eitaa logo
خواهران فعال سبزواری
85 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
206 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فرهنگی مدرسه علمیه نرجس(س) سبزوار سطح ۱ و ٢
انالله و انا الیه راجعون◾️◾️◾️ درگذشت اسوه صبر و ایثار، مادر حسین عرب عجم موجب تأثر و تألم شد. به راستی که مادران مؤمنه شهداء عزیزترین هستی خود را در سایه ارادت خالصانه به خاندان عصمت و طهارت(ع)، در راه دفاع از ارزشها، تقدیم ایران اسلامی کردند. ▪️حجه الاسلام آقا احمد عربعجم ▪️جناب آقای رضوی ▪️خانواده محترم عرب عجم مصیبت وارده را به شما و خانواده محترم و مردم شهید پرور استان تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند سبحان برای آن مرحومه رحمت واسعه و همجواری با فرزند شهیدش و صبر و اجر برای عموم بازماندگان مسئلت داریم. مدرسه علمیه نرجس س سبزوار
◼️امام باقر علیه‌السلام: ◾️لَو يَعلَمَ الْناسِ مَا فيٖ زِيارَةَ الْحُسَيْن مِنَ الْفَضْلِ لَماٰتوُا شَوقاََ وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَيْهِ حَسَراٰتْ ▪️اگر مردم می‌دانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی دارد،از شدت شوق و علاقه می‌مردند و حسرت رسيدن به آن پاداش ها، جسم و روح آنها را پاره پاره می‌کرد. 📚بحارالانوار، جلد ۱۰۱، ص ۱۸
🍃قَالَ علیه السلام مِنَ العِصمَةِ تَعَذّرُ المعَاَصیِ 🍃(ناتوانی بر گناه، نوعی عصمت و دوری از گناه است). یعنی از جمله وسایل عصمت و بازدارنده ی گناه آن است که انسان خود را به ترک گناه عادت دهد وقتی که دسترسی به گناه ندارد تا این حالت برای او به صورت ملکه ای درآید و مقصود از عصمت همین است. 📙شرح حکمت های نهج البلاغه ( همراه با 25 ترجمه و شرح )/ ص349 شرح ابن میثم
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ دکتر حسام‌الدین آشنا در یادداشتی نوشت: حدود بیست سال پیش منزل ما خیابان هفده شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشن‌های مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می‌رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود به نام شیخ هادی که امور مسجد را انجام می‌داد و معتمد محل بود یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا بود رفتم منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حين در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد! من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملاً گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سال‌های زیادی با هم همسایه بودیم گفتم: حاجی شیخ هادی وضو ندارد خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می‌خوانم این ماجرا بین متدینین پیچید من و دوستانم برای رضای خدا همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مأمومین کم‌کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جایی که بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت بچه‌های شیخ هم برای این آبروریزی پدر را ترک کردند دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلاً مسلمان است؟ آیا جاسوس است؟ و آیا... شیخ بعد از مدتی محله ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود بعد از دوسال از این ماجرا من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه به خاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد روز بعد وقتی می‌خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم در حال خارج شدن از دستشویی ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم چشمانم سیاهی می‌رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند نکند آن بیچاره هم می‌خواسته جای آمپول را آب بکشد! نکند؟!...؟! نکند؟! دیگر نفهمیدم چه شد به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر می‌کردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان‌تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم خانواده‌اش را نابود کردیم از فردا سراسیمه پرس‌وجو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی می‌گردم او گفت: شیخ دوستی در بازار عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش می‌رفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد از چند دقیقه جستجو پیرمردی باصفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می‌خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم: ببخشید من دنبال شیخ هادی می‌گردم ظاهراً از دوستان شماست شما او را می‌شناسید؟ پیرمرد سری تکان داد و گفت: دو سال پیش شیخ هادی در حالی که بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم بسیار تعجب کردم و علتش را از او پرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده‌ام، خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند خانواده‌ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند و دیگر نمی‌توانم در این شهر بمانم؛ فقط شما شاهد باش که با من چه کردند بعد از این جملات گفت که قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین علیه‌السلام مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ناگهان بغضم سرباز کرد و اشک‌هایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم الآن حدود ۲۰ سال است که از این ماجرا می‌گذرد و هر کس به نجف مشرف می‌شود من سراغ شیخ هادی را از او می‌گیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست به راستی ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می‌بریم؟! يا چقدر زندگی‌ها را نابود می‌کنیم؟ ✧✾════✾✰✾════✾✧
🍃امام على عليه السلام فرمودند 🔸خداوند تبارك و تعالى به موسى عليه السلام فرمود اى موسى! سفارش من به تو درباره چهار چيز را به گوش گير 💠 اوّل اينكه تا زمانى كه نمى دانى گناهانت آمرزيده شده است به عيب هاى ديگران مپرداز 💠 دوم این که تا زمانى كه نمى دانى گنجينه هاى من تمام شده است، غم روزيت را مخور 💠 سوم این که تا زمانى كه به سر آمدن مُلك و پادشاهى مرا نديدى به هيچ كس جز من اميد مبند 💠چهارم این که تا زمانى كه شيطان را مُرده نديدى از مكر و فريب او آسوده خاطر مباش 📚الخصال : 217/41 ══❈═₪❅❅₪═❈═
هدایت شده از فرهنگی مدرسه علمیه نرجس(س) سبزوار سطح ۱ و ٢
🔅عشرت‌‌خانمِ شهرما ✍️ سمانه آتیه دوست ▫️اسمش عشرت بود، عشرت‌خانمِ‌ گوداسیایی. اما همه به مادر شهید عرب‌عجم می‌شناختیمش. وقتی شنیده بود قرار است برویم دیدنش حسابی همه چیز را مرتب کرده بود. آنقدر سرحال و زنده‌دل بود که فکر می‌کردی حالا حالاها توی این دنیا کار دارد. درست مثل روزهایی که خانه‌اش شده بود پاتوق کارهای انقلابی. همان روزهایی که توی خانه‎اش صحبت‌های امام را توی نوار کاست ضبط می‌کردند و شبانه پخش می‌کردند. مثل همان روزهایی که بچۀ دوساله‌اش را زیر بغل می‌زد و می‌رفت توی صف راهپیمایی. مثل همان روزهایی که طبقۀ بالای خانه‌شان شده بود محل فعالیت‌های پشتیبانی جنگ. ▫️قبل از اذان صبح از خواب بیدار می‌شد و دیگ آشِ کشک و اَماج‌اش را بار می‌گذاشت. همسایه‌ها صبح زود رسیده و نرسیده صبحانۀ دستپخت عشرت‌خانم را می‌خوردند و شروع می‌کردند به کار. نان قاق، همان نان معروفی که با سیاه‌دانه و شکر درست می‌کنند، مربا، کلوچه، مرغ و ماهی کنسرو شده، چند قلم از محصولاتی بود که عشرت‌خانم‌ هشت سال جنگ توی خانه‌شان با همسایه‌ها می‌پختند و راهی جبهه‌ها می‌کردند. اما فقط این‌ها نبود‌. حواسشان به رخت و لباس و جای خواب رزمنده‌ها ها هم بود. این را می‌شد از روی لحاف‌هایی که با دست‌های خودشان بار می‌کردند، شال و جوراب و کلاه و مچ بندهایی که می‌دوختند و می‌بافتند، فهمید. ▫️من نمی‌دانم عشرت‌خانم وقتی کلاه می‌بافت چندبار توی ذهنش کلاه را توی سر حسین‌اش که توی جوانی راهی جبهه شده بود، اندازه کرده بود. نمی‌دانم وقتی کلوچه می‌پخت چندبار توی خیالش حسین‌اش را کلوچه به دست دیده بود و جان تازه گرفته بود. اما می‌دانم او هم مثل خیلی از مادرهای آن روزها، مادری‌اش به وسعت جبهه‌ها کِش آمده بود و در هوای خانه‌اش به اندازه تمام پسرانش توی جبهه‌ها عطرِ نان و کلوچۀ سال‌های جنگ پیچیده بود. ▫️مادریِ مادرها‌ که گُل کند دیگر جبهه و غیرجبهه نمی‌شناسد. سال ۶۰ و ۹۰ نمی‌شناسد. زلزله هم که بیاید می‌آید پای کار، یک گوشه شهر نیارمندی هم که ببیند دست‌ نوازش‌اش می‌آید روی کار. درست مثل عشرت‌خانم شهرما. همان که خبر دادند امروز دیگر نیست و رفته پیش حسین شهیدش و حتما تلافی سی‌و‌هفت سال دلتنگی را در آورده. روزی که رفتیم دیدنش وقتی کنارش نشستم خوش مشربی‌اش دلم را زنده می‌کرد اما دل‌دار بودنش را فقط وقتی فهمیدم که گفت: «ترسی از شهادت حسین نداشتم. فقط دلم نمی‌خواست بچه‌ام اسیر دست دشمن بشه یا مجروح»
هدایت شده از فرهنگی مدرسه علمیه نرجس(س) سبزوار سطح ۱ و ٢
⁉️ بعضی می‌پرسند: چرا رهبری فرمود «به قله‌ها نزدیک شدیم»؟!🤔 🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷 💥 چون داریم به ابرقدرتی به نام «ایران تمدن ساز» تبدیل میشیم!💪 ⁉️ حواستون هست که همین اخیراً پیروزی‌ها چقدر داره بصورت پیش میره؟!🌪 ⏳ تو همین چند وقت کوتاه... ✅ عضویت در اجلاس شانگهای✌️ ✅ احتمال عضویت در گروه بریکس (کشورهای نوظهور اقتصادی)✌️ ✅ آغاز برکناری دلار آمریکا از مبادلات جهانی✌️ ✅ ورشکسته شدن چندین بانک مطرح آمریکایی✌️ ✅ شکست سنگین دشمن در اغتشاشات اخیر✌️ ✅ اعتراضات بی‌سابقه در اسرائیل و فرانسه✌️ ✅ شلوغی‌ها و التهابات سیاسی انگلیس✌️ ✅ فرار رسانه اینترنشنال به آمریکا✌️ ✅ شکست پروژه‌ی جنبش همبستگی مسیح علینژاد و رضا پهلوی و... و خارج شدن اعضای آن از جنبش✌️ ✅ اعتراف صریح مسیح علینژاد به اینکه رئیس جمهورهای غربی در برابر ابراهیم رئیسی به زانو درمی‌آیند!✌️ ✅ ریاست ایران به عنوان مجمع اجتماعی شورای حقوق بشر سازمان ملل✌️ ✅ به رسمیت شناختن بشار أسد توسط کشورهای عربی و دوستی با سوریه✌️ ✅ چرخش عربستان به سمت جبهه مقاومت✌️ ✅ استقبال گرم عربستان از حجاج ایرانی و یمنی✌️ ✅ ممنوعیت تجمع منافقین در انگلیس به دستور دولت فرانسه✌️ ✅ حمله به مقر منافقین توسط ۱۰۰۰ پلیس در آلبانی✌️ ✅ آزاد شدن پول‌های بلوکه‌ی ایران در کشورهای مختلف✌️ ✅ ارتباطات گسترده‌ی ایران با کشورهای همسایه✌️ ✅ ایجاد مقدمات ارتباط با مصر بعد از سال‌های زیاد✌️ ✅ عمق استراتژیک جمهوری اسلامی در آمریکای لاتین در بیخ گوش آمریکا (استقبال عجیب از رئیس جمهور با خواندن دسته جمعی سرود ملی ایران به زبان فارسی)✌️ ✅ رونمایی از موشک هایپرسونیک فتاح✌️ ✅ و... ✨ با و اعتقاد و اعتماد به رهبر عزیزمون، در مسیر پیچ تاریخی و گردنه‌ی قله هستیم...🏔 💠 امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام): «وَ لا یَحمِلُ هذَا العَلَمَ اِلاّ اَهلُ البَصَرِ وَ الصَّبر وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ؛ و کسی نمی‌تواند این پرچم (حق) را حمل کند مگر اهل و و کسی که جایگاه و موضع را بشناسد!» (فرازی از خطبه ۱۷۳ ) مدرسه علمیه نرجس س سبزوار