🌱چـــله زیارت عاشورا🌱
به نیابت از شهید نوید صفری
هدیه به امام حسین(ع)
روز: یازدهم
#شهیدنویدصفری
#چله_عاشورا
https://eitaa.com/Navid_safare
-میگفت..
همه اون لحظه هایی که
به سختی بغضتو قورت دادی که کسی
اشکتو نبینه
همهیِ اون لحظه هارو خدا دیده
به خودش بسپار..🌱
-حاجحسینیکتا-
14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 صبح پنجشنبه، بزرگترین آبشیرینکن فراساحلی جهان در سیستان و بلوچستان وارد مدار شد.
جاتون خالیه سید
https://eitaa.com/Navid_safare 🌊
نوید دلها 🫀🪖
🛑 صبح پنجشنبه، بزرگترین آبشیرینکن فراساحلی جهان در سیستان و بلوچستان وارد مدار شد. جاتون خالیه س
🛑رفقا این اصلا اتفاق کمی نیست
بزرگو باافتخاره
اما ما چون در زمینه رسانه کشورمون واقعا ضعیفه خیلی از مردم ازین اتفاقات مهم باخبر نمیشن و همینطوری احساس ضعف و رغبت میکنن نسبت به کشور
بیاین سعی کنیم این ضعف رسانمونو خودمون تاجایی که میتونیم جبران کنیم ..
#نشرحداکثری
🔴فردوسی زنده بود، از حماسه ایرانیها دهها شاهنامه مینوشت
🔹سیستان تا یک فاجعه ۶ ماه فاصله داشت، پیدا کردن قطرهای آب در هزاران شهر و روستای منطقه سختترین کار دنیا بود.
🔹حالا با یک کار فنی و ۲۴ ساعته و اجرای رینگ پروژه شامل بزرگترین آبشیرینکن خشکی دنیا، دیگر کسی دغدغه آب ندارد.
✍«محمد عنایتی نجف آبادی»
#شهید_جمهور
نوید دلها 🫀🪖
قراره واسه نیازمندان بسته های معیشتی تهیه کنیم و بینشون پخش کنیم ان شاءالله هر کی هر چقدر هزینه در
رفقااا ی مقدار دیگه هزینه نیاز داریم🥺
هر کسی که می تونه کمک کنه
بسم الله...✋🏻
@Massoumeh_sh84
هدایت شده از تبلیغات مسابقه غدیریه
یادتونه برای روز دختر یعنی تولد حضرت معصومه س من از شما عزیزای شهید نوید کمک گرفتم که برای دخترخانومای یک روستا هدیه بخریم ؟؟😍🌸
هدیه ها خریده شدن
هم برای دخترخانوم های کوچولو
و هم تعدادی هدیه مربوط به اقا پسرها که اوناهم دلشون نشکنه
و هم تعدادی کارت شهدایی از طرف فروشنده به دخترخانم های بزرگتر
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
اما چون مسیر دور بودو...
برای روز دختر بدست بچه ها نرسید و بجاش در تولد برادر بزرگوار حضرت معصومه س یعنی تولد اقا امام رضا ع بین بچه ها پخش شدن
(هدایا در یک مسجد در یکی از روستاهای اطراف خراسان رضوی پخش شدن😍 )
https://eitaa.com/Navid_safare 🌸
نوید دلها 🫀🪖
ببخشید که یکم دیر گزارش کارو براتون گذاشتم 😢🙏
🛑ممنون میشم یکی از عزیزانی که واریز ۵۰تومانی یا صدتومانی برای اینکار داشتن پیوی بمن پیام بدن @maede_sadatt
(الان کسی وجهی برای من واریز نکنه لطفااا)
دوستان الان کسی ۵۰ تومان واریزی داشته برای من ؟؟؟(واریز به مائده سادات میرغضنفری)؟؟؟
🌱چـــله زیارت عاشورا🌱
به نیابت از شهید نوید صفری
هدیه به امام حسین(ع)
روز: دوازدهم
#شهیدنویدصفری
#چله_عاشورا
https://eitaa.com/Navid_safare
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #پنجاه_ویک
صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان #اجیرشده_های_وهابی آمده تا جانم را بگیرد..
که سراسیمه چرخیدم..
و او امانم نداد که کنارم نشست و به سختی بازخواستم کرد
_از آدمای ابوجعده ای؟
گوشه چادرم هنوز روی صورتم مانده و چهره ام به درستی پیدا نبود،..
اما آرامش صورت او در تاریکی این نیمه شب به روشنی پیدا بود..
خط خون پیشانی ام دلش را سوزانده..
#وخیال_میکردوهابی_ام...
که به نرمی چادرم را از صورتم کنار زد و زیر پرده اشک و خون، تازه چشمانم به خاطرش آمد که رنگ از رخش پرید...
چشمان روشنش مثل آینه میدرخشید و همین آینه از دیدن #مظلومیتم شکسته بود که صدایش گرفت
_شما اینجا چیکار میکنید؟
شش ماه پیش...
پیکر غرق خونش را کنار جاده رها کرده و باورم نمیشد زنده باشد...
که غریبانه ضجه زدم
_من با اونا نبودم، من داشتم فرار میکردم...
و #دردپهلو تا ستون فقراتم فریاد کشید که نفسم رفت...
و او #نمیدانست با این #دخترنامحرم میان این خیابان خلوت چه کند..
که با نگاهش پَرپَر میزد بلکه #کمکی پیدا کند...
میترسید تنهایم بگذارد و همان بالای سرم با کسی تماس گرفت و پس از چند دقیقه خودرویی سفید کنارمان رسید...
از راننده خواست پیاده #نشود، خودش #عقب_تر ایستاد..
و چشمش را #به_زمین انداخت تا بی واهمه #ازنگاه_نامحرمی از جا بلند شوم...
احساس میکردم تمام استخوانهایم در هم شکسته که زیرلب ناله میزدم..
و مقابل #چشمان_سربه_زیرش پیکرم را سمت ماشین میکشیدم...
بیش از شش ماه بود حس رهایی فراموشم شده..
و حضور او در چنین شبی مثل #معجزه✨ بود که گوشه ماشین..
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #پنجاه_ودو
گوشه ماشین در خودم فرو رفتم..
و زیر آواری از درد و وحشت بیصدا گریه میکردم...
مرد جوانی پشت فرمان بود،..
در سکوت خیابان های تاریک داریا را طی میکردیم و این سکوت مثل خواب سحر به تنم میچسبید..
که لحن مصطفی به دلم نشست
_برای زیارت اومده بودید حرم؟
صدایش به اقتدار آن شب نبود،..
انگار درماندگی ام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم میلرزید
_میخواید بریم بیمارستان؟
ماه ها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و #عادت کرده بودم دردهایم را #پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد
_نه...
به سمتم #برنمیگشت..
و از همان نیمرخ صورتش خجالت میکشیدم که ناله اش در گوشم مانده و او به رخم #نمیکشید همسرم به قصد کشتنش به قلبش خنجر زد..
و باز برایم بیقراری میکرد
_خواهرم! الان کجا میخواید برسونیمتون؟
خبر نداشت..
شش ماه در این شهر #زندانی و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم..
و شاید میدانست هر بلایی سرم آمده از 🔥دیوانگی سعد 🔥آمده که زیرلب پرسید
_همسرتون خبر داره اینجایید؟
در سکوتی سنگین به #شیشه_مقابلش خیره مانده و نفسی هم نمیکشید تا پاسخم را بشنود..
و من دلواپس #شیعیان_حرم بودم که به جای جواب، #معصومانه پرسیدم
_تو حرم کسی کشته شد؟
سری به نشانه منفی تکان داد..
و به شوهرم شک کرده بود که دوباره پی سعد را گرفت
_الان همسرتون کجاست؟ میخواید باهاش تماس بگیرید؟
شش ماه پیش..
سعد موبایلم را گرفته بود و خجالت میکشیدم..
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسده