20.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از این پس هنگام خوابیدن سعی می کنیم چند خاطره عالی از خودمان را مجددا در ذهن خود مرور کنیم و با تایید مجدد خود و اعتماد به نفس بیشتر با این انرژی تازه به سمت موفقیت های بزگتر روان شویم💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ؛ نماز در عروسی
💍💍💍💍💍💍
نماز خواندن داماد 😘در حاشیه خیابان در اصفهان
#نماز
#نماز_اول_وقت
#اهمیت_نماز
#تلــــــنـگــر❗️
شهید ثانی یک شب از خواب برخاست و دید که نمازشبش قضا شده... گریه کرد و گفت:
خدا چه کردم که #نمازشب از دستم رفت.
حالا امروز بعضی ها نمازصبحشان هم قضا می شود، اما برایشان مهم نیست.
هزارتومانی اش گم شود ناراحت است، اما نمازصبحش قضا شده و نگران نیست و این را خسارت نمی داند.
آیت الله مجتهدی تهرانی ره
❤️سجادهی #نمازشب امشب را به نام سردار شهید قاسم سلیمانی
پهن میکنیم و ثواب نماز امشب را به محضر مبارک ایشان تقدیم میکنیم..
💜خدایا در دفـتر حـضور و غـیاب ، ضیافت امشب...حـضورمان را بـپذیر و جایگاهمان را در کلاس بـندگی ات در ردیـف بـهترین هـا قـرار ده.
هدایت شده از آرشیو تصاویر گروها
✨﷽✨
🌿🌼🌿🌼🌿
🌿🌼سلام فرمانده
🌿🌼سلام لاله ی سحرم
🌿🌼سلام محب امام زمان عج
🌿🌼🌿🌼🌿
🍃از پدر مهربان ترم
بارها به کمین نفس خوردم و با ضربۀ او به زمین خوردم، اما باز هم درس عبرت نگرفتم و از همان سوراخ بارها و بارها گزیده شدم.
بارها دیدم و فهمیدم که سختیها از کمینگاههای اصلی نفس اماره است و یقین کردم که به تنهایی نمیتوانم در دل سختیها با نفس مبارزه کنم، ولی باز هم وقتی مشکلی پیش آمد، از تو حل مشکل را خواستم، نه توان مبارزه با نفس را.
بارها پس از عبور یک مشکل از متن زندگی، خودم را از این جا رانده و از آن جا مانده دیدم، نه تو را به دست آوردم و نه ظرف صبرم بزرگ شد؛ اما باز هم در خم کوچۀ مشکلات باقی ماندهام و از آن عبور نمیکنم.
خودم از خودم خستهام؛ ولی التماس میکنم تو از من خسته نشو!
شبت بخیر از پدر مهربانترم!
هدایت شده از ~
📚سنگِ وجودمان را بشکافیم تا مهر خدا را ببینیم
چوپانی عادت داشت در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه با استفاده از آنها آتش درست میکرد و برای خود چای آماده میکرد. هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است، سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد، سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود، شکر کرد و گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی، پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
#امام_زمان