HADICE کساء.mp3
2.79M
🌷حدیث شریف کساء
◽️باصدای استاد :
🎤حاج مهدی سماواتی
🍃🌸🍃💕🍃🌸🍃💕
💕
4380702_250.mp3
1M
🎙 دعای هفتم صحیفه سجادیه؛ توصیه رهبرمعظم انقلاب برای دفع بلا
⚘ @Nahjolbalaghe2
اللیثی - @naghamatenab.mp3
225.9K
سوره آل عمران (آیه ۱۹۳)
#حجاز
رَبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ (١٩٣)
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره واقعه هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد از لحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو
✨
✅ادامه تفسیر سوره واقعه
مسعودى در مروج الذهب در حالات مأمون و جنگ او با سپاه روم داستانى آورده است که، خلاصه اش چنین است:
او هنگامى که از میدان جنگ باز مى گشت، به چشمه بدیدون ، در منطقه قشیره رسید، براى استراحت در آنجا فرود آمد، صفا و سردى و درخشندگى آبِ چشمه، او را در شگفتى فرو برد، و همچنین سرسبزى، طراوت و خرمى آن منطقه، دستور داد چوبهائى از درختان قطع کنند و همچون پلى روى چشمه بزنند، و سقفى از چوب و برگ درختان، بالاى آن آماده سازند، در آنجا استراحت کرد در حالى که آب از زیر پاى او رد مى شد، صافى آب به قدرى بود که، درهمى در درون آب افکند و از قعر آب نقش روى آن خوانده مى شد!، و به قدرى سرد بود که، هیچ کس نمى توانست دست خود را در آب فرو برد.
در این هنگام، ماهى نسبتاً بزرگى به اندازه یک ذراع ظاهر گشت، گوئى یکپارچه نقره بود، مأمون گفت: هر کس آن را بگیرد، شمشیرى به او جایزه مى دهم ، بعضى از خدمتکاران پیشدستى کردند، و آن را گرفتند، هنگامى که نزدیک مأمون آوردند ماهى تکانى خورد، از دست خدمتکار او بیرون پرید، مانند قطعه سنگى در آب افتاد و مختصر آبى بر سینه، گلو و شانه هاى مأمون پاشید، به طورى که لباسش تر شد، خدمتکار بار دیگر پائین رفت، و ماهى را گرفت، و در مقابل مأمون در دستمالى گذارد، در حالى که تکان مى خورد، مأمون گفت: الآن باید آن را سرخ و آماده کنید.
اما ناگهان، لرزه اى بر اندام او افتاد به طورى که قادر بر حرکت نبود، او را با لحافهاى متعدد پوشاندند، اما باز مى لرزید، و فریاد مى کشید: سرما، سرما !براى او آتش افروختند، باز فریادش از سرما بلند بود، ماهى را سرخ کرده براى او آوردند ، اما او حتى قادر نبود از آن بچشد، هنگامى که حالش سختتر شد، از بختیشوع و ابن ماسویه (که هر دو از اطباء دربار مأمون بودند) درخواست کمک کرد، در حالى که در سکرات مرگ بود، بختیشوع یک دست او را گرفت و ابن ماسویه دست دیگرش را، دیدند نبض او کاملاً از اعتدال خارج شده، و خبر از فنا، نابودى و از هم پاشیدگى نظام جسمانى او مى دهد، در این حال، عرق مخصوصى از بدن او تراوش مى کرد که لزج و چسبنده مانند روغن بود! و این دو طبیب در حال او فرو ماندند و اعتراف کردند: چنین چیزى را در کتب طبى، هرگز نخوانده اند، ولى هر چه هست دلیل بر نزدیک شدن مرگ او است.
حال مأمون سخت تر شد، گفت: مرا به نقطه بلندى ببرید که مشرف بر لشکرم باشد، تا وضع آنها را بررسى کنم، در این هنگام شب فرا رسید، هنگامى که از آن نقطه، به خیمه ها و لشکر خود و آتشهاى بسیار زیادى که برافروخته بودند، نگاه کرد گفت: یا مَنْ لایَزُولُ مُلْکُهُ إِرْحَمْ مَنْ قَدْ زالَ مُلْکُهُ: اى خدائى که هرگز حکومتت زوال نمى پذیرد، به کسى رحم کن که حکومتش رو به زوال است ، بعد او را به بسترش آوردند، کسى را کنار او نشاندند که، شهادتین بر زبانش بگذارد، و چون گوشش سنگین شده بود، آن مرد صدایش را بلند کرد، ابن ماسویه گفت: فریاد نزن، به خدا سوگند او در این لحظه فرقى بین خدا و مانى نمى گذارد!.
مأمون چشمش را باز کرد، چنان حدقه ها از هم باز و سرخ شده بود که سابقه نداشت، مى خواست با دستش بر ابن ماسویه بکوبد، اما نتوانست، مى خواست سخن تندى بگوید، اما قدرت نداشت، در همان ساعت جان سپرد.(۳)
🌱ادامهدارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#تفسیرسورهواقعه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📚نهج البلاغه/ حکمت۳۵
🔻ضرورت موقعیت شناسی
(اخلاقی، اجتماعی)
✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَنْ أَسْرَعَ إِلَي النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لَا يَعْلَمُونَ .
✅ و درود خدا بر او فرمود: كسي در انجام كاري كه مردم خوش ندارند شتاب كند، آنچه كه نمي دانند درباره او خواهند گفت.
⚘@Nahjolbalaghe2
#حکمتها
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📚نهج البلاغه/ حکمت۳۵ 🔻ضرورت موقعیت شناسی (اخلاقی، اجتماعی) ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَنْ أَسْ
✨
✅شرح حکمت۳۵
( مکارم شیرازی )
🔻اثر نسبت هاى ناروا:
امام(علیه السلام) در این سخن پربار مى فرماید: «کسى که در نسبت دادن امورى که مردم ناخوش دارند به آنها شتاب کند، مردم نسبت هاى ناروایى به او مى دهند»;
(مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ، قَالُوا فِیهِ بِمَا لاَ یَعْلَمُونَ).
عیب جویى و ذکر عیوب مردم هرچند آشکار باشد کارى است بسیار ناپسند و اگر کسى نیت امر به معروف و نهى از منکر داشته باشد نباید منکراتى را که از بعضى سر زده آشکارا و در ملأ عام بگوید، بلکه این گونه تذکرات باید خصوصى و مخفیانه باشد; ولى به هر حال از آنجا که مردم از گفتن عیوب و کارهاى زشتشان به صورت آشکارا ناراحت مى شوند و در مقام دفاع از خود بر مى آیند یکى از طرق دفاع این است که گوینده را متهم به امورى مى کنند که چه بسا واقعیت هم نداشته باشد تا از این طریق ارزش سخنان او را بکاهند و بگویند: فرد آلوده حق ندارد دیگران را به آلوده بودن متهم کند.
بنابراین اگر انسان بخواهد مردم احترام او را حفظ کنند و نسبت هاى ناروا به او ندهند و حتى عیوب پنهانى او را آشکار نسازند باید از تعبیراتى که سبب ناراحتى مردم مى شود بپرهیزد و در یک کلمه، باید احترام مردم را حفظ کرد تا آنها احترام انسان را حفظ کنند و لذا در ذیل این جمله در خطبه «وسیله» آمده است:
«وَمَنْ تَتَبَّعَ مَسَاوِئَ الْعِبَادِ فَقَدْ نَحَلَهُمْ عِرْضَهُ. وَمَنْ سَعى بِالنَّمیمَةِ حَذِرَهُ الْبَعیدُ وَمَقَتَهُ الْقَریبُ;
🍃کسى که در جستجوى عیوب مردم باشد آبروى خود را به آنها بخشیده و کسى که سخن چینى کند افراد دور از او اجتناب مى کنند و نزدیکانش او را دشمن مى دارند».(1)
مرحوم علامه مجلسى در جلد 72 بحار الانوار در باب «تَتَبَّعُ عُیُوبِ النّاسِ وَإفْشاءِها» روایت جالبى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود:
«کَانَ بِالْمَدِینَةِ أَقْوَامٌ لَهُمْ عُیُوبٌ فَسَکَتُوا عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ فَأَسْکَتَ اللَّهُ عَنْ عُیُوبِهِمُ النَّاسَ فَمَاتُوا وَلاَ عُیُوبَ لَهُمْ عِنْدَ النَّاسِ وَکَانَ بِالْمَدِینَةِ أَقْوَامٌ لاَ عُیُوبَ لَهُمْ فَتَکَلَّمُوا فِی عُیُوبِ النَّاسِ فَأَظْهَرَ اللَّهُ لَهُمْ عُیُوباً لَمْ یَزَالُوا یُعْرَفُونَ بِهَا إِلَى أَنْ مَاتُوا;
🌿 در مدینه اقوامى داراى عیوبى بودند آنها از ذکر عیوب مردم سکوت کردند، خداوند هم مردم را از ذکر عیوب آنها ساکت کرد. آنها از دنیا رفتند در حالى که مردم آنها را از هرگونه عیب پاک مى دانستند و (به عکس) در مدینه اقوام (دیگرى) بودند که عیبى نداشتند ولى درباره عیوب مردم سخن گفتند خداوند براى آنها عیوبى آشکار ساخت که پیوسته به آن شناخته مى شدند تا از دنیا رفتند».(2)
در تواریخ داستان هاى بسیارى در این زمینه ذکر شده که بعضى از افراد جسور در مجلسى ابتدا به ساکن با فرد دیگرى شوخى اهانت آمیزى کردند و آنها پاسخ کوبنده اى دادند که آبروى او را برد و گاه نام زشتى از این رهگذر بر او ماند از جمله در تاریخ آمده است که «مغیرة بن اسود» (یکى از شعراى عرب) معروف به لقب «اقیشر» بود. او از این لقب سخت خشمگین مى شد. (زیرا اقیشر به معناى کسى است که صورتش سرخ شده و پوست آن ریخته است) روزى یک نفر از قبیله «بنى عبس» او را صدا زد «یا اقیشر» او ناراحت شد و پس از چند لحظه سکوت، این شعر را درباره او انشا کرد:
أَتَدْعُونى الأَقیشَر ذاکَ اسْمى * وَأدْعُوکَ ابْنَ مُطْفِئَةِ السِّراجِ
تُناجى خِدْنَها بِاللَّیْلِ سِرّاً * وَربُّ النّاسِ یَعْلَمْ ما تُناجى
🌱ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرحکمتهاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح حکمت۳۵ ( مکارم شیرازی ) 🔻اثر نسبت هاى ناروا: امام(علیه السلام) در این سخن پربار مى فرماید
✨
✅ادامه شرح حکمت۳۵
«تو به من اقیشر مى گویى آرى این اسم من است ولى من به تو مى گویم: «اِبْنِ مُطْفِئَةُ السِّراج» یعنى فرزند زنى که چراغ را نیمه شب خاموش کرد، زیرا با دوست فاسقش شبانه آهسته سخن مى گفت و خدا مى داند چه سخنانى مى گفت».(3)
از آن به بعد این لقب زشت بر آن مرد و فرزندانش باقى ماند.
و نیز نقل شده مرد عربى نزد معاویه سخنى گفت که معاویه ناراحت شد. معاویه گفت: دروغ گفتى. مرد اعرابى گفت: به خدا سوگند دروغ گو کسى است که در لباس هاى توست. معاویه گفت: این جزاى کسى است که در قضاوتش عجله مى کند.
ابن ابى الحدید از کامل مبرد نقل مى کند: هنگامى که «قتیبة بن مسلم» سمرقند را فتح کرد اثاث و وسایلى در کاخ هاى آنجا دید که امثال آن دیده نشده بود تصمیم گرفت بار عام دهد و مردم بیایند و موفقیت هایى را که نصیب او شده ببینند. مردم از هر سو به آنجا آمدند و به ترتیب مقاماتشان در آن مجلس نشستند. از جمله پیرمردى بود به نام «حُضَین». هنگامى که وارد شد برادر قتیبه گفت به من اجازه بده سخن درشتى به او بگویم. قتیبه گفت: این کار را نکن او جواب هاى تند و بدى مى دهد. برادر قتیبه اصرار کرد و رو به حضین کرد و گفت: اى ابو ساسان آیا از در وارد شدى یا از دیوار؟ حضین گفت: آرى (من از در وارد شدم زیرا) عمویت (اشاره به خودش کرد) سنش بیش از آن است که بتواند از دیوار وارد شود (و این اشاره به عمل زشتى بود که برادر قتیبه قبلا انجام داده بود و از دیوار خانه زنى بالا رفته بود و به او تجاوز کرده بود).(4)
امثال این داستان ها فراوان است و همه گواهى است بر آنچه امام(علیه السلام)بیان فرموده که هرگاه کسى به مردم چیزى بگوید که ناخوش دارند آنها نیز به او نسبت هاى ناروا مى دهند (یا اعمال زشت مخفیانه آنها را آشکار مى کنند).
📚پی نوشت:
(1). تمام نهج البلاغه، ص 150.
(2). بحارالانوار، ج 72، ص 213، ح 4.
(3). شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 13، ص 387.
(4). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 152.
(5). سند گفتار حکیمانه: این جمله حکمت آمیز را آمدى در غررالحکم در حرف میم آورده است سپس مى افزاید: رشید الدین وطواط (متوفاى 573) در الغرر و العرر علاوه بر جمله اى که مرحوم سیّد رضى نقل کرده این جمله را نیز افزوده است: «وَمَنْ تَتَبَّعَ مَسَاوِئَ الْعِبَادِ فَقَدْ نَحَلَهُمْ عِرْضَهُ; کسى که از بدى ها و زشتى هاى مردم جستجو کند آبروى خود را به آنها بخشیده» همین مضمون با تفاوتى در کلمات امام زین العابدین(علیه السلام) آمده است آنجا که فرمود: «مَنْ رَمَى النَّاسَ بِمَا فِیهِمْ رَمَوْهُ بِمَا لَیْسَ فِیهِ; کسى که عیوبى را که در مردم است (براى تحقیر) به آنها نسبت دهد، امورى را به او نسبت مى دهند که در او نیست». (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 32). در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله حکمت آمیز به اضافه جملات دیگرى در ضمن خطبه «الوسیله» که از جمله خطب امیرالمؤمنین است که در نهج البلاغه نیامده ذکر شده است. (تمام نهج البلاغه، ص 150).
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرحکمتهاینهجالبلاغه
Hekmat 035.mp3
1.76M
✅شرححکمت ۳۵
👤استاد نظافت
کانال:
✨قرآنونهجالبلاغه✨
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرحکمتهاینهجالبلاغه
یوسف_1تا15.mp3
13.53M
💠تلاوت تحقیق(تقلیدی)
📖 #یوسف آیات ۱-۱۵
🔹استاد منشاوی
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره واقعه مسعودى در مروج الذهب در حالات مأمون و جنگ او با سپاه روم داستانى
✨
✅ادامه تفسیر سوره واقعه
ممکن است بیمارى او سابقه قبلى داشته، و یا به گفته بعضى از مورخان، هر کسى از آب آن چشمه مى نوشید بیمار مى شد، و یا ماهى، نوعى ترشّحات مسموم داشته، هر چه بود، حکومت و قدرتى با آن عظمت، در لحظاتى چند فرو ریخت، و قهرمان میدانهاى بزرگ نبرد، در برابر مرگ زانو زد.
هیچ کس در آن لحظه توانائى نداشت قدمى براى او بردارد، یا لااقل او را به منزل اصلیش برساند، و تاریخ از این داستانهاى عبرت انگیز بسیار به خاطر دارد.
۲ ـ آیا جان دادن تدریجى است؟
تعبیر جان به گلو رسیدن که در آیات فوق بود فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ کنایه از واپسین لحظه هاى زندگى است، و شاید منشأ آن این است که، غالب اعضاى پیکر، مانند دستها و پاها به هنگام مرگ، قبل از سایر اعضاء، از کار مى افتد، و گلوگاه از آخرین اعضائى است که از کار خواهد افتاد.
در آیه ۲۶ سوره قیامت نیز مى خوانیم:
کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِى:
کافران ایمان نمى آورند تا زمانى که روح به ترقوه آنها برسد ( ترقوه استخوانهائى است که اطراف حلق را فرا گرفته است).
۱ ـ آیه محذوفى دارد که از آیات بعد استفاده مى شود و در تقدیر چنین است:
فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ لاتَرْجِعُونَها وَ لاتَمْلِکُونَ شَیْئا (مؤنث بودن فعل در اینجا به خاطر آن است که به نفس باز مى گردد).
۲ ـ این که بعضى احتمال داده اند مخاطب در اینجا شخص محتضر است، بسیار بعید به نظر مى رسد; زیرا آیه بعد به خوبى روشن مى سازد که مخاطب اطرافیان او هستند.
۳ ـ مروج الذهب ، مطابق نقل سفینة البحار ، جلد ۱، صفحه ۴۴.
🌱ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#تفسیرسورهواقعه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘
📚نهج البلاغه/نامه۲۲/به ابن عباس
✨ #سفارشبهآخرتگرايي
پس از ياد خدا و درود!
همانا انسان گاهي خشنود مي شود به چيزي كه هرگز از دستش نمي رفت، و ناراحت مي شود براي از دست دادن چيزي كه هرگز به آن نمي رسيد. ابن عباس! خوشحالي تو از چيزي باشد كه در آخرت براي تو مفيد است، و اندوه تو براي از دست دادن چيزي از آخرت باشد، آنچه از دنيا به دست مي آوري تو را خوشنود نسازد، و آنچه در دنيا از دست مي دهي زاري كنان تاسف مخور، همت خويش را به دنياي پس از مرگ واگذار.
⚘
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘ 📚نهج البلاغه/نامه۲۲/به ابن عباس ✨ #سفارشبهآخرتگرايي پس از ياد خدا و درود! همانا انسان گاه
✨
✅شرح نامه ۲۲
( مکارم شیرازی)
إلى عَبْدِاللهِ بْنِ الْعَبّاسِ رَحِمَهُ اللهُ تَعالى، وَکانَ عَبْدُاللهِ یَقُولُ: «مَا انْتَفَعْتُ بِکَلام بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، کَانْتِفاعی بِهذا الْکَلامِ!»
از نامه هاى امام(عليه السلام) است که به عبدالله بن عباس(رحمه الله) مرقوم داشته و عبدالله همواره مى گفت: پس از سخنان پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از هيچ سخنى به اندازه اين سخن سود نبردم.(1)
📜نامه در یک نگاه:
▫️هدف اصلى این نامه آن است که امام(علیه السلام) مخاطب خود، ابن عباس و به یک معنا تمام رهروان راه حق را به این نکته مهم توجّه دهد که سرور و شادى انسان نباید نسبت به مواهب مادى دنیا که در دسترس او قرار مى گیرد باشد، و غم و اندوه او نباید مربوط به مواهبى که از دست مى رود بوده باشد، بلکه سرور و شادى باید فقط براى نیل به مواهب معنوى و اخروى، و تأسف و اندوه به جهت از دست رفتن آنها باشد.
روح این نامه همان چیزى است که در قرآن مجید در سوره حدید آمده است:
✨ «(لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ);
این به جهت آن است که براى آنچه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده دلبسته و شادمان نباشید».
اگر این دستور را انسان در زندگى به کار بندد هرگز دگرگونى هاى روزگار و طوفان هاى زندگى او را تکان نخواهد داد.
🔻خوشحالى و تأسف بيجا:
در اين نامه، امام(عليه السلام) نخست به دو نکته مهم و سرنوشت ساز که در سراسر زندگى انسان تأثير گذار است اشاره کرده ومى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) انسان گاه مسرور مى شود به سبب رسيدن به چيزى که هرگز از دستش نمى رفت! و ناراحت مى شود به سبب از دست دادن چيزى که هرگز به او نمى رسيد»;
(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ يَسُرُّهُ دَرَکُ(2) مَا لَمْ يَکُنْ لِيَفُوتَهُ وَ يَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ يَکُنْ لِيُدْرِکَهُ).
🔹مواهب دنيا بر دو گونه است; بخشى از آن با سعى و کوشش به دست مى آيد و با سستى و تنبلى از دست مى رود. بخشى ديگر چنان است که بدون سعى و کوشش در اختيار او قرار مى گيرد و قسمتى چنان است که به هر حال از دست مى رود، هرچند نهايت سعى و تلاش را بنمايد.
بخش اوّل محدوده اختيارات انسان است و آيه شريفه
✨ (وَأَنْ لَّيْسَ لِلاِْنْسانِ إِلاّ ما سَعى)(3)
اشاره به آن دارد; ولى بخش دوم محدوده قضا و قدر حتمى است که از تحت اختيار انسان بيرون است.
امام(عليه السلام) در حقيقت به اين نکته اشاره مى کند که بسيارى از چيزهايى که مايه مسرت انسان است از بخش دوم است. به هر حال امورى بوده که طبق قضا و قدر الهى در اختيار او قرار مى گرفته، بنابراين مسرور شدن به سبب آن بيهوده است; مثل اينکه کسى به سبب طلوع آفتاب مسرور شود و در نقطه مقابل امورى است که با هيچ سعى و کوششى به دست نمى آيد و اگر کسى به سبب از دست رفتن آن غمگين شود، بيهوده غمگين شده; مثل اينکه براى غروب آفتاب غمگين گردد که چرا آفتاب چهره خود را پنهان کرد.
مواهب مادّى اعم از اموال، ثروت ها، مقامات و پيروزى ها و همچنين شکست ها، ناکامى ها و از دست رفتن امکانات، در بسيارى از مواقع از همين قبيل است;
نه آمدنش اختيارى بوده و نه از دست رفتنش، نه آمدنش بايد مايه سرور باشد و نه از دست رفتنش مايه تأسف.
هنگامى که ما از اين ديدگاه به حوادث زندگى خود نگاه کنيم و پيروزى ها و شکست ها را از اين منظر ببينيم، نه پيروزى ها موجب شادى و ذوق زدگى مى شود و نه شکست ها مايه اندوه و غم.
آن گاه امام(عليه السلام) چنين ادامه مى دهد: «حال که چنين است شادى و سرور تو بايد براى چيزى باشد که در مسير آخرت به دست آورده اى و تأسف و اندوهت به سبب امور معنوى و اخروى باشد که از دست داده اى»;
(فَلْيَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ، وَلْيَکُنْ أَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَا).
🍃دليل آن هم روشن است مواهب مادى چه اختيارى و چه غير اختيارى به سرعت رو به فنا مى رود و حتى در زمان وجودش قابل اعتماد نيست و دائما در معرض آفت ها و آسيب هاست و محروميّت هاى مادى نيز زودگذر و پايان پذير است;
آنچه هميشه باقى مى ماند، مواهب اخروى است و آنچه براى از دست رفتنش بايد تأسف خورد، همين مواهب جاودانى است.
✅ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرنامههاینهجالبلاغه