فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️حکم فقهی دعای فرج چیه؟
🕰 5 دقیقه را وقف امامت کن
#امام_زمان🌱
_nohe Faamous - 4 - 128 - musicsweb.ir.mp3
7.52M
پناهم باش
به غیر از تو برامن تکیه گاهی نیست
واسم آقا همش دلواپسی داری
#حسینجانم🫀
#التماسدعا ✨
https://eitaa.com/Navid_safare 🥀
« وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ. »
خدا میگه من طرف تو هستم!
حالا دیگه هر کی خواست بزار بره، هر کی خواست بزار بهت پشت کنه!
هر کی خواست تنهات بزاره؛ هرکی خواست باورت نکنه
ولی تو بدون خدا رو داری و همین برای همهی دنیات کافیه (:🌸
#خداجون
17.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لَن يستشهِد مَن لم يكُن شهيدً🌱'
شرطُ الشّهادةِ هُوأن تحيا شهيدًا...!
تا کسی شهید نبود شهید نشد🙃'
شرط شهادت شهید بودن است..!
#ارسالی_اعضا🌱
#مزارشهیدنویدصفری🌱
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گَر نبودی مکتب و مذهب دگر چیزی نداشت
اعتـبار و عـزتِ شیعـه ز قال الصـادق (ع) است
#شهادت_امام_صادق
#امام_زمان🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چامسکی (فیلسوف و پدر علم زبان شناسی مدرن ) سوال یک دانشجو درباره ایران و اسرائیل را پاسخ می دهد.
درک و شعور این انسان با خیلی از خود ایرانیها قابل مقایسه نیست
https://eitaa.com/Navid_safare 🌏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیزهای زیبا
در اسلام🪴
که باید
بشنوید ☄
#توکل 🌱
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
عاشقان وقت صحبتِ با معشوق است ...
#نمازتسردنشهرفیق 🪴🦋
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #بیست
نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود..
و به هر قیمتی تنها #سقوط_نظام_سوریه را میخواست که دیگر از چشمانش #ترسیدم.
درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت..و دلم میخواست فقط به خانه برگردم..
که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد.
مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد...
با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود..
و #خودش همچنان اطراف را #میپائید مبادا کسی سر برسد...
زن پیراهنی سرمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود،کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد
_من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه مون.
سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید
_یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!
من و سعد🔥هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را #انداخت تا من #راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با
_✨بسم الله.. ✨
شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند..و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم...
از درد و حالت تهوع لحظه ای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر ✨یاالله ✨پیراهن سرمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو #شبیه هم شویم.
از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده