مھدی جان!💙
آلودگیِ دل هایمان از حد هشدار فراتر رفته،
نفس هایمان به شماره افتادهنمیایی؟
#العجلیابنالزهرا🌱
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
√ تنها مانع رسیدنت به امام زمانت، خودتی!
از خودت پیاده شو!
👤استاد#شجاعی
#امام_زمان✨
- کوچه هایمان را به نامشان کردیم
که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم،
از گذرگاه خون کدام شهید است که با " آرامش "به خانه میرسیم...:)))🕊
#شهیدانه✨
14_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
19.32M
🎙مستند صوتی شنود
✅جلسه چهاردهم
🛑 دایره وسیع حرام زادگی
🛑 اهمیت فرزند آوری شیعیان با رعایت شرایط
🛑مسئولینی که پرورش یافته آمریکا هستند.
🛑نقش ولایت در نورانی و پاک بودن مردم ایران
🛑شهرت، اهدایی شیطان
📌#مستند_شنود
#امام_زمان
@Navid_safare
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حفظ نظام برتر از نماز؟!
🎙 #استاد_رفیعی✨
#سخنرانی_کوتاه✨
یکی دیگه از بزرگوارانی هم که در مسابقه برنده شده بودن هدیشون به دستشون رسید الحمدلله 😍❤️🪴
و ممنون از لطفی ک به ما خادمای خودتون دارین 😢https://eitaa.com/Navid_safare
هــر کــار خوبــی می کنــی،خــاکش کن
خــــدا رشـــــــدش...😍
#خدای_مهربون🌱
#وعده_صادق🌱
همه ی نامزد ها همدیگر را ناهار دعوت می کنند اما همه...🥺
برشی از کتاب شهید نوید از زبان همسر شهید🌱
#مهمان_امام_زمان❤️🔥
#شهیدنویدصفری
https://eitaa.com/Navid_safare
🍃
📖🍃
🔖| ✨بسم الله القاصمـ الجبارین
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #اول
ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ١٣٩٠ مانده بود و در این نیمه شب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنی تر بود.
روی میز شیشه ای اتاق پذیرایی هفت سین ساده ای چیده بودم
و برای چندمین بار 🔥سَعد🔥 را صدا زدم که اگر ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوش سلیقه گی ام توجه کند.
باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی اش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم.
با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی اش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم
_هر چی خبر خوندی،بسه!
به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد
_شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!
لحن محکم عربی اش وقتی در لطافت کلمات فارسی مینشست، شنیدنی تر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم
تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت العربیه باز بود...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🍃
📖🍃
🔖| ✨بسم الله القاصمـ الجبارین
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #دوم
به صفحه گوشی نگاه کردم،..
سایت العربیه باز بود و ردیف اخبار سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :
_با این میخوای انقلاب کنی؟
و نقشه ای دیگر به سرش افتاده بود
که با لبخندی مرموز پاسخ داد :
_میخوام با دلستر انقلاب کنم!
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی مقدمه پرسید:
_دلستر میخوری؟
میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال #زندگی_مشترک، هنوز رمزگشایی از جمالتش برایم دشوار بود که به جای جواب، شیطنت کردم :
_اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!
دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند
_مجبوری بخوری!
اسم انقلاب ، هیاهوی #سال٨٨ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم با دلخوری از اینهمه مبارزه بی نتیجه، نجوا کردم :
_هرچی ما سال ٨٨ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه ها را روی میز
نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :
_نازنین جان! انقلاب با بچه بازی فرق داره!
خیره نگاهش کردم و او
به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد
_ما سال ٨٨ بچه بازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟
و من بابت همان چند ماه، مدال دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم
که صدایم سینه سپر کرد :
_ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و..
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد