معرفی مختصری از شهید مدافع حــرم نویدصفری و ویژگیهای این شهید بزرگوار
#معرفی
#شهیدنویدصفری
او آمده تا دست تو را هم بگیرد...
دست نوشته از طرف شهید نوید صفری به شما😍❤️
زیارت عالی و پر فیض زیارت عاشورا را...
(حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم اگر نهههه در آخرت جبران کنم)
https://eitaa.com/Pack_martyrs
🌱چـــله زیارت عاشورا🌱
به نیابت از شهید نوید صفری
هدیه به امام حسین(ع)
📌شروع چله: 8 خرداد 1403تا روز 16 ام تیرماه # چهل روز به #ماه_محرم و تولد شهید نوید صفری همزمان هست😍🖤
این پوستر رو برای دوستان و آشنایان خود بفرستید تا آن ها هم با این چله حاجت روا بشند🌱
#محرم
#شهید_جمهور
#شهیدنویدصفری
#چله_عاشورا
https://eitaa.com/Navid_safare
14.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در صف اول اگر مرد بمانی هنر است...
🎙میثم مطیعی
#شهید_جمهور |
بنظرم قشنگ ترین دعایی که میشه کرد : اینه خدایا هیچوقت نزار بنده های خوبت
از خوب بودنشون پشیمون بشن !. . 🌱🤍
#آرامِش
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چی شد که دور شدم ازت
چی شد رفتم راه و...🥺🖤
#اللّھمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الفَرَج
#شهید_جمهور
#امام_حسین
#خدا
#شهادت
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
437.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..
مداومت تجربه گر برنامه زندگی پس از زندگی، به خواندن زیارت عاشورا، به خاطر توصیه ای که از دستنوشته شهیدمدافع حرم نوید صفری شنیدند.
شهید نوید در یکی از دستنوشته های قبل از شهادتشون، اینطور نوشته اند:
"زیارت عاشورا را از طرف من بخوانید و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که بیشتر از روزی یکمرتبه روزی ام نشد، بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا، عاشورا که این سختن، سخن امام عصر(عج) است و بدانید هرکه چهل روز عاشورا بخواند و ثواب آن راه هدیه کند، من تمام تلاشم را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نشد در آخرت برای او جبران می کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می کند، از زبان مادرش و خواهرش. ان شاﺀلله که شرمنده شما نباشم. "
✨چقدر خوبه ما همگی شهدا و توصیه های خوب شهدا رو منتشر کنیم
و خوشابحال اون کسی که به یه شکلی باعث شده بود این خانم با توصیه شهیدنوید به خوندن زیارت عاشورا آشنا بشه و تو «سخت ترین شرایط زندگیش به زیارت باعظمت عاشورا پناه ببره.»
#شهیدنویدصفری
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #چهل_ویک
با دست دیگرش دستم روی روبنده قرار داد و #بی_توجه_به_التماسم نجوا کرد
_اینو روش محکم نگه دار!
و باز به راه افتاد..
و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید..
تا به در فلزی قهوه ای رنگی رسیدیم...
او در زد..
و قلب من در قفسه سینه میلرزید..
که مرد مُسنی در خانه را باز کرد...
با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی ام #خیره ماند..
و سعد میخواست پای فرارم را پنهان کند که با لحنی #به_ظاهرمضطرب توضیح داد
_تو کوچه خورد زمین سرش شکست!
صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت..
و به گریه هایم #شک کرده بود که با تندی حساب کشید
_چرا گریه میکنی؟.. ترسیدی؟
#خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندان بان جدید جانم را به لبم رسانده بود...
و حتی نگاهم از ترس میتپید..
که 🔥سعد🔥 مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید
_نه🔥 ابوجعده!🔥 چون من میخوام برم، نگرانه!
بدنم به قدری میلرزید..
که از زیر چادر هم پیدا بود و 🔥دروغ سعد🔥 باورش شده بود که با لحنی بی روح ارشادم کرد
_شوهرت داره عازم #جهاد میشه، تو باید افتخار کنی!
سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم..
و این خانه برایم #بوی_مرگ میداد..
که به سمت سعد چرخیدم و با لب هایی که از ترس میلرزید، #بیصداالتماسش کردم
_توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته میکنم!
دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم..
که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد...
نفس هایش به تپش افتاده..
و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، #خیال_کردم دلش به رحم آمده
که هر دو دستش را...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده