eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(24) 📌بـه نیـابت از شهـید اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَوْجَبْتُ مِنْكَ بِهِ رَدَّ الدُّعَاءِ وَ حِرْمَانَ الْإِجَابَةِ وَ خَيْبَةَ الطَّمَعِ وَ انْفِسَاخَ الرَّجَاءِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. معنـی❤️‍🔥📌 بند 24: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به واسطه ی آن مستحق رد شدن دعا و محرومیت از اجابت و نا امیدی از طمع و گسستن آرزو شده ام؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیمرز ای بهترین آمرزندگان! https://eitaa.com/Navid_safare
Shab09Ramazan1400[05].mp3
2.37M
استغفار 70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(24) 📌بـه نیـابت از شهـید بـه وقـت🌱
بـه وقت رُمان()😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت49 غذا رو اماده کردم رفتم توی اتاق بابا عکسای مامانو جمع کردم بردم گذاشتم روی میز اتاقم که یه موقع مریم اومد اذیت نشه داشتم کارامو انجام میدادم که صدای باز شدن در اومد رفتم پایین بابا رضا بود با یه دسته گل،گله مریم تن تن رفتم پایین - سلام بابا جون خوبی؟ بابا رضا: سلام جانه بابا بوی غذات تا سر کوچه میاومد ... - خیلی ممنونم واسه من خریدی این گلو بابا رضا : چند نفر تو این خونه عاشق گله مریمن... - من من... گل و از دست بابا گرفتم داشتم میرفتم از پله ها بالا که گفتم بابا جون مبارکه بابا هم چیزی نگفت واییی اتاقم مرتب و تمیز بود با گذاشتن این گل روی میز خیلی قشنگ شد اتاقم شام و خوردیم و میزو جمع کردم ظرفا رو شستم داشتم میرفتم بالا تو اتاقم که بابا رضا صدام کرد... بابا رضا: سارا بیا اینجا کارت دارم - جانم بابا بابا رضا: تو کی بزرگ شدی من ندیدم - من بزرگ شدن و از خودتون یاد گرفتم بابا رضا: سارا جان فقط یادت باشه هیچ چیزو هیچ کس نمیتونه بین منو تو جدایی بندازه - میدونم بابای خوشگلم بابا رضا: احتمالن فردا بعد ظهر میریم محضر تو میای دیگه - ( خواستم بگم نه که نمیدونم چرا نتونستم بگم) اره بابا جون فقط ادرسشو برام بفرستین که بعد کلاس بیام ،فعلن من برم شب بخیر بابا رضا: برو باباجان شب بخیر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت50 یادم رفته بود ساعت گوشیمو واسه ۷ تنظیم کنم ،ساعت ۸ کلاس داشتم صبح که چشمامو باز کردم ساعت و نگاه کردم اصلا خودم نفهمیدم چه جوری بلند شدم مثل موشک رفتم دست و صورتمو شستم یه مانتوی شیک پوشیدم که هم بدرد دانشگاه بخوره هم بعد دانشگاه برم محضر یه شال صورتی هم گرفتم گذاشتم داخل کیفم تن تن رفتم پایین ،دیگه فرصت صبحانه خوردن نداشتم نفهمیدم با چه سرعتی رسیدم دانشگاه ساعت ۸ و ربع بود ماشین و دم در دانشگاه پارک کردم رفتم داخل دانشگاه رفتم سر کلاس واییی استاد اومده در زدم اجازه استاد؟ استاد: چه وقته اومدنه -ببخشید تو ترافیک گیرده بودم استاد: بفرماییدداخل ولی اخرین بارتون باشه - چشم یکی یه دفعه گفت : اخ قربون چشم گفتنت همه زدن زیر خنده سرمو برگردوندم دیدم یاسریه که بادیدنم میخندید منم جلو یه جای خالی بود نشستم بچه ها همههمه میکردن که با صدای ساکت استاد همه ساکت شدن کلاس که تمام شد ،همه رفتن منم داشتم نوشته های روی تخته رو توی دفترم مینوشتم که یاسری اومد یه صندلی کنارم نشست تپش قلب گرفته بودم چند تا از دخترای کلاس هی با نازو عشوه باهاش صحبت میکردن ولی اون فقط دستشو گذاشته بود روی چونه اشو منو نگاه میکرد دیگه داشتم عصبانی میشدم یه دفعه یه دختری که اسمش مرجان بود منو صدا زد مرجان : ساراجون میشه بیای جامونو عوض کنیم ما هم از این نگاه فیض ببریم - عزیزم بیا کمپلت این نره خرو بگیر ببر واسه خودت خیرشو ببینی یاسری هم میخندید و نگاه میکرد مرجان: خدا شانس بده الان اگه ما این حرفو میزدیم حسابمون با کرم و الکاتبین بود یاسری : خفه ، برین بیرون - ترسیدم، نمیدونم چرا اینقدر از این بیشعور هم خوششون میاد هم اینقدر میترسیدن دخترا بلند شدن رفتن منم دیدم که کسی کلاس نیست ترسیدم وسیله هامو جمع کردم ولی دیدم باز همونجور دارن نگاهم میکنه - ببخشید چیزی شده ،مثل چوب خشکیده زل زدین به من یاسری : باهام صحبت که نمیکنین ،لااقل نگاهتون کنم شاید دلم آروم بگیره - بیجا میکنین نگاه میکنین ،پسره ی احمق میخواستم برم سمت در که بلند شد و بدو بدو کرد سمت در درو بست قلبم داشت میاومد تو دهنم - برو کنار پسره ی عوضی یاسری : تا باهام حرف نزنی نمیزارم برین - مگه خونه خاله اس که اینجوری حرف میزنی ...میری کنار یا جیغ و داد بزنم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - 🌸⇇ ‹ آنقدر پوشاندی که خودمان هم باورمان شد عیبی نداریمッ ›
📩گاهـی‌وقـتا‌بایـد‌‌نقـطه‌بـزاری.      بـاز‌شـروع‌کنی...               بـاز‌بخـندی...                   بـا‌زبجـنگی... • ~
| 「حتی اگه همه آدما برن خدا باهات می‌مونه💛🌱」 -خدای‌من- https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کم نشه سایه ات از سرم حسین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر ڪـــہ از روی ارادت پا نهد در راه عشق . . . عالمی پیش آیدش ڪـز هر دو عالم بگذرد . . . #شهید_رسول‌خلیلی🌹 #شهیدنویدصفری🌹
سلامممممم😍 مژده❤️‍🔥 مژده❤️‍🔥 اون کتابی که خیلی وقته منتظرشی شارژ شده💚 اگه گفتید چیه!؟؟؟؟؟ تازه این کتاب قراره همراه یه تبرکی معنوی ارسال بشه🥳🥰
کتاب خوب شهیدنوید با یه طرح جلد جدید بالاخره رسید و از امروز برا دوستانی که سفارش دادن ارسال میشه😍😍 بشتابید که مثل همیشه زود موجودیش تموم میشه انقدر که کتاب خوبیه و انقدر که شرایط عرضه ش عالیه❤️
🎁هدیه فرهنگی همراه کتاب📚 💎 یک عدد کارت زیارت عاشورا با طرح و عکس شهیدنوید 📿یه تسبیح آویزدار با عکس شهید نوید و سربندهایی که هرکدوم یه ذکر قشنگی روش نوشته شده...❤️‍🔥 ثبت سفارش📩 @motahareh_sh 💖 @Massoumeh_sh84 https://eitaa.com/Pack_martyrs امامزادگان عشــق😍
[ختم صلوات] به نیابت از شهدای مدافع حرم تازه تفحص شده هدیه به حضرت زهرا(س) به نیت ظهور امام زمان(ارواحنا فداه)✨🤍 تعداد صلوات رو وارد لینک کنید . https://EitaaBot.ir/counter/lbm9e برای مدافعان خواهر امام حسین(ع) کم نزاریم!🕊
جالبه تا آخرش بخونید ✳️داستان بسیار زیباااا و واقعی که در پاکستان اتفاق افتاده است ! 🔶دکتر"ایشان"، پزشک و جراح مشهور پاکستانی ، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار می شد ، با عجله به فرودگاه رفت . ♦️بعد از پرواز ، ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فروداضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم ... 💠بعد از فرود هواپیما ، دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه ، برای من برابر با جان خیلی انسانهاست و شما می خواهید من 16 ساعت ، تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟ ❄️یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید می تونید یک ماشین دربست بگیرید تا مقصد شما ، سه ساعت بیشتر نمانده است ... 💥دکتر ایشان ، با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه ، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه ادامه دادن برایش مقدورنبود ... 💦ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه را گم کرده است ... خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی براهش ادامه داد ... که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ... کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی را شنید : - بفرما داخل ، هر که هستی در بازه ... ❇️دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند . پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ... ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ... 🌼دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول خوردن شد ، درحالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ... که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هر از گاهی بین نمازهایش ، او را تکان می داد . 💥پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود . بعد از اتمام نماز و دعا ، دکتر رو به او کرد و گفت : بخدا من شرمنده این لطف و کرم واخلاق نیکوی تو شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود. 🔶پیرزن گفت : شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است . من همه دعاهایم قبول شده ، بجز یک دعا ... 🔴دکتر ایشان می پرسد : چه دعایی ؟ 🔹پیرزن می گوید : این طفل معصومی که جلو چشم شماست ، نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا ، ازعلاج آن عاجز هستند ... ⭐️به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست ، ... ولی هم او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم ... و هم می گویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است و من از پس آن برنمی آیم ... می ترسم این طفل بیچاره و مسکین ، خوار و گرفتار شود ... پس از خدا خواسته ام که چاره ای برای این مشکل جلویم بگذارد و کارم را آسان کند ! 🔷دکتر ایشان در حالیکه گریه می کرد ، گفت : به والله که دعای تو ، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت ... تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند . من بخدا هرگز باورنداشتم که الله عزوجل با یک دعا ، این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند و بسوی آنها روانه می کند . ** ♦️وقتی که دستها ، از همه اسبابها کوتاه می شود و امید ، حتی در تاریکی ها همچنان ادامه دارد ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند و راه ها از جایی که هیچ انتظارش را ندارید ، باز می شود . هر جایی که امید ادامه دارد ، تمام کائنات در راستای خواسته ی او تلاش می کنند . این داستان 👆 ارزش خوندن داشت بزرگی می گوید باور نميكنم خدا به كسي بگويد: " نه...! " 💚خدا فقط سه پاسخ دارد: ١- چشم.... ٢- یه کم صبر کن.... ٣- پيشنهاد بهتري برايت دارم.... 🔵همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو... شاید خداست که در آغوشش می فشاردت برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن! صبر اوج احترام به حکمت خدامهربانست . . .
نوید دلها 🫀🪖
جالبه تا آخرش بخونید ✳️داستان بسیار زیباااا و واقعی که در پاکستان اتفاق افتاده است ! 🔶دکتر"ایشان"،
اونایی که ناامید شدین اونایی که گره افتاده تو کارتون اونایی که گرفتارین حتما حتما این متن رو بخونین طولانیه ولی قشنگهو ارزش خوندن رو داره🥺😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نوید دلها 🫀🪖
📌چله زیارت عاشورا 📌 رفقاااا همه ی توضیحات توی بنر نوشته شده🖤 میدونستید اگر یک نفر به واسطه ی شما با شهید نوید آشنا بشه و به نیابتش زیارت عاشورا بخونه شماااااهم در این کار خیر شریک هستید🥺❤️‍🔥 این رو برای دوستانتون بفرستید و بهشون بگید ان شاالله ۱۵ آذر ماه توی کانال شهید نوید چله زیارت عاشورا برقراره شاید با این کار گره ای از کار بقیه باز شد🥲 https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
نوید دلها 🫀🪖
📌چله زیارت عاشورا 📌 رفقاااا همه ی توضیحات توی بنر نوشته شده🖤 میدونستید اگر یک نفر به واسطه ی شما ب
ان شاالله فردااااااا شب اولین روز چله زیارت عاشورا هستاااااا دوستانتون رو به کانال دعوت کنید مطمئن باشید خدا و شهید نوید کم نمیزاره😍💚
70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(25) 📌بـه نیـابت از شهـید اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَعْقُبُ الْحَسْرَةَ وَ يُورِثُ النَّدَامَةَ وَ يَحْبِسُ الرِّزْقَ وَ يَرُدُّ الدُّعَاءَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. معنــی❤️‍🔥📌 بند 25: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که موجب حسرت و سبب پشیمانی میگرددد و باعث بند آمدن روزی و رد شدن دعا میگردد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
Shab09Ramazan1400[06].mp3
3.88M
استغفار 70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(25) 📌بـه نیـابت از شهـید بـه وقـت🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی الله علی زهرا خیرالنساء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️‍🔥
بـه وقت رُمان()😍