eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
ان شاءالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشین 💐 خدا پشت و پناه زندگیتون🥳🎊❤️
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_صد_یکم اگر من بسوزم و برای او اهمیت نداشته باشم چه ؟ بعید میدانم اینطور باشد ، بعضی نگاه های سجاد که تازگی معنیشان را فهمیدم نشان از خنثی بودن نسبت به من نمیداد ، اما هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهم تضمین کنم احساس سجاد هم مثل احساس من است . اما اگر سجاد واقعا نسبت به من هیچ احساس خاصی نداشته باشد چه میشود ؟ او میرود و من میمانم و یک دنیا غم . بی اخیاره قطره اشکی از چشمم به آرامی سرازیر میشود . اگر قرار است در کنار شخص دیگری خوشبخت شود ، باشد ، قبول است . رسم عاشقی نیست که به زور بخواهی معشوقت برای تو باشد . رسم عاشقی فداکاریست ، یعنی از خودت بگذری تا معشوقت خوشبخت شود . عاشقی یعنی کسی را بیشتر از خودت بخواهی ، مثل یک مادر . یک مادر حاضر است جان و هستی اش را فدا کند اما یک سوزن به دست فرزندش فرو نرود . به خیس شدن دستم تازه به خودم‌میآم . چشم هایم نا خواسته شروع به باریدن کرده اند . با نزدیک شدن پدر و مادرم سریع اشک هایم را با چادرم پاک میکنم . بعد از چیدن وسایل در ماشین ، به راه می افتیم و بعد از ملحق شدن به عمو محمود و عمو محسن وارد جاده میشویم . در بین راه که برای ناهار و نماز توقف میکنیم ، سوگل به ماشین ما و شهریار به ماشین عمو محمود میرود . بلاخره بعد از چندین ساعت به محل مورد نظر میرسیم . نزدیک غروب است و هوا دلگیر . نم باران میزند و سوز هوا به بدن های خسته و خشک شدمان میخورد . بعد از پارک کردن ماشین ها من و سوگل کلید را از عمو محسن میگیریم و زودتر از بقیه میرویم . چمدانم را بلند و میکنم و به سختی از سنگ های ریز و درشت حیاطشان راه میروم . نگاهی به تاپ دونفره نزدیک در می اندازم ، کمی دور تر هم استخر بزرگ و خالی نظرم راجلب میکند اما فعلا از خیر برانداز کردنش میگذرم تا فردا صبح به سراغش بیایم . جلوی در چمران را زمین میگزارم . نفس هایم به شماره افتاده اند ، سوگل هم دست کمی از من ندارد . کلید را در قفل میچرخانم و در را باز میکنم . همراه سوگل وارد خانه میشویم ، قبل از هر چیز شوفاژ ها را ردشن میکنیم تا فضای خانه گرم شود . روی یکی از مبل ها خودم را ولی میکنم و خانه را از نظر میگزرانم . درست همانطور که شهریار گفته بود فضای شیک و ملایمی دارد . خانه ای با متراژ حدود ۲۰۰ متر که بیشتر در آن از رنگ گلبهی و شیری استفاده شده است . مبل های راحتی ، کاغذ دیواری و کابینت های آشپزخانه گلبهی رنگ ؛ میز ، پارکت و سرامیک های دیوار آشپزخانه شیری رنگ هستند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_صد_دوم رو به روی در ، سمت چپ آشپزخانه قرار گرفته و سمت راستش مبلمان چیده شده . در سمت راست در ، راهروی باریکی هست که در آن ٥ در دیده میشود . بعد از ورود همه بهاره وارد راهرو میشود و به دو در سمت راست اشاره میکند _در اول حمومه در دوم سرویس بهداشتی و بعد همانطور که به در های سمت چپ اشاره میکند میگوید _اینجا هم اتاقا هستن ، هر خانواده یه اتاق رو انتخاب کنه برای خواب و گذاشتن وسایلا همراه سوگل به سراغ اتاق ها میرویم تا هرکدام ، یک اتاق را برای خانواده هایمان انتخاب کنیم . اتاق اول دارای تخت بزرگ ٢ نفره ای همراه با کمد دیواری و آینه قدیست . اتاق دوم ٢ مبل تخت شو یک نفره همراه با کمد کوچک و یک میز تحریر دارد . و در نهایت اتاق سوم یک تخت دو نفره ، دو صندلی و یک تخت متوسط را در خود جای داده است . همه اتاق ها به یک اتدازه هستند و تمام وسایل به رنگ قهوه ای روشن است . بخاطر کمتر بودن تعداد خانواده ما اتاق دوم نصیب ما میشود . اتاق اول به خانواده عمو محمود و اتاق سوم هم به خانواده عمو محسن داده میشود . بخاطر خستگی راه شام آماده ای خریداری میکنیم و بعد از خوردن شام همگی برای خواب به اتاق هایمان میرویم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ نگاهم را به موج های دریا میدوزم . صدای آرامش بخش امواج دریا همراه با تصویر موج های کوچکش ، چنان آرامشی را به وجودت تزریق میکنند که گویی غمی در این دنیا وجود ندارد . الحق که دریا طبیب ماهری برای درمان غم و درد است . با صدای کشیده شدن کفش کسی روی ماسه های روان سر بر میگردانم . سوگل از بقیه جدا شده و دارد به سمت من می آید . کنارم می ایستد و به تخت سنگ بزرگی اشاره میکند _بیا بریم اونجا بشینیم به دنبالش راه می افتم و روی تخت سنگ مینشینیم . لبخند شیرینی میزند _این دریا تورو یاد چی میندازه ؟ شانه بالا میاندازم +نمیدونم ؛ سوال سختیه باید بهش فکر کنم . تو چی ؟ همانطور که به دریا خیره شده میگوید _یکی از دلایلی که دریا خیلی آرومم میکنه اینکه منو یاد چشمای کسی میندازه لبخند تلخی میزنم ، به تلخی پایان عشق نامعلوم خودم و سوگل +یاد چشمای شهریار میندازتت سر تکان میدهد _درسته . بعضی وقتا دلم میخواد غرق شم تو دریای چشمای شهریار . چقدر سخته که کسی رو دوست داشته باشی ولی ندونی اون شخص دوست داره یا نه 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از نوید دلها 🫀🪖
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
زیارت عاشورا 📖🌿 علی فانی 🎙 https://eitaa.com/Navid_safare
'🖤..! میگویندسرۍراڪہ‌دردنمیکند دستمال‌نمیبـندندولۍسرمـݩ‌دردمیکند تـوروۍآن‌حڪ‌ شـده‌باشدیـاابا؏ـبدللہ . . (:"
روزقیامٺ‌ࢪفیقت‌شفاعتت‌میکنه، حواست‌باشه‌باڪی‌دارےرفاقت‌میکنی🖐🏻! 🌿 شهید🍀 https://eitaa.com/Navid_safare
مزار پدر بزرگوار شهید صفری ان شاءالله برای ماهم پدری کنن و دعا کنن 🙏✨