eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
+بهش‌گفٺم: «چرایه طور‌لباس نمےپوشے ڪھ‌درشأن‌وموقعیٺ اجٺماعیٺ‌باشه؟ یھ‌ڪم‌بیشٺرخرج خودٺ‌ڪن. چراهمش‌لباساےسادھ و‌ارزون‌مے‌پوشے؟ ٺوڪه ‌وضعٺ خوبه». -گفٺ: «ٺوبگو‌چراباید یه چیزایي داشٺہ ‌باشم‌ڪه بعضیا حسرٺ‌داشٺن‌اوناروبخـورن؟ چرابایدزرق‌وبرق‌دنیاچشمام روڪورڪنه؟ دوسٺ‌دارم مثل بقیه ‌مردم‌زندگےڪنم».
『🚶🏿‍♂💔』 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خـوٰابَش‌رادیـدوگـُفت:چِگـونِه‌توفـیق شَھـٰادَت‌پِیـداڪـَردی؟!💔🖐🏻 گـُفت:اَزآنچـِه‌دِلـَم‌میخـوٰاسـت؛ گـُذَشتـَم‌‌‌シ..!🙂💔 · –·–·–·–·–·•❀•·–·–·–·–·– · ⁦🖇⁩⁩⃟♥️⇜ ⁦🖇⁩⁩⃟♥️⇜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑 با توجه به حجمه شدید روی اقای میبایست تمام افرادی که هر تریبونی در دسترس دارند مورد استفاده قرار بدهند و از ایشون حمایت کنند و موضوع را تبین کنند.... جریانی که ضد ایشون راه افتاده صد در صد مدیریت انگلیسی_صهیونیستی دارد !!! 🔘 حمایت از استاد دقیقا حمایت از جبهه اقا امام زمان (عج) است .... چه شخصی را در ایران اسلامی میشناسید که طلبه نباشد و بتواند اینگونه جوان_نوجوان را عاشق و پای کار خدا ، اهل بیت و  امام زمان (عج) بکند؟ 🚨 🆔 https://eitaa.com/Navid_safare
«تباھ‌بودن‌اونجاڪہ‌هࢪوقت ڪاࢪمون‌گیࢪافتادنشستیم‌سࢪِ💔 سجادھ‌گفتیم الهےالعفو..! بعدشم‌زدیم‌زیرش‌یادمون‌ࢪفت.. :)
هـر چـه دارم...💔
سوره جمعه به نیابت از هدیه به امام حسین (ع) https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی 🦋 نویسنده: میم بانو🌸 قسمت_صد_بیستم بخش_دوم جعبه ای کوچک از داشبورد بیرون میکشد و به سمتم میگیرد . ذوق زده چشم به جعبه میدوزم . جعبه ای کرم رنگ با طرح قلب های کوچک قرمز . قهوه ای چشم هایش را به چشم هایم گره میزند _یه هدیه ناقابله . لطفا تو خونه بازش کنید سر تکان میدهم و جعبه را از دستش میگیرم . شادی ام را با لبخند عمیقی به سجاد منتقل میکنم و از ته دل تشکر میکنم . از ماشین پیاده میشوم و قبل از ورود به خانه برایش دست تکان میدهم . سجاد لبخند مهربانی تحویلم میدهد و متقابلا دست تکان میدهد . گرچه دل کندن از او برایم سخت است اما به ذوق باز کردن اولین هدیه ای که از سجاد سجاد گزفتم وارد خانه میشوم . به محض ورود به خانه سلام میکنم و سریع به سمت اتاقم میروم . قبل از بستن در اتاقم میگویم +من یه ربع دیگه میام ، هر حرف و سوالی داشتید اونموقع در خدمتم . و بعد در اتاق را میبندم . مطمئنم پدر و مادرم با چهره هایی متعجب به در اتاق خیره شده اند . بی خیال روی تخت مینشینم و جعبه را از زیر چادرم بیرون میکشم . لبخندی از سر شادی میزنم و در جعبه را باز میکنم . با دیدن هدیه ابرو بالا می اندازم و لبخند عمیقی میزنم . تسبیح تربت دست ساخته ای است . تسبیح را بر میدارم . زیر تسبیح کاغذ کوچکیست . با دقت نوشته روی کاغذ را میخوانم 《تسبیح تربت کربلا ، آخرین هدیه رفیق شهیدم به من . خیلی برام عزیزه لطفا خوی ازش مراقبت کنید》 لبخندم عمیق تر میشود و بی اختیار بغض میکنم . هدیه اش ارزش مالی ندارد اما ارزش معنوی زیادی دارد . این علاقه سجاد را نشان میدهد که حاضر شدا این هدیه ی ارزشمند را به من بدهد . تسبیح را میبوسم و میبویم و دوباره داخل جعبه قرار میدهم . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ روی تخت کنار شهریار مینشینم +بفرمایید در خدمتم پاسخی دریافت نمیکنم . شهریار به زمین خیره شده و در فکر فرو رفته . میخوانمش +شهریار با اجبار نگاهش را از زمین میگیرد و به من میدوزد _بله ؟ یک تای ابرویم را بالا میدهم +گفتی کارم داری سر تکان میدهد _آها ، آره راس میگی . یه لحظه حواسم پرت شد . بعد از مکث کوتاهی میگوید _برای مراسم عقدت شهروز نمیاد متعجب نگاهش میکنم . خبرش خبر خاصی نیست . اگر بیاید تعجب میکنم . حتی اگر هم بیاید با هدف کنایه زدن و زَهر کردن مراسم به کامم می آید . پس نبودش به نفع من است . 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی 🦋 نویسنده: میم بانو🌸 قسمت_صد_بیستم بخش_سوم اگرشهروز مراسم عقد بیاید تعجب میکنم . حتی اگر هم بیاید با هدف کنایه زدن و زَهر کردن مراسم به کامم می آید . پس نبودش به نفع من است . +خب چرا اینو گفتی ؟ _شهروز رفت خارج زندگی کنه ، بی خیر رفت تا از بقبه خدافظی نکنه . گفت زندگی اصلیش تو ایتالیاست و تو یه سالی که ایران بود خیلی اذیت شد . لب هایم را روی خم میفشارم تا پوزخند نزنم . شهروز اذیت شده یا دیگران را اذیت کرده ؟ از اولش حدس میزدم برود و مدت زیادی در ایران دَوام نیاورد . به احتمال زیاد چند وقت دیگر عنو محسن و بهاره هم دوباره به ایتالیا برگردند . شهریار با دقت نگاهم میکند . منتظر عکس العملم است . وقتی ظاهر آرامم را میبیند ادامه میدهد . _اینا مقدمه بود ؛ اصل مطلب مونده . منتظر نگاهش میکنم . دست در جیب سمت راست شلوارش میکند و کاغذ تا شده ای از آن بیرون میکشد . با اکراه کاغذ را به سمتم میگیرد . انگار دلش نمیخواهد به من بدهد . _از طرف شهروز نمیدانم شهریار چون نامه را نخوانده شاکیست یا نامه را خوانده و از متن داخلش شِکوه دارد . برای اینکه بفهمم میپرسم +توش چی نوشته ؟ نگاه گذرای به صورتم می اندازد . _نخوندم ، راستش نمیخواستم نامه رو بهت بدم ، شهروز که بهم داد گفتم بهت نمیدم و اگه میخواد بهت بده باید خودش بده ولی خیلی اصرار کرد که بهت بدم ، گفت نمیتونه خودش بهت بده ، گفت اگه خودش بهت بده یا نامه رو نمیخونی با پارش میکنی . ازم خواست اصلا نامه رو نخونم . امیدوارم هرچی که توش نوشته ، چیز خوبی باشه . با اتمام حرفش بلند میشود و به سمت در اتاق میرود _دیگه میرم ، اومده بودم اینو بدم و برم . انگار بابت نامه خیلی ناراحت است . +کجا میری تازه اومدی سر برمیگرداند _نه باید برم با سجاد تو مسجد قرار دارم دیرم میشه . سر راه اومدم نامه رو بهت بدم و برم . +اگه دیرت میشه اصرار نمیکنم ولی زود بیا سر بزن دلم برات تنگ میشه . دفعه بعد زیاد بمون سر تکان میدهد و لبخند عمیقی میزند _باشه حتما ، راستی سلامتو به سجاد میرسونم . و بعد چشمکی حواله ام میکند . از اینکه دیگر اوقاتش تلخ نیست ذوق میکنم و لبخندی از سر شادی میزنم . بعد از بدرقه کردن شهریار دوباره به اتاق برمیگردم . پشت میز تحریرم مینشینم و نفس عمیقی میکشم . کاغذ را باز میکنم و شروع به خواندن میکنم . 《بی مقدمه سراغ اصل مطلب میرم . این نامه رو نوشتم تا بگم دیگه از دستم راحت شدی . از ایران میرم و دیگه هم بر نمیگردم ، اگرم بر گردم فقط برای اینکه به خانوادم سَر بزنم . این نامه رو نوشتم تا همه چیزو خودم اعتراف کنم و از اول تا آخرشو بگم . حق با تو بود . من نه تنها دوست ندارم بلکه ازت متنفرم . همونطور که خودت فهمیدی هدفم از ازدواج با تو اذیت کردنت بود . حاضر بودم خودم عذاب بکشم ولی بی خیال اذیت کردن تو نشم . این کار ها بی دلیل نبود ، یه هدف بزرگ پشتش بود . قرار گذاشته بودم بیشتر از این اذیتت کنم ولی پشیمون شدم . بخاطر این اذیتت نکردم که ازت متنفرم ، برای اینکه عمو محمدو عذاب بدم تو رو اذیت کردم . ........ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸