فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز اول ذی القعده بهترین زمان برای شروع چله گرفتن است 😍🌱
ان شاءالله که از امروز چله بگیرین و به حاجتای قشنگ قشنگتون برسین ....
چله زیارت عاشورا شهید نوید که معروفه اما اگر نخواستین این چله رو بگیرین هم میتونین تو اینترنت اون حاجت مدنظرتونو سرچ کنین که چه چله ای براش توصیه میشه 🌱🥲
فقط خواهشاااا مارو هم فراموش نکنین و کنار چله و دعا هاتون مارو هم دعا کنین 🙆🏻♀
#چله
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
نوید دلها 🫀🪖
امروز اول ذی القعده بهترین زمان برای شروع چله گرفتن است 😍🌱 ان شاءالله که از امروز چله بگیرین و به ح
راستی رفقا صدقه اول ماه فراموش نشه😍🪴
نوید دلها 🫀🪖
راستی رفقا صدقه اول ماه فراموش نشه😍🪴
رفقا میتونین برای صدقه اول ماه 🪴✨
این کارو هم انجام بدیم و وجه مورد نظرتون رو صرف این کار قشنگ و مهم بکنین ....
برنامه ی آپ که برای خدمات بانکی اینترنتی هست رو نصب کنین (یا شاید خیلی ها هم داشته باشن رو گوشیشون)
بعد میتونین تو صفحه اولش همه خدمات رو بزنین بعد وارد صفحه جدیدی که میشین
قسمت نیکوکاری رو انتخاب کنین
⬅️پایین صفحه نوشته شده پویش ها
و در پویش ها یک گزینه ای هست به اسم خرید دو دستگاه رادیوتراپی
باانتخاب این قسمت میتونین در خرید دستگاه مورد نیاز کودکای مظلوم و دردمند سرطانی کمک کنین 😢
#صدقهاولماه #نیکوکاری #کودکانسرطانی #محک
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
نوید دلها 🫀🪖
رفقا میتونین برای صدقه اول ماه 🪴✨ این کارو هم انجام بدیم و وجه مورد نظرتون رو صرف این کار قشنگ و مه
تا میتونین نشر بدین لطفا 🥺
و اگر سوالی یا حرفی فقط دراین خصوص دارین
میتونین بمن پیام بدین💚 @maede_sadatt
توی دلم گفتم:یا اباالجواد این ذکر را دوست داشتی.
همیشه امام رضا را به این نام صدا میزدی.😍
#بریده_ای_از_کتاب
#شهیدنویدصفری🌱
https://eitaa.com/Navid_safare
اگہ قـرار بود یه روزۍ
عاشق بشۍ ؛
کسۍ رو انتخاب کن کہ
بعد خدا عاشقِ
امامحسین باشہ!'. .
https://eitaa.com/Navid_safare ♥️🔗
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #سی_ودو
دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال #خط_خون مصطفی بود..که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند...
سعد میترسید #فرار کنم..
که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست...
دستم در دست سعد مانده..
و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، 💚مسیر زینبیه دمشق💚 نشان داده شده..
و #همین_اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست.
🔥سعد🔥 از گریه هایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش مادرم را تمنا میکرد.
همیشه از 💚زینبیه دمشق💚میگفت...
و #نذری که در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) کرده و اجابت شده بود..
تا نام مرا #زینب و نام برادرم را #ابوالفضل بگذارد؛
🕊ابوالفضل 🕊پای #نذرمادر ماند..
و من تمام این اعتقادات را #دشمن_آزادی میدیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
سالها بود خدا و دین و مذهب را به #بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر مبارزه برای همین آزادی، در چاه بی انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر امید رهایی نبود.
حتی روزی که به بهای 🔥وصال سعد🔥 ترکشان میکردم،..
در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم
دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که
_ "تو هدیه حضرت زینبی، نرو!"
و من #هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم #فدای عشقم کردم که به #همه_چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین #نام_زینب آتشم میزد...
و سعد بیخبر از خاطرم...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #سی_وسه
سعد بیخبر از خاطرم پرخاش کرد
_بس کن نازنین! داری. دیوونه ام میکنی!
و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت..
و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید..و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس میکشید و باز هم مراقبم بود.
در تاکسی که نشستیم..
خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد
_میخوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمیخوام با هیچکس حرف بزنی، نمیخوام کسی بدونه #ایرانی هستی که دوباره دردسر بشه!
از کنار صورتش نگاهم به تابلوی زینبیه ماند..
و دیدم تاکسی به مسیر دیگری میرود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمیدانستم کجاست، ترسیدم...
چشمان بی حالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشاره اش را روی دهانم فشار داد و بیشتر #تحقیرم کرد
_هیس! اصلاً نمیخوام حرف بزنی که بفهمن #ایرانی هستی!
و شاید رمز اشکهایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم
ماسید و با #لحن_کثیفش حالم را به هم زد
_تو همه چیات خوبه نازنین، فقط همین #ایرانی و #شیعه_بودنت کار رو خراب میکنه!
حس میکردم از حرارت بدنش تنم میسوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم میخواست از شرّش خالص شوم..
که نگاهم به سمت دستگیره رفت..
و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت
_دیوونه من دوسِت دارم!
از ضبط صوت تاکسی آهنگ عربی تندی پخش میشد و او چشمانش از عشقم خمار شده بود که دیوانگی اش را به رخم کشید
_نازنین یا پیشم #میمونی یا #میکُشمت! تو یا برای منی یا نمیذارم زنده بمونی!
و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
استادی میگفت:
"عوذ" معنای فراتر از پناهگاه داره
که مهجور تره! عوذ یعنی آغوش
این "اعوذ باللّه"که اول قرآن خوندن میگی،
یه جورایی معنی عامیانه اش میشه:
خدایا بغلم کن...
#خدا ✨
📌عکس روز دختر برای بچه های بهزیستی🌱
کسانی که برای جشن روز دختر بهزیستی کمک کردند
اجرشون با خدا و شهید نوید
ان شاالله بهترین ها نصیبتون بشه
و کربلا روزتون😍✨
https://eitaa.com/Navid_safare
از پول هایی که اضافه اومد هم با اجازه ی کسانی که پول دادند ان شاالله قراره برای نیازمندان معیشتی یا حبوبات خریداری کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم! هروقت کارتون جایی گیر کرد
امام زمانتون رو صدا کنید
یا خودش میاد، یا یکی رو میفرسته
که کارتون رو راه بندازه.
#امام_زمان🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت نماز هرچقدر بگیم کمه !...📿
#نماز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هــر کــسی بــا هــر شــهیـدی خــو گــرفت
روز محــشر آبــرو از او گــرفــت✨
#مزارشهیدنویدصفری
#ارسالی_اعضا
#امام_زمان
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
چقدر این دعا قشنگه:
خدایا التیام بده قلبی رو که از
سختیهاش با کسی جز تو حرفی نمیزنه..🤍
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #سی_وچهار
تا حتی #راه_خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته..
و #قلب من هنوز پیش #نام زینب جا مانده بود که دلم سمت حرم پرید
و #بی_اختیارنیت_کردم..
اگر از دست سعد #آزاد شوم، دوباره #زینب شوم!
اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت،..
اگر اینها خرافه نبود..
و این شیطان🔥 رهایم میکرد، دوباره به تمام مقدسات #مؤمن میشدم
و ظاهراً خبری از اجابت نبود..
که تاکسی مقابل ویلایی زیبادر محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه
جدید من و سعد باشد...
خیابانها و کوچه های این شهر همه سبز و اصلاً شبیه درعا نبود..
و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم..
تا مقابل در ویلا رسیدیم...
دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت..
و حتی #رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه #درمشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد..
به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرین زبانی کرد
_به بهشت داریا خوش اومدی عزیزم!
و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت
_اینجا ییلاق دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه سوریه!
و من جز #فتنه در 🔥چشمان شیطانی سعد🔥 نمیدیدم..که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد
_دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!
یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداری ام میداد تا به #ایران #برگردیم..
و چه راحت دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا....
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #سی_وپنج
و حالا مرا #اسیر این خانه کرده و به درماندگی ام میخندید...
دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد..
و نمیفهمید چه زجری میکشم که با خنده خبر داد
_به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!
و ولخرجی های ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم میزد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی میکرد
_البته این ویلا که مهم نیس! تو دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!
#ردّخون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا میدیدم خون مصطفی هم به آستینش ریخته..
و او روی همین خونها میخواست سهم مبارزه اش را به چنگ آورد..
که حالم از این #مبارزه و #انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را صادقانه نشانم داد
_فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی میرسیم!
دیگر رمق از قدم هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سست تر میشد..
و او میدید نگاهم دزدانه به طرف در میدود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد.
از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده..
که با دست دیگرش شانه ام را گرفت تا زمین نخورم...
بدنم را به سمت ساختمان میکشید و حتی دیدن این حال خرابم رؤیای فتح سوریه را از یادش نمی برد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید
_البته ولید اینجا رو فقط به خاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده دمشق درعا مسلط میشیم،.....
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
هَـرچَندعَیـٰاناَستوَلےوَقـتِبَیـٰاناَست..؛
عِشـقِتوگِرانقَدرتَرینعِشقِجَھـٰاناَستજ~
#مهدوی
ᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢ
🌀بر آن که عهد بستیم؛هستیم؟!
هـرانسانیاگربپرسـدمـن
برایچـهبهدنیـاآمـدم،
بهاومـیگویـم:
برایتلاشِپرنبردوپررنـج
درراهِتکاملخویشتنوانسانیت ...!🤍
-شهیدمطهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعا رو زیاد بخونید:
(اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان )
برکت رو در زندگی
چند برابر میکنه
#اللهمعجللولیکالفرج 💖
#امام_زمان