eitaa logo
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
246 دنبال‌کننده
406 عکس
41 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  محمد عبدالهی
#جنگ_آبی #ترکیه و پیمانکاران #اسرائیلی، علت اصلی #خشکسالی و #ریزگرد در #عراق و #ایران: افشای آبگیری مخفیانه #سد #ایلیسو ✅ #نتانیاهو مامور حواس پرتی است ✅ مسئولان ایران در خواب #آب #اسرائیل #جنگ_آب #ظریف #روحانی #وزارت_نیرو #محیط_زیست #مجلس ✍ متن کامل یادداشت #محمد_عبدالهی در خبرگزاری فارس: http://fna.ir/bmonsk
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
خاطرات برادر آزاده ⬇️ 🍂🍂 🔻ملاصالح قاری 6⃣ 👈 بخش اول: مبارزه و زندان شاه این فرد شرکت نفتی خیلی با
🍂🍂 خاطرات برادر آزاده⬇️ 🔻ملاصالح قاری 7⃣ 👈 بخش اول: مبارزه و زندان شاه همه چیز به نظر عادی می رسید. نگرانی ای که به دلم رخنه کرده بود، بیشتر شد. نفسی تازه کردم. ناگهان متوجه سکوت غیرعادی اطرافمان شدم. نه ماشینی و نه صدای بوقی و نه رهگذری. نگاهی دقیق به اطرافم انداختم. رو به علی کردم و گفتم: - خیلی عجیب است؛ چرا کسی در رفت و آمد نیست؟ یعنی چه؟ چرا خیابانها خلوت شده است؟! نکند محاصره مان کرده اند؟! هنوز حرفم تمام نشده بود که با صدای بلندی قلبم فروریخت و خشکم زد: - ایست! دست هایتان را ببرید بالا! با ناله ای ضعیف و لرزان گفتم: - على محاصره مان کردند! چند مأمور ساواک که از کوچه و پشت درختانی که ما را زیر نظر گرفته بودند، با اشاره کسی که به ظاهر مأمور برق بود، به آرامی نزدیک ما می شدند. برادرم حسن، بی خبر از همه جا داشت به محل قرارمان نزدیک می شد. از دور او را دیدم و به او علامت دادم که برگردد. حسن با دیدن اوضاع مشکوک به سرعت از محل دور شد. من و علی که خود را در محاصره دیدیم، دست پاچه شدیم. ساکم را برداشتم و به سرعت فرار کردم. على از یک طرف و من از طرف دیگر در کوچه پس کوچه ها دویدیم. به هر کوچه که داخل می شدم، با مأمورانی که به من اخطار و فرمان ایست میدادند، روبه رو می شدم. وحشت تمام وجودم را فراگرفته بود و نمی دانستم چه تصمیمی بگیرم. فقط میدویدم. بعد از تعقیب و گریز در چند کوچه، به خیابان اصلی که نهر باریکی متصل به شط در آن جریان داشت، رسیدم. قصد پریدن از نهر را داشتم که پایم لیز خورد و در آب افتادم. مأموران مثل گله گرگ محاصره ام کردند و من را از آب بیرون کشیدند و بر زمین خواباندند. به سرعت از پشت به دست هایم دستبند زدند. یکی از آنها به طرف ساکم رفت و به خیال اینکه اسلحه همراه دارم، محتویاتش را روی زمین خالی کرد. مرا به صورت بر زمین خواباندند و چشم هایم را بستند. چند لحظه بعد، دوباره اوضاع عادی بود و صدای مردم و ماشینها شنیده می شد. خیلی زود من و على را سوار ماشین کردند و به اداره ساواک در سیکلین بردند. فریاد و ناله های دردناکی با چاشنی فحش و ناسزا فضای ساختمان را می لرزاند. با شنیدن نعرۂ آنهایی که شکنجه می شدند، انگار قلبم داشت از سینه بیرون میزد. ادامه دارد... 🌿🌺 @roshangarii1
🌙هلال ماه شوال رؤیت شد/ جمعه ۲۵ خرداد، روز اول شوال و عید سعید فطر است 🔹دفتر مقام معظم رهبری در اطلاعیه ای اعلام کرد فردا ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۷ روز اول شوال المکرم و عید سعید فطر است. 🔸متن اطلاعیه به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم با آرزوی قبولی طاعات و عبادات ملت عزیز در ماه مبارک رمضان، به اطلاع عموم مردم شریف ایران می رساند، بر اساس گزارش راصدان مورد وثوق و خبره که از نقاط مختلف کشور واصل شده است، رؤیت هلال ماه شوال المکرم در غروب پنج‌شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۷ مطابق با ۲۹ رمضان المبارک ۱۴۳۹ هجری قمری برای رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(مدظله العالی) محرز گردیده است، بنابراین فردا جمعه ۲۵ خرداد عید سعید فطر خواهد بود. ضمن عرض تبریک این عید سعید به تمامی برادران و خواهران ایمانی و ملت مؤمن و بزرگوار ایران، نماز پرشکوه عید سعید فطر در سراسر کشور اقامه خواهد شد. دفتر مقام معظم رهبری ۲۴ خرداد ۱۳۹۷ @roshangarii1
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم 🌷وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ  بقره(53) 🌹و (نيز بخاطر آوريد) هنگامى كه به موسى كتاب (تورات) و فرقان داديم، تا شايد شما هدايت شويد. 🌿فرقان، وسيله اى است كه حقّ را از باطل جدا مى سازد. و چون در كتاب آسمانى حقّ از باطل جدا مى شود، به آن فرقان گفته مى شود. شايد هم مراد از فرقان، با توجّه به اينكه در كنار كتاب آمده است، همان معجزات نُه گانه يا حقايق ديگرى باشد كه غير از تورات به حضرت موسى عطا شده است. 🌺- كتب آسمانى، بيانگر حقّ ومايه ى افتراق آن از باطل هستند. «الكتاب والفرقان» - حجّت از طرف خداوند تمام است، ولى مردم به خاطر هوسها، گاهى حقّ را نمى پذيرند. «لعلّكم» - هدف از نزول كتب آسمانى، هدايت مردم است. «الكتاب... لعلكم تهتدون» منبع:تفسیر نور 🌿🌺🌷🌿
و درود خدا بر او فرمود: 🌷سخاوت آن است كه تو آغاز كني، زيرا آن چه با درخواست داده مي شود يا از روي شرم، و يا از بيم سخن ناپسند شنيدن است. نهج البلاغه/حکمت ۵۳
📚نهج البلاغه/خطبه۳۱-دستوري به ابن عباس 🔹روانشناسي طلحه و زبير 🍃با طلحه، ديدار مكن، زيرا در برخورد با طلحه، او را چون گاو وحشي يابي كه شاخش را تابيده و آماده نبرد است، سوار بر مركب سركش مي شود و مي گويد، رام است، بلكه با زبير! ديدار كن كه نرمتر است، به او بگو، پسردايي تو مي گويد. در حجاز مرا شناختي، و در عراق مرا نمي شناسي؟! چه شد كه از پيمان خود باز گشتي؟! (جمله كوتاه (فما عدا مما بدا) براي نخستين بار از امام علي (ع) شنيده شد و پيش از امام از كسي نقل نگرديد) 🌿🌺🌿
📚نهج البلاغه/نامه ۳۱/‌فراز ۱۵ نامه به حضرت مجتبی(ع): 🌺حقوق دوستان چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را بر قرار كن، اگر روي برگرداند تو مهرباني كن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامي كه دوري ميگزيند تو نزديك شو، و چون سخت ميگيرد تو آسان گير، و به هنگام گناهش عذر او بپذير، چنان كه گويا بنده او ميباشي، و او صاحب نعمت تو ميباشد. مبادا دستورات ياد شده را با غير دوستانت انجام دهي، يا با انسانهايي كه سزاوار آن نيستند بجا آوري، دشمن دوست خود را دوست مگير تا با دوست دشمني نكني. در پند دادن دوست بكوش، خوب باشد يا بد، و خشم را فرو خور كه من جرعه اي شيرينتر از آن ننوشيدم، و پاياني گواراتر از آن نديده ام. با آن كس كه با تو درشتي كرده، نرم باش كه اميد است به زودي در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار كن، زيرا سرانجام شيرين دو پيروزي است (انتقام گرفتن يا بخشيدن) اگر خواستي از برادرت جدا شوي، جايي براي دوستي باقي گذار، تا اگر روزي خواست به سوي تو باز گردد بتواند. كسي كه به تو گمان نيك برد او را تصديق كن، و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستي كه با او داري ضايع نكن، زيرا آن كس كه حقّش را ضايع ميكني با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانوادهات بد بختترين مردم نسبت به تو نباشند، و به كسي كه به تو علاقه اي ندارد دل مبند، مبادا برادرت براي قطع پيوند دوستي، دليلي محكمتر از برقراري پيوند با تو داشته باشد، و يا در بدي كردن، بهانه اي قويتر از نيكي كردن تو بياورد، ستمكاري كسي كه بر تو ستم ميكند در ديده ات بزرگ جلوه نكند، چه او به زيان خود، و سود تو كوشش دارد، و سزاي آن كس كه تو را شاد ميكند بدي كردن نيست. 🌿🌺🌿🌺🌿
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
🍂🍂 خاطرات برادر آزاده⬇️ 🔻ملاصالح قاری 7⃣ 👈 بخش اول: مبارزه و زندان شاه همه چیز به نظر عادی می رس
🍂🍂 🔻ملاصالح قاری 8⃣ 👈 بخش اول: مبارزه و زندان شاه من را بر صندلی نشاندند و از چپ و راست، با سیلی و مشت و لگد به جانم افتادند. آن قدر سیلی ام زدند که صورتم سرخ شد و دیگر درد ضربه هایی را که می زدند، حس نمی کردم. خون از بینی، دهان و ابروهای شکافته ام بیرون می زد. چشمم از شوری خون به سوزش افتاده بود. چند دقیقه دست کشیدند. به خودم گفتم: خدا را شکر، تمام شد!.... ***** مردادماه ۱۳۵۰ بود و نزدیک به یک سال از دستگیری ام می گذشت. در این مدت نه تنها نور آفتاب، بلکه ستاره های شب را هم کمتر دیده بودم. بالاخره روز انتقالم از راه رسید. هوای گرم و شرجی، کلافه کننده بود. چشم و دست بسته با دو مأمور سوار لندرور ارتشی شدم و به مقصد اهواز راه افتادیم. کم کم از شهر و سروصدای مردم و بوق ماشین هایی که صدای زندگی بود، دور و دورتر شدیم. وقتی به اهواز رسیدیم، ماشین پشت در بزرگی ایستاد. ظاهرا دروازه ای باز شد و ماشین وارد محوطه ای شد. مأموران همراه، من را از ماشین پایین کشیدند. وارد ساختمانی شدیم. هوای خنکی به سروصورتم نشست. انگار دری از بهشت به رویم باز شده بود. از پله پایین رفتم. بعد از چند پله، دری باز شد و من را داخل اتاقی در زیرزمین بردند. آنجا بود که چشم هایم را باز کردند و من را در اتاق تنها گذاشتند و رفتند. اتاق تاریک بود و هنوز چشمانم به تاریکی اطراف عادت نکرده بود. کف دستم را بر زمین زیر پایم کشیدم. موکت بود. هوای اتاق هم کمی خنک بود. مج دستهایم درد می کرد. آنها را مالیدم و پاهایم را کشیدم. بدنم خسته و کوفته بود. خدا خدا می کردم که دیگر شکنجه ام نکنند. نفسم را بیرون دادم و زمزمه کردم: خوش خیالی صالح! شروع به خواندن آیات قرآن و دعا کردم. زنجیرهای بسته به پاهایم بر زمین کشیده می شد و قريچ قريج صدا می کرد. فاصله زنجیرها از هم تقریبا نیم متر بود و نمی توانستم راحت راه بروم. چشمها و دستهایم بسته بود. نمی دانستم کجا هستم. از حرف های مأموران متوجه شدم که من را به دادگاه نظامی در منطقه لشکر ۹۲ زرهی اهواز می برند. بالاخره با مأمورها داخل اتاقی رفتم. روی صندلی نشستم. چشم بندم را باز کردند. نور شدید اتاق اذیتم می کرد. چشم هایم را باز و بسته کردم تا به نور اتاق عادت کنند. سرم را برگرداندم و اطراف را نگاه کردم. چند ردیف صندلی پشت سرم چیده و چند نفر هم نشسته بودند، روبه رویم میزی بزرگ بود که چند صندلی پشت آن قرار داشت. صدای حرف زدن و قدمهایی که نزدیک میشد، توجهم را جلب کرد. به طرف صدا برگشتم. در باز شد و چند نظامی همراه چند لباس شخصی با تعدادی پرونده در دست وارد اتاق شدند. سرباز ایستاده در کنار در با صدای بلند داد زد: برپا؟ همه کسانی که در اتاق بودیم، سر پا ایستادیم. بعد از اینکه همه نشستند، قاضی دادگاه که نظامی بود، پرونده را باز کرد و با حالتی متعجب نام روی پرونده را خواند: - صالح، معروف به دکسن. ادامه دارد... 🌿🌺🌿🌺🌿
اذن شوهر اذن شوهر در سفری که بر زن واجب نیست، لازم است. در حالی که بسیاری از بانوان بدین مسأله توجهی ندارند. مسأله: اگر زن بدون اجازه شوهر سفری برود که بر او واجب نیست، باید در سفر نمازش را کامل بخواند. توضیح المسائل مراجع ص720 🌱 🔸منبع:کانال برداشت های نادرست از احکام 🍃🌺
💢 آمریکا با ملتِ ایران مشکل ندارد!! یک خط تبلیغاتی در رسانه های فارسی زبان از کشور اینگونه مانور میدهند که آمریکا با و با تمدن ایران دشمنی و مشکلی ندارد و هدف از تحریمها فقط حکومت و دولت ایران است! فرضا این را بپذیریم، اینکه ایران بدلیل داشتن دانش هسته ای و توان موشکی کشور خطرناکی بوده و باید جلوی این کشور را گرفت! میپرسیم راه آن چیست؟ میگویند با صنایع هسته ای و موشکی! بعد بلافاصله باید پرسید اگر هدف شما فقط دولت ایران و جلوگیری از پیشرفت هسته ای و است، پس چرا به کفش های فوتبالیستهای ما رسیده است!؟ اینکه فوتبالیست ایرانی در جام جهانی کفش نایک بپوشد چه ربطی به تولید و یا صنایع هسته ای دارد!؟ مگر شما با ایران مشکل ندارید؟ اینکه کفش ورزشی و یا داروی ضدسرطانی مردم را میکنید از شماست و اینکه خود را طرفدار مردم ایران میدانید از دروغگویی شماست. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/roshangarii1