در زندگیِ هر کدام ازما
چیزهایی هست حتی اندک وکوچک
که دیگران ندارند
بیا برای همان اندک ها
بخاطر همان کوچک ها لبخند بزنیم
شاد و شاکر باشیم
#خداشکربخاطربودنت..
میدونم که خیلی از شماهااا بیدارید
یه لحظه وقتتون رو بدین به کانال این مطلبی که میزارم توی کانال رو بخونید🥲🖤
خوندنش ۱ثانیه اس عمل کردن بهش ۵ دقیقه🥺
#نمازشب
اگر کسی میترسد شب خواب بماند و نتواند نماز شب بخواند...!
📌راه حلش اینجاس👇🏻
قبل از خواب دو رکعت نماز شب رو مثل نماز صبح و یک رکعت نماز وتر بخوانند🥲
اسمش جزء نماز شب خوان ها ثبت میشه🙂
کسانی که میتونن هم ساعت رو بزارن روی زنگ بیدار بشن برای نماز شب
ولی این راهی که گفته شد خیلی راحته
رفیق جان حالا که خدا دعوتت کرده اینکه مقابلش به ایستی رو نماز بخونی اجازه بهمون داده باهاش حرف بزنیم بیایم و وقت رو تلف نکنیم همین الان پاشیم و وضو بگیریم و این کار قشنگ رو انجام بدیم🖤
به نیت شهید نوید هدیه به حضرت زهرا (س) بخونیم ان شاالله روز قیامت مورد شفاعتشون قرار بگیریم❤️🔥
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پروفایل_فاطمی🖤
به مناسبت شهادت حضرت زهـ❤️🔥ـرا(س)
قصد داریم به نیابت همه شهدا هدیه به حضرت زهرا به کمک شما عزیزان ختم صلوات بگیریم
لذا تعداد مورد نظر راثبت بفرمائید🖤👇
https://EitaaBot.ir/counter/j0u4
#یازهرامادر🖤
دلتنگم چی بگم از دوری_۲۰۲۳_۱۱_۲۷_۰۸_۳۹_۳۸_۵۶۷.mp3
16.18M
دلتنگم چی بگم از دوری 💔
حاج سید مجید بنی فاطمه 🎙
#بدونتعارف
یادتباشه میشہ روزیهزاربار
بینِ همین مردم شہر !
بین همین انبوه وسوسہهاۍ
شیطانے شھید شد !🚶🏻♂
https://eitaa.com/Navid_safare :)
#استغفار 70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(17)
📌بـه نیـابت از شهـید#محمد_حسین_حدادیان
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تُبْتُ إِلَيْكَ مِنْهُ وَ أَقْدَمْتُ عَلَى فِعْلِهِ فَاسْتَحْيَيْتُ مِنْكَ وَ أَنَا عَلَيْهِ وَ رَهَبْتُكَ وَ أَنَا فِيهِ ثُمَّ اسْتَقَلْتُكَ مِنْهُ وَ عُدْتُ إِلَيْهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
معنــی📌❤️🔥
بند 17: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که از آن توبه کردم و بر انجامش اقدام نمودم، پس از تو حیا میکردم در حالی که مرتکب آن بودم، و از تو میترسیدم در حالی که من در انجام آن گناه غوطه ور بودم؛ پس از تو خواستم که از من درگذری در حالی که باز به سوی آن برگشتم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
Shab07Ramazan1400[07].mp3
2.98M
استغفار 70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(17)
📌بـه نیـابت از شهـید#محمد_حسین_حدادیان
بـه وقـت#استغـفـار🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت39
- اه چه حیف شد ،خوب خاله جون بیدارم میکردین میاومدم بیرون ،علی آقا میاومد کنار عشقش
سلما: کوفت نخند ،پاشو پاشو
سلما رفت دست صورتشو شست ،یه بلوز و شلوار اسپرت پوشید موهاشو هم بالا دم اسبی بست ،رفت بیرون
منم دست و صورتمو شستم و لباسامو عوض کردم ،تعریفایی که سلما از علی کرده بود،یه پیراهن بلند پوشیدم با شال گذاشتمو موهامو زیر شال بردم رفتم بیرون دیدم اقا سید دستش یه دسته گله با گلای رنگارنگ سلما هم صورتش سرخ شده نشسته بود کنارش -سلام
( علی آقا سرش و پایین کرده بود): سلام ،ببخشید که بیدارتون کردم - نه بابا من که بیدار بودم،این سلما خانم بودن که هفت پادشاه خواب بودن...
سلما: عع سارا ،بدجنس
- آها ببخشید ،اینم بگم، دیشب سلما جان به خاطر این دیدار امروز تا صبح نخوابید،دم صبح خوابید ،اینو من شاهدم...
سلما: واییی سارا تو که مثل خرگوش خوابیده بودی که (علی اقا همونطور که به سلما نگاه میکرد میخندید)
خاله ساعده : حالا اینقدر به هم نپرین ،بیاین صبحانه بخورین (صبحانه رو که خوردیم )
سلما: سارا بریم آماده شیم - چرا؟
سلما: بریم بیرون دیگه - واییی تو چقدر ماهی، نامزدت بعد مدتی اومده باید باهم تنها باشین،
مزاحم میخواین چیکار
علی آقا: این چه حرفیه ،شما هم مثل خواهر من ،درست نیست خونه تنها باشین
سلما: واا سارا ،این حرفا چیه ،پاشو بریم - اصلا میدونین چیه ،خوابم نصفه موند ،میخوام برم بخوابم...
سلما: من که میدونم بهونه اس ، باشه ، ولی فردا حتمن باید بیای همراهمون بیرون - باشه چشم سلما و علی آقا رفتن ،من تو کارای خونه به خاله ساعده کمک کردم از اونجایی که علی اقا جایی رو نداشت باید شب خوابیدن میاومد اینجا،منم وسیله هامو جمع کردم بردم یه اتاق دیگه گذاشتم ، چون میدونستم این دوتا عاشق بعد مدتها حرف زیادی دارن باهم ، موقع ظهر همه اومدن خونه منم میزو اماده کرده بودم که ناهار بخوریم
سلما: ساراجون خسته شدی امروز شرمنده - واییی این حرفا چیه من کاری نکردم کارای مهم و خاله ساعده انجام داد
سلما: من میرم لباسمو عوض میکنم میام - برو عزیزم موقع ناهار من رفتم کنار بابا رضا نشستم ،سلما و علی آقا کنار هم
واقعن خیلی به هم می اومدن ،یاد عاطفه و آقا سید افتادم
چقدر خوشحال بودم که هر دوتا دوستم با کسی که دوستش داشتن ازدواج کردن
بعد ناهار ظرفا رو من و سلما جمع کردیم و شستیم بعد رفتم تو اتاقم
یه دفعه سلما اومد تو اتاق
سلما: سارا چرا وسایلت و اوردی اینجا - خوب میخواستم تو و علی اقا با هم باشین...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 #نگاه_خدا 💗
قسمت40
سلما: چقدر تو خوبی!
ولی نمیخواد علی اقا خودش گفت سختشه نمیاد تو اتاق من - واا چه حرفا ،،میخواد بیاد کنار زنش دیگه ،بهش بگو من از اینجا تکون نمیخورم ،دوست داره میتونه پذیرایی بخوابه ...
سلما: واییی از دست توو
سلما رفت و من تو اتاق تنها بودم ،حوصلم سر رفته بود واسه عاطفه زنگ زدم
عاطی: سلام بیمعرفت - واااییی تو چقدر پروییی ،دست پیش گرفتی ،پس نیافتی ؟یه زنگ نزدی که زنده رسیدیم؟ ،مردیم؟ ،منفجر شدیم ؟
( صدای خنده اش بلند شد): واییی سارا مطمئن بودم سالم میرسی ،عزرائیل تو رو میخواد چیکار...
- کوفت مگه من چمه؟
عاطی: هیچی بابا ،هر کی بردتت پس میاره تو رو - اره راست میگی
عاطی بر گشتین از راهیان نور؟
عاطی: اره عزیزم ،دیروز اومدیم ،الانم تو گشت و گذار و مهمونی به سر میبریم - خوش بگذره پس ،فقط زیاد نخور چاق میشی ،آقا سید پشیمون میشه ...
عاطی: دیوونه ، تو چی خوش میگذره - عالی
عاطی: سوغاتی یادت نره هااا ،میکشمت - ای واایی شانس آوردی گفتی باشه چشم
عاطی: سارا جان کاری نداریم برم اماده شم همران اقا سید بریم بیرون
- نه گلم ،سلام برسون...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط یک دسته از آدما در قیامت مورد توجه ویژهی حضرت زهرا سلاماللهعلیها قرار میگیرن!
#امام_زمان🌱
فاطمه در هر گناهی آبرویم را خرید
طفلِ بازیگوش را مادر وساطت میکند ...
#ایام_فاطمیه🥀
●
حضرت امیرالمؤمنینعلی {علیهالسلام}می فرمایند:
سوگند به خدا که فاطمه علیهاالسلام هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود . و من هرگاه به فاطمه علیهاالسلام نگاه می کردم،
غم و اندوه از من زدوده می شد
#امام_زمان
#فاطمیه | #ایام_فاطمیه🏴 | #حضرت_زهرا
به چهره خندانش نگاه کن...❤️
و به خودت افتخار کن که
بین میلیارد ها انسان روی زمین،
دست تو را گرفته و تو را انتخاب کرده..☘
#شهیدنوید🌹
#شهیدآنلاین🥀
#سبکزندگی_شهدا📚
🍩 شــیرینیِ زنـــدگی 🍩
جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت
و گـــفت: «می تونم یکی دیگه بردارم؟» گـفتم:
«البته سید جـــون، این چه حــــرفیه؟» برداشت
ولی هیچ کدوم رو نخورد. کــار همیشگیش بود
هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شـــکلات
تـــعارفش می کردند بر می داشت اما نمیخورد.
مـــــی گــــفت: «می بـــــرم با خـــــانم و بــــچه هام
مــــی خـــورم🥰»
می گفت: «شما هم این کـــــار رو انـــــجام بدید.
ایــــنکه آدم شــــیرینی هــــای زنــــدگیشو بــا زن و
بـــــچه اش تـــــــقسیم کـــــنه خــیلی توی زنـــــدگی خــــانوادگی تـــأثیر مــــی ذاره👌».
کتاب دانشجویی، صفحه19و21📕
#شهیدسیدمرتضیآوینی🕊