:
#تلنگـــــر🔔
اهل دلی می گفتـــــ :
تاریخ تولد مهم نیستـــــ ، تاریخ تحولتـــــ مهمه ...
اهل ڪجا بودنت مهم نیستـــــ ، اهل و بجا بودنتـــــ مهمه ...
منطقه زندگی مهم نیستـــــ ، منطق زندگیتـــــ مهمه ...
درود بر ڪسانی ڪه دعـــــا دارند و ادعا ندارند ...
نیایش دارند و نمایش ندارند ...
حیا دارند و ریا ندارند ...
رسم دارند و اسم ندارند ...
#خدایا_ڪمڪ_ڪن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتظاریعنیاینکهببینـےدرجایگاهیکھ هستی،باتواناییهاییکھداریچهکاریاز دستتبرمیآیدتابرایامامزمانانجام بدهـے🌿!
انتظارتوقف نیست،حرکتیروبهجلوست
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال شهید نوید صفری 👆🏻👆🏻
اونـٰایۍشَھیدمیشَنکِہمثل
آقاابراهیـمهـٰادۍوَقتۍدیـدتیپـِشطوریہ
کِہبـاعِثجَـلبتَوجہنامَحـرَممیشہ،
تیپشـوعَوضکَرد،
نَہاونـٰایۍکِہوَقتۍدیدتیپِشخوبہازَش
سوءاستفـٰادهکَرد🚶🏿♂!'
#تلنگرانـھ
"♥️🌼
حاجحسینیکتا🕊
هـرچقـدربهبالایِقلهیِظهـورنزدیک
میشیم،هَـواکـممیشه!
دیگـهبهشُشِهرکسینمیسـازه!!
بـیهـوامیخرَنرفقــا،
بـیهـوا میبَرَن
بـیهـوامیـاد...
خیلـیحواستـونروجمـعکنید؛
میـزان،میـزانِهوایِنفسـه...
#خودسازی
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال شهید نوید صفری 👆🏻👆🏻
دوستان خود را به کانال دعوت کنید 🥺🥀
او آمده تا دست تو راهم بگیرد🌱
سالگرد ازدواج پیامبراکرم و پاکدامن ترین بانوی عالم و پدر ومادر بهترین های عالم مبارک باد .
❤️💚❤️💚❤️💚❤️💚❤️💚❤️💚❤️
کانال شهید نوید صفری👇👇👇
https://eitaa.com/Navid_safare
به مناسبت سالگرد ازدواج حضرت خدیجه و پیامبر اکرم (ص) ان شاءالله
《ختم گروهی سوره احزاب》 را داریم به نیت تسهیل و تسریع در ازدواج💍 همه جوانها به حق این دو آبرومند نزد خداوند 🤲✨
📍مهلت خواندن :تاساعت 20
https://eitaa.com/Navid_safare
https://eitaa.com/Navid_safare
#تَــلَنـگـر... ⃠🚫
روزِحسابکتابڪہبرسھ..
بعضےازگُناهاټروکہبهتنِشوڹمیدڹ،
مےبینےبراشوڹاستغفارنڪردۍ،
اصݪاًیادٺنبوده !
امّازیرِهࢪگُناهټیہاستغفارنوشتہشده..
اونجاسٺکہتازهمیفهمۍ
یکۍبہجاټتوبهڪرده....
یکےڪہحواسشبھټبوده..؟
یہپدردݪسوز..
یکےمثلِمهدے"عج" :)
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🦋👀
خریدار عشق
قسمت 5
بعد رفتم تو آشپز خونه ،سفره رو از مامان گرفتم و رفتم سمت پذیرایی سفرو پهن کردم
غذا رو روی سفره گذاشتیم.
همه مشغول غذا خوردن شدیم
مامان: جواد جان با خونه خانم محمدی تماس گرفتم واسه آخر هفته بریم خونشون
( داداش آروم گفت باشه )
- خانم محمدی کیه؟
مامان: زنداداش آینده ات
( قیافه من)
مامان: این چه قیافه ایه
- خوب داداش که میگفت ،اصلا قصد ازدواج نداره
مامان: خوب میگفته ،قبل از اینکه عاشق بشه
نگاهی به جواد کردم و سرخی صورتشو متوجه شدم
رفتم چسبیدم بهش - واییی داداشی عاشق شدی؟ چه جوریه زنداداشم ، خوشگله، چه کاره اس ؟ کجا زندگی میکنه ؟ درس...
جواد: هوووو دختر چقدر سوال میپرسی تو - نه اینکه به یکیشم جواب دادی
مامان: عع بهااار ، خجالت میکشه بچم
- وااا ،اون وقت که عاشق شد ،خجالت نکشید
بابا خندید و چیزی نگفت
مامان: همکارشه - همکار، یعنی اونم نظامیه؟
جواد: با اجازه ات
- یه سوال؟
جواد و مامان: چیه باز
- دو تا نظامی باهم ازدواج کنن بچه شون چی میشه
جواد یه نیشگونی منو گرفت
- آاااییییی بابا نگاه کن پسرت و
بابا:جواد جان ،اذیت نکن بهارمو - دستت درد نکنه مامان من برم تو اتاقم
جواد: کجااا ،بشین ظرفا رو جمع کن
- من فردا امتحان دارم ،باید برم درس بخونم ، تازه شما که الان خبر خوش گرفتین باید سفره رو جمع کنی
مامان:نمیخواد بابا
،خودم جمع میکنم برو بهار..