چُنان از عالمِ ذَر مِهر تو در سینهی من بود
که تا نام تو را بُردم، تو را مادر صدا کردم
#بردیامحمدی
ما را مگو حکایت شادی، که تا به حشر
مائیم و سینهای که در آن ماجرای توست
#همامتبريزى
تو پنهان کاری ای بانو زِ من هرگز نمی کردی
به جز امروز و آن روزی که گشتی پشتِ درپنهان
#معنیزنجانی