری معصومه شعر بلند معصومیت و فرزانگی است که در قم به تعبیر رسید و ایرانی را محصور در گوهر ناب وجودش کرد.
ولادتش خجسته باد.
هدایت شده از نقره سیداحمدی
✅ نیم ست جواهر
✅ با عیار استاندارد ۹۲۵
✅ آبکاری طلا سفید
✅ قیمت :560 هزارتومان
✅ ارسال پستی به سراسر کشور
✅ جهت خرید از طریق آیدی زیر در تماس باشید 🌹
@Ahmadi_silverr_admin
🌷نغمه های فاطمیون🌷
دختر شینا خاطرات قدم خیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان قس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷نغمه های فاطمیون🌷
دختر شینا خاطرات قدم خیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان قس
دختر شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان
قسمت : ۶ تا ۱۰
با ما همراه باشید .
┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓
@Nagmahyefatamion
┗━━━🌷🌷━━
🌷نغمه های فاطمیون
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣
✅ #فصل_دوم
.... دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر میکردم.
خانه عمویم دیوار به دیوار خانهی ما بود. هر روز چند ساعتی به خانهی آنها میرفتم. گاهی وقتها مادرم هم میآمد. آن روز من به تنهایی به خانهی آنها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پلههای بلند و زیادی که از ایوان شروع میشد و به حیاط ختم میشد، پایین میآمدم که یک دفعه پسر جوانی روبهرویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظهی کوتاه نگاهمان به هم گره خورد.
پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را میشنیدم که داشت از سینهام بیرون میزد. آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یکنفس تا حیاط خانهی خودمان دویدم.
زنبرادرم، خدیجه، داشت از چاه آب میکشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت: « قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟! »
کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همهی زنبرادرهایم به من نزدیکتر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید وگفت: « فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده! »
پسر دیده بودم. مگر میشود توی روستا زندگی کنی، با پسرها همبازی شوی، آنوقت نتوانی دو سه کلمه با آنها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمیآمد.
از نظرمن، پدرم بهترین مرد دنیا بود. آنقدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت میکرد و ما در مراسم ختمش شرکت میکردیم، همینکه به ذهنم میرسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، میزدم زیرِ گریه. آنقدر گریه میکردم که از حال میرفتم. همه فکر میکردند من برای مردهی آنها گریه میکنم.
🔰ادامه دارد.....🔰 👈
🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣
✅ #فصل_دوم
... آنقدر گریه میکردم که از حال میرفتم. همه فکر میکردند من برای مردهی آنها گریه میکنم.
پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل میکرد و موهایم را میبوسید.
آن شب از لابهلای حرفهای مادرم فهمیدم آن پسر، نوهی عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است. از فردای آن روز، آمدورفتهای مشکوک به خانهی ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زنعموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام میداد، میآمد و مینشست توی حیاط خانهی ما و تا ظهر با مادرم حرف میزد.
بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود. میگفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.»
خواهرهایم غر میزدند و میگفتند: «ما از قدم کوچکتر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمیدهید؟!» پدرم بهانه میآورد: «دوره و زمانه عوض شده. »
از اینکه میدیدم پدرم اینقدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. میدانستم به خاطر علاقهای که به من دارد راضی نمیشود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیلها کوتاه میآمدند. پیغام میفرستادند، دوست و آشنا را واسطه میکردند تا رضایت پدرم را جلب کنند.
یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالاحالاها مرا شوهر نمیدهد؛ اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بیخبر به خانهمان آمدند. عموی پدرم هم با آنها بود. کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعتها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند و من توی حیاط، زیر یکی از درختهای سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمیدید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، میدیدم.
کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با خود گفتم: « قدم! بالاخره از حاجآقا جدایت کردند.»
🔰ادامه دارد.... 👈