من در این سالها احساساتی را فهمیدم، و در خود حمل میکنم که توان بیانشان را ندارم. ذهنیتی نسبت به مفاهیم و پدیدهها در من است که نمیتوانم همهاش را بگویم و بنویسم. من برای بیان حس و درکم نسبت به پیرامون کلمه کم میآورم.
- فروغ فرخزاد؛ نامه به ابراهیم گلستان
زمان آدمها را دگرگون میکند اما
تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه میدارد.
هیچ چیزی دردناکتر از این تضاد میانِ
دگرگونی آدمها، و ثباتِ خاطره نیست.
- مارسل پروست
«صورتم را در دستهايم گذاشتم و به اين فكر كردم كه نبايد بيش از حد دست و پا بزنم؛ دانستم كه خيلی چيزها به اختيار آدم نيست، زندگی خوابهای گذشته است كه تعبير میشود، زندگی تاب خوردن خيال در روزهايی است كه هرگز عمرمان به آن نمیرسد.»
- عباس معروفی
نذر کرده ام
يک روزی که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگی را بايد با لذت خورد
که ضربه های روی سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
يک روزی که خوشحال تر بودم
می آيم و می نويسم که
" اين نيز بگذرد "
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است
يک روزی که خوشحال تر بودم
يک نقاشی از پاييز ميگذارم که يادم بيايد
زمستان تنها فصل زندگی نيست
زندگی پاييز هم می شود رنگارنگ
از همه رنگ بخر و ببر
یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهايی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پايم
پيچيده است بخوانمشان و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هيچ آسياب آرامی بی طوفان . .
- مهدی اخوان ثالث
فقط شادیهای بزرگاند که میتوانند به رنجهای بزرگ مبدل شوند؛ فقط پناههای امناند که به زخمهای عمیق تبدیل میشوند.
همان که ویلیام فاکنر گفته بود:
"بین رنج بردن و هیچ به ما حق انتخاب دادهاند،
من رنج را برگزیدم".
Alireza Ghorbani4_5956175073164395835.mp3
زمان:
حجم:
3.9M
منزل مردمِ بیگانه چو شد خانهی چشم
آنقَدَر گریه نمودم که خرابش کردم.
خبر ز خویش ندارم جز اینکه روزی چند
نگاه شوق تو بودم کنون خیال توام
- بیدل دهلوی
اندوه که از حد بگذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن،دیگر مهم نیست بودن یا نبودن،دوست داشتن یا نداشتن،آن چه اهمیت دارد یک کشتار رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت
فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی . .
- صادق هدایت