eitaa logo
ناحِله
1.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
162 فایل
بسم‌ربِ‌خالِقِ‌‌المَهـد؎✨ لاتَحْزَنْإِنَّ‌اللَّهَ‌مَعَنَا :) -غم‌مخور‌خدابا‌ماست🤍 کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌حلاله‌مومن😉 کانال‌وقف‌‌امام‌زمان‌مون‌ِ . . . شروط‌ناحله 🌱↶ @sharayetr کانال‌عکس‌خام‌ناحله🌱↶ @N313Nahele متولد¹⁴⁰¹/⁷/¹🕊️
مشاهده در ایتا
دانلود
ناحِله
امام رضا🥺❤️
امروز هم چهارشنبه امام رضایهه🥲🥺💚
هدایت شده از لباس شخصی
هوایت‌ را به‌ سمت‌ مـن‌ راهی‌ کن..! ایـن‌روزهـٰا بدجور نفس‌تنگی‌ گرفته‌ام، میگویند هـوا آلوده‌است هـرهوایی‌که‌ تـو درآن‌ نباشی آلوده‌است..! ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→❥• @sardaar_Dellh⃟💚lh⃟ ⊰‌•°⊱┈╌❊‌‌♥❊╌┈⊰•°⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریہ ڪردن جغد بر امام حسین(ع)💔 پ.ن:بعد میگن جغد شومہ🚶‍♂ ═══✿💔✿═══ @Nahelah ═══✿💔✿═══
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یاد ممنوعه‌ترین شخصیت اینستاگرام پ.ن:زیباتر و پرمعنی‌تر از این فیلم ندیدم:) ═══✿✨✿═══ @Nahelah ═══✿✨✿═══
شھیدحججۍ میـگفت یھ‌وقتـایۍ‌دل‌ڪندن‌از یھ‌سـرےچیـزاۍِ"خـوب" باعـث‌میشه.... چیـزاۍِ"بهترے" بدسـت‌بیاریم... 🚶🏻‍♀ بـراے‌ِرسیـدن به مھـدےِ‌زهـرا"عج" 😍 از‌چـۍ‌دل‌ڪندیم؟!💔🖐🏻 بس نیست خوندن و رد شدن؟! نشر دادن و نفهمیدن؟ بابا یه دقیقه وایسا! عجله چی داری؟! پنج دقیقه جمله آخر فک کن... فقط پنج دقیقه! شاید همین پنج دقیقه ساختت... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═══✿🌱✿═══ @Nahelah ═══✿🌱✿═══
یوسف می‌گوید: روزی با خودم می‌گفتم با وجود برادرانِ نیرومندم، چگونه کسی جرئتِ دشمنی با من خواهد داشت؟ تا اینکه خداوند همین برادران را علیه من کرد تا بدانم به کسی جز او نباید تکیه کنم :) ═══✿✿✿═══ @Nahelah ═══✿✿✿═══
به ڪوچیڪی‌گناھ؛نگاھ نڪن... به بزرگی‌ڪسی‌نگاه ڪن ڪه ازش نافرمانی ڪردی ═══✿✿✿═══ @Nahelah ═══✿✿✿═══
یه آقایی بود که توی آخرین مداحیش گفت: یعنی قسمت میشه منم شهید بشم تو سوریه؟! دقیقا بعد از اون مداحی رفت سوریه و . . ═══✿🌱✿═══ @Nahelah ═══✿🌱✿═══
رفیقش‌می‌گفت: درخواب‌محسن‌رادیدم‌!ڪہ‌میگفت: هرآیہ‌قرآنی‌‌کہ‌شما‌ برای‌شھدامۍخوانید⛓-! دراینجاثواب‌یڪ‌ختم‌قـرآن‌رابہ‌اومی‌دهند" ونورۍهم‌برای‌خـواننده‌آیات‌قرآن فرستاده‌می‌شـود.^^🖐🏻-! ═══✿🍁✿═══ @Nahelah ═══✿🍁✿═══
دیدی؟! بعضی‌وقت‌هاسرعتت‌‌کم‌میشه:) ...🕊🖐🏻 هممون‌همینجوریم‌؛ تا‌یه‌گناه‌میکنیم‌فکر‌میکنیم‌دیگه‌ همه‌چیز‌تموم‌شده🌿🚶🏿‍♂️- میفرمودکه:اگه‌دیدی‌تو‌مسیر‌کم‌ اوردی‌زمین‌خوردی... خودتونو‌به‌در‌دیوار‌بزنید‌تا‌، ناامید‌نشید کتابو‌بردار‌هر‌دعایی‌‌که‌دوست‌داری‌، بخون‌...🌸 هر‌ذکری‌خوشت‌میاد‌؛ ولی‌نکنه‌کاری‌نکنی‌، یهو‌دیدی‌همونوقت‌شیطون‌اومد‌، و‌بُرَدتت‌‌،،؛ ═══✿✿✿═══ @Nahelah ═══✿✿✿═══
❁﷽❁ ✍🏻چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا‌‌(صلے‌الله‌علیه‌وآله): ✔️چرا نماز صبح مۍخوانیم؟ «صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان مےماند.» ‌✔️چرا نماز ظهر میخوانیم؟ ظهر، همه عالم تسبیح خدا مےگویند زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که در این ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه مےشود. ✔️چرا نماز عصر مۍخوانیم؟ «عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.» ✔️چرا نماز مغرب میخوانیم؟ «مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم.» ✔️چرا نماز عشا میخوانیم؟ «خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد.» 📚علل الشرایع ص ۳۳ ═══✿🌱✿═══ @Nahelah ═══✿🌱✿═══
ناحِله
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 #من_میتࢪا_نیستمـ🌿 #شهیده_زینب_کمایی #قسمت‌‌چهارم نمی‌توانستم آرام باشم. دلم برای شهلا و
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 🌿 همین طور که در خیابان های تاریک راه می‌رفتیم، به مادرم گفتم: "مامان، یادته زینب یک سالش که بود، چطور دست کرد توی کاسه و چشم های گوسفند را خورد؟" شهرام با تعجب پرسید: "زینب چشم گوسفند را خورد؟" مادرم رو به شهرام کرد و گفت: "یادش بخیر؛ جمعه بود و من به خانه شما آمده بودم و همه ی ما توی حیاط دور هم نشسته بودیم. بابات کله پاچه خریده بود؛ آن هم چه کله پاچه خوش مزه ای. زینب یک سالش بود و توی گهواره خوابیده بود. همه‌ی‌ ما هم پای سفره کله پاچه می‌خوردیم. مامانت چشم های گوسفند را توی کاسه ی کوچکی گذاشت که بخورد. من بهش سفارش کرده بودم که بخاطر خواصش چشم گوسفند بخورد." من توی حرف های مادرم پریدم و گفتم: "کاسه را زیر گهواره‌ی زینب گذاشتم. برگشتم که چشم ها را بردارم، کاسه خالی بود." شهرام گفت: "مامان چشم ها چی شده بود؟ زینب آنها را خورد؟ زینب که خوابیده بود! تازه بچه‌ی یک ساله که چشم گوسفند نمی‌خورد. " من گفتم: "زینب از خواب بیدار شده بود و دست کرده بود توی کاسه و دو چشم را برداشته و خور‌ه بود. دور تا دور دهنش هم کثیف شده بود." شهلا و شهرام زدند زیر خنده. من با صدای بغض زده گفتم: "آن روز همه‌ی‌ ما خیلی خندیدیم. "شهلا گفت: "مامان، پس قشنگیِ چشم های زینب بخاطر خوردن چشم های گوسفند است؟" من گفتم:"چشم های زینب از وقتی به دنیا آمد قشنگ بود، اما انگاری بعد از خوردن چشم های گوسفند درشت تر و قشنگ تر شد." دوباره اشک هایم سرازیر شد. شهلا و شهرام و مادر هم گریه می‌کردند. بعد از ساعتی از چرخیدن توی خیابان ها دلم راضی نشد به کلانتری برویم. تا آن شب هیچ وقت پای ما به کلانتری و اینجور جاها نرسیده بود.مادرم گفت: "کبری، بیا به خانه برگردیم، شاید خداخواهی زینب برگشته باشد." چهارتایی به خانه برگشتیم. همه جا ساکت و تاریک بود. تازه وارد خانه شده بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد. همه خوشحال و سراسیمه به طرف در حیاط دویدیم. شهرام در حیاط را باز کرد... ✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱