درد ِعشقی کشیدهام که فقط، هر که باشد دچار میفهمد
مرد، معنای غصّه را وقتی، باخت پای قمار میفهمد
بودی و رفتی و دلیلش را، از سکوتت نشد که کشف کنم
شرح ِ تنهایی مرا امروز، مادری داغدار میفهمد
دودمانم به باد رفت امّا، هیچ کس جز خودم مقصّرنیست
مثل یک ایستگاه ِمتروکم، حسرتم را قطار میفهمد
خواستی باتمامِ بدبختی، روی دستِ زمانه باد کُنم
درد آوارگیِ هر شب را، مردهی بی مزار میفهمد