eitaa logo
نسیم زندگی 4
118 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
126 فایل
ارتباط بامدیر کانال @Allah184
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ۱۰اقدام مجلس شورای اسلامی در صد روز☝️☝️☝️ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 @Nasimzendgi4
💢بسته خبری گزیده ⚠️⚠️مردم اصفهان ملاحظات بهداشتی در مقابله با کرونا را جدی تر بگیرند.🚫 ⚠️Nasimzendgi4
🔴سقوط آزاد ... سقوط انسانیت است ... 💢هنوز بعد از نزدیک به یکسال از سقوط هواپیمای اوکراینی و از دست دادن سرمایه های عزیز ایرانی و همچنین جوانانی از اوکراین در خاک کشورمون ...یه عده ای شعار انسانیت را بر چوب کردند و با اون تو سر هر کسی میزنند...و برای جوانان کشور اوکراین هم داعیه داری و عزاداری میکردند...که البته منکر اون داغ از دست دادن عزیزانمان نیستیم. اما جالبه وقتی 22 نخبه پروازی در اوکراین با خطای انسانی زنده زنده ..بعد از سقوط آنتونوف 26 میسوزند ...هیچ صدایی از هیج جای دنیا برای مظلومیت اونها بلند نمیشه؟!! شما این خبر را توی گوگل جستجو کنید؟! متوجه اهداف غولهای رسانه ای میشید که تماما به سقوط هواپیمای اوکراینی که در ایران سقوط کرد، پرداختند. این اولین بار نیست که گوگل گزینشی ارایه اطلاعات میده و اولین بار نیست که سازمانهای جهانی گزینشی و سلیقه ای عمل میکنند. مشکل اونجاست تو برخی خونها...نون هست.... 🍃🌹 @Nasimzendgi4 🌹🍃
یا مَنْ اَظْهَرَالْجَمیل وَ سَترالقَبیْح ... همان کس که زشتی های مرا می‌پوشاند زیبایی های ظهور تو را آشکار خواهد کرد عن قریب ... .... 🌹@Nasimzendgi4
هرروز معرفی یکی از یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام... @Nasimzendgi4
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💢 یعنی این : 🧏‍♂️پسر بچه وارد مغازه شد و مستقیم به سمت تلفن☎️ رفت. برای اینکه دستش به گوشی 📞برسد صندوقی زیر پایش گذاشت. بالا رفت و شماره‌ای را گرفت. مغازه‌دار که او را زیر نظر داشت متوجه حرکاتش بود. آن سوی خط، خانمی پاسخ داد بفرمائید. پسرک گفت: می‌توانم خانهٔ شما را مرتب کنم؟ چمن‌ها را بزنم و حیات را مثل یک دسته گل 💐تقدیمتان کنم؟ زن پاسخ داد: متشکرم، اما این کار را قبلاً به فرد دیگری سپرده‌ام. نوجوان اضافه کرد: اما خدمات ما یک تفاوت اساسی با دیگران دارد. من این کار را با نصف قیمت انجام می‌دهم، که از آن سوی خط پاسخ شنید من از کار او راضی هستم و دلیلی ندارد به دیگری واگذار کنم. اصرار پسر فایده نداشت. در نهایت گفت: من حتی جلوی خانه را هم آب و جارو می‌کنم. اما پاسخ زن هم چنان منفی بود. نوجوان با شادمانه گوشی را گذاشت و می‌خواست بیرون رود که مغازه‌دار صدایش زد و گفت: خیلی برایم جالب بود، آفرین. اگر اون خانم پیشنهادت را نپذیرفت، اما من برایت کار خوبی سراغ دارم. پسر به میان حرف او آمد و پاسخ داد: متشکرم. من فقط می‌خواستم ببینم صاحب کارم از من راضی است یا نه؟ چون من همان کسی هستم که برای این خانم کار می‌کند! 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ❣@Nasimzendgi4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️امام صادق علیه السَّلام فرمود: 💖هر قلبی که از یاد خداوند خالی شود خداوندی را بر آن ساکن می‌کند. ☄کسی که از غافل شود در قلبش یاد دنیا و کسبِ دنیا و مال دنیا را ساکن می‌کند.) 📚الامالی شیخ‌صدوق 🦋🦋🦋 ☀️السَّلامُ عَلیکَ یا موسَی بن جَعفر ☀️السَّلامُ عَلَیک یا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ☀️السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الجَواد ☀️السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد الهادی @Nasimzendgi4
🔥 بوی بد گناه 🔥 📛بعضی از گناهان ما، بوی بدی دارد که مشامِ ملکوتیان را آزار می‌دهد. طبق بعضی روایات، بعضی از ملائکه از آزرده می‌شوند؛ همچنین است اولیائی که مشامِ برزخی‌شان باز است، از بوی بد گناهان ما آزرده می‌شوند. ⁉️چه باید کرد تا این بوی بدِ گناه، ما را نزد ملکوتیان رسوا نکند؟ 👈امام رضا علیه‌السلام فرمود: 💎با خود را معطّر کنید، تا بوی بدِ گناهان شما را رسوا نکند... 📚امالی الطوسی، ص ۳۷۲ ✨✨✨ 🍂یادمان باشد در اینجا 🍁کسی است که به اندازه 🍂تمام برگ های رقصان پاییز 🍁دوستمان دارد 🍂جاماندگان اربعینی سلام 💫یا حَیُّ یا قَیُّوم💫 🌺@Nasimzendgi4 🌺
هرروز معرفی یکی از یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام... @Nasimzendgi4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسانه‎های لبنانی و سایر رسانه‎های مستقر در بیروت به دعوت حزب الله لبنان در محل ادعایی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی حاضر شدند 🔹 محلی که وی ادعا می‎کرد در آن موشک ساخته می‎شود انباری است که ضایعات آهن نگهداری می‎شود. 🔹️🔹️@Nasimzendgi4 🔹️🔹️
💠 یک نذری متفاوت به عشق امام حسین علیه‌السلام گروهی از فعالان فرهنگی در موسسه دانش‌بنیان «مهاد» شیراز، چند سالی است ارادتشان به محضر اباعبدالله را یک‌جور متفاوت ابراز می‌کنند: نذری دیجیتال؛ آن‌ها برای محرم و صفر به‌صورت رایگان اپلیکیشن‌هایی تولید می‌کنند تا کودکان را با استفاده از جذابیت‌های بازی موبایلی با مفاهیم عاشورایی آشنا کنند. «از زبان رقیه» و «کودکان اربعین» مهم‌ترین محصولات نذری این تیم هستند. در بازی «از زبان رقیه»، کودکان از زبان سه‌ساله أباعبدالله با شخصیت‌ها و شهدای کربلا آشنا می‌شوند. در این بازی با کمک‌گرفتن از روانشناسان و کارشناسان تربیتی، وقایع کربلا متناسب با سن کودکان روایت می‌شود. بازی «کودکان اربعین» نیز با صداها و تصاویر خاطره‌انگیز پیاده‌روی ، با کاروان همراه می‌شوند؛ کوله‌پشتی خود را می‌بندند، در موکب‌ها به زائرین خدمت‌رسانی می‌کنند و در کربلا و نجف به زیارت می‌روند. 🌐 لینک دانلود این دو بازی رایگان را اینجا دریافت کنید: fna.ir/ezfsp0 @Nasimzendgi4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان موج های دوم و سوم کرونا چیست؟ ♻️ استفاده‌ی طولانی مدت از ماسک و کاهش اکسیژن بدن چه عوارضی را به دنبال دارد؟ 💢 تکنولوژی 5G چه بلایی بر سر سیستم ایمنی بدن می آورد؟ 💢 آیا واکسن ها تضمینی برای سلامتی هستند؟ 🌷 @Nasimzendgi4
معرفت پشه‌ها برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است. فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست. و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها... جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد. پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد! توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است... می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند. نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است. خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت. به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست. نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند. خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! کاش شکایتی می کرد! کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست! و بس می کردند، و می رفتند، ما چه می دانیم جانبازی چیست... "هفته دفاع مقدس گرامی باد" ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹@Nasimzendgi4