تو خواهی رفت، دیگر حرفِ چندانی نمی ماند
چه باید گفت با آن کس که میدانی نمیماند؟
بمان و فرصتِ قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی ماند
برایم قابلِ درک است اگر چشمت به راهم نیست
برای اهلِ دریا شوقِ بارانی نمی ماند
همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری
برای غصه خوردن نیز دندانی نمی ماند
اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت
به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی ماند
بخوان از چشم های لالِ من، امروز شعرم را
که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمی ماند
رکیذ4_6048368036526691372.mp3
زمان:
حجم:
4.8M
سخت ترین کارِ دنیا کنار آمدن با
اتفاقیست که بر خلافِ دل است.