شب جمعه است 🥀
یادی کنیم از آرامیدگان درخاک
که چشم انتظار فاتحه و صلواتی از سمت ما زمینی ها هستن ✨
شاید ۵شنبه ی دیگر ماهمزمینی در انتظار باشیم 🙃🍃
شهادت داستان ِ زندگی آنانی است
که فهمیدند دنیا جای ماندن نیست...
#شهید_حمید_رضا_الداغی
حضرت آقا میگن : جان ، بهایی داره
اگه خواستید ازش بگذرید ، جز به بهای خودش نفروشید .
و قیمت و قدرِ جان ، بهشتِ ...
.
🌱بعضی از علائم آخرالزمان در حدیث امام صادق علیه السلام :
* [ در آن زمان] تمام غم و اندوه مردم دربارۀ شکم و شهوتشان باشد و باکی ندارند که چه بخورند و با چه نکاح کنند؛
*نکاح با حیوانات رایج میشود!
*ناسپاسی پدر و مادر آشکار شود و پدر و مادر را سبک شمارند!
*خونریزی را آسان شمارند و برایشان عادی شود؛
*شنیدن قرآن بر مردم سنگین و گران آید، درحالیکه شنیدن چیزهای ناروا برای آنان آسان و مطلوب است؛
*همجنس گرایی مردان و زنان رایج و مرسوم شود؛
*[دستورهای] قرآن کهنه شود و چیزهایی که در آن نیست، در آن پدید شود و [آیات آن] طبق دلخواه توجیه شود...
📚الکافی ج۱ ص۶۰
#اخرالزمان
سلام و عرض ادب
برای برآورده شدن حاجت همه اعضای کانال بخوانیم❣️
1 زیارت عاشورا
ان شاءالله حاجت روا 🙏
بیپناه_۲۰۲۳_۰۴_۰۷_۲۲_۱۷_۱۳_۳۳۶.mp3
2.68M
بی پناه
سید رضا نریمانی
رزق شبانه
نوید دلها 🫀🪖
بی پناه سید رضا نریمانی رزق شبانه
شبی هم با معبود سپری کن رفیق .....
امام مهدى عليه السلام : ما اُرغِمَ أنفُ الشَّيطانِ بِشَى ءٍ مِثلِ الصَّلاةِ؛
امام مهدى عليه السلام :هيچ چيز مانند نماز ، بينى شيطان را به خاك نمى مالد
https://eitaa.com/Navid_safare ❤️
نوید دلها 🫀🪖
🚶🏿♂💚••¡
..𑁍⸾⸾✨'!
هَمدلرابُـردۍهم؏َـقلرا
چہڪَردۍبادنیـٰا؎منسردار..シ!
#باباقـآسممَن••🤍
چله#۱تسبیح
(استغفرالله ربی و اتوب الیه)
روز: پانزدهم
به نیت شهیدان:
#نویدصفری
#رسول_خلیلی
#بابک_نوری
هدیه به امام زمان (عج)
کانال رسمی شهید نوید صفری❤️🩹
دوقلو های کانال#شهیدنوید💖
روزتون مبارک🥳
ان شاءالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشین 📯🎊🎉🎊📯
نوید دلها 🫀🪖
دوقلو های کانال#شهیدنوید💖 روزتون مبارک🥳 ان شاءالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشین 📯🎊🎉🎊📯
حالاااااا کسی هم توی کانال هست که دوقلوووو باشه؟؟؟!😍
@motahareh_sh
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت20
رفتم سمت زمانی
سرم پایین بود و سلام کردم
زمانی: سلام، زیارت قبول
- خیلی ممنونم
زمانی جلو حرکت کرد و من پشت سرش ،حتی یه بار هم به پشتش نگاه نکرد
خوب این چه اومدنیه،میاومد و من گمش میکردم تو این جمعیت ،همینجوری میرفت؟
رسیدیم هتل و تشکر کردم رفتم سوار آسانسور شدم
انگار سرم داشت گیج میرفت
به زور خودمو به اتاق رسوندم
روی تخت دراز کشیدم
غذای کنار تختمو نگاه کردم
به زور چند تا قاشق خوردم که فشارم نیافته
بعد سه روز رفتیم سمت کربلا
وداع با حرم امیر المومنین خیلی سخت بود
انگار یه چیزی رو جا گذاشته بودم تو حرمش
توی راه به خاطر غذایی که نخورده بودم حالم بد شد و بیحال شدم
چشمامو به زور باز کردم
دیدم به دستم سرم وصله و خانم موسوی بالای سرمه
موسوی: خوبی نرگس جان؟
- چی شده؟
موسوی: چقدر گفتم که غذاتو بخور ،گوش نکردی ، اینم شد حال و روزت
- شرمنده ببخشید
موسوی: دشمنت شرمنده ،یه نیم ساعت دیگه سرمت تمام میشه میریم
- بچه ها کجان؟
موسوی: اقای حسینی اونا رو برد هتل ،تو هم سرمت تمام شد با هم میریم
بعد تمام شدن سرم
سوار ماشین شدیم ورفتیم سمت هتل
اقای حسینی و ساجدی و زمانی بیرون هتل ایستاده بودن
از ماشین پیاده شدیم
اقای حسینی اومد سمتمون : خوبی دخترم؟
- ممنونم بهترم
رفتیم داخل هتل سوار آسانسور شدیم ،توی آسانسور اقای زمانی سرش پایین بود و زیر لب زمزمه ای میکرد
در آسانسور باز شد و من و خانم موسوی خداحافظی کردیم و رفتیم توی اتاقمون
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است
در غیر این صورت نویسنده راضی نیست
و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت21
نزدیک اذان مغرب بود
خواستم آماده بشم
خانم موسوی: نرگس جان تو امشب استراحت کن ،فردا میبرمت حرم
- من خوبم ،خانم موسوی
خانم موسوی: عزیزم به حرفام گوش کن
- چشم
خانم موسوی: واسه شامم نمیخواد بری پایین ،به بچه ها میسپرم که برات غذا رو بیارن بالا ،حتمن میخوریاااا
- چشم
خانم موسوی: چشمت بی بلا
با رفتن خانم موسوی رفتم لب پنجره ایستادم
از پنجره اتاق میشد گنبد طلایی حرم امام حسین و دید
از راه دور سلامی دادم و دراز کشیدم
رفتم حمام یه دوش گرفتم ،لباسامو عوض کردم
روی تخت دراز کشیدم
گوشیمو پیدا کردم
نت و روشن کردم ،رفتم داخل تلگرام
چه خبره ،یه عالم پیام
پیام زهرا رو باز کردم
یا خداا منو بست به فوحش
حقم داشت از وقتی اومدیم خبری بهشون ندادم
یه وویس براش فرستادم:سلام زهرا جان ،شرمندم به خدا ،یادم رفت از خودم خبری بدم تو خوبی؟ آقات خوبه، مامان و بابا خوبن؟
بعد چند دقیقه جواب داد: سلام و درد ،کجایی تو معلوم هست؟ چرا یه خبر نمیدی تو ،شانس آوردیم که خانم موسوی لااقل همراته وگرنه تا الان چند بار باید زنده میشدیم و میمردیم ،دختره ی خل
- وااییی زهرا یه نفس داری میریااا،من که گفتم ببخشید
خودت بیا اینجا ،دیگه هیچ کسی به فکرت نمیرسه
زهرا: دیوونه الان ما کسی هستیم ، کجایی الان
- تو هتلم ،دارم استراحت میکنم
زهرا: غذا میخوری؟چه سوال مسخره ای ،معلومه که نه
- زهرا باروتت تنده هااا
( صدای در اتاق اومد)
- زهرا جان بعدن باز بهت پیام میدم فعلن یاعلی
- کیه؟
خانم اصغری ،زمانی هستم
- امرتون؟
زمانی: خانم موسوی گفتن براتون غذا بیارم
چادرمو سرم کردم رفتم درو باز کردم
- سلام
زمانی: سلام ببخشید ،غذاتونو آوردم، بفرمایید
ظرف غذا رو ازش گرفتم
- خیلی ممنونم
میخواستم درو ببندم
زمانی : ببخشید خانم اصغری
- بله بفرمایید
(یه بسته تو دستش بود ،پسته و بادام داخلش بود )
زمانی: بفرمایید
- نه خیلی ممنون
زمانی: مطمئنم که غذاتونو نمیخورین باز،حیفه این همه راه اومدین ،نتونین زیارت کنین
( بسته رو گذاشت روی ظرف غذا و رفت )
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از نشریات تبلیغی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوجوان ۱۳ سالهای که حرف و عملش عقلای جهان را مات و مبهوت خود کرده...💐
هر چه دارم از نماز اول وقت و امام حسین(ع) دارم...💗
عالیه حتما ببينيد ✅🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_نوشت | آیندهساز
✏️ انتظارات رهبر انقلاب از معلمان در دیدار اخیر
📲 کیفیت اصلی:
khl.ink/f/52781
aparat.com/v/nzExp