ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد
يا درد و غم طی می شود، يا شهرياری می رسد
گر کارگردان جهان، باشد خدای مهربان
اين کشتی طوفان زده هم بر کناری می رسد
انديشه از سرما مکن سر می شود دورانِ وی
شب را سحر باشد ز پی، آخر بهاری می رسد
ای منتظر! غمگين مشو قدری تحمّل بيشتر
گردی بپا شد در افق، گوئی سواری می رسد
يار همايون منظرم آخر در آيد از درم
اميد خوش می پرورم زين نخل باری می رسد
کی بوده است و کی شود ملک غزل بی جکمران
هر دوره آن را خواجه ای يا شهرياری می رسد
«مفتون» منال از يار خود گر با تو گاهی تلخ شد
کز گل بدان لطف و صفا گه نيش خاری می رسد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀﴾﷽﴿❀
خانه صاحب نظران میبری
پرده پرهیزکنان میدری
گر تو پری چهره نپوشی نقاب
توبه صوفی به زیان آوری
این چه وجود است نمیدانمت
آدمیی یا ملکی یا پری
گر همه سرمایه زیان میکند
سود بود دیدن آن مشتری
نسخه این روی به نقاش بر
تا بکند توبه ز صورتگری
با تترت حاجت شمشیر نیست
حمله همیآری و دل میبری
گر تو در آیینه تأمل کنی
صورت خود باز به ما ننگری
خسرو اگر عهد تو دریافتی
دل به تو دادی که تو شیرینتری
گر دری از خلق ببندم به روی
بر تو نبندم که به خاطر دری
سعدی اگر کشته شود در فراق
زنده شود چون به سرش بگذری
#سعدی شیرازی 🌺
🌸🍃჻ᭂ࿐☆
❀﴾﷽﴿❀
نه هر سرچشمهای، آب زلال است!
نه هر لاله رخی ، صاحبکمال است!
نه هر برگشته بختی هست "فائز"
نه هر گلدسته خوان ، مثل بلال است!
#فائز_دشتستانی🌺
🌸🍃჻ᭂ࿐☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین اهنگ چاوشی 👌👌
شعله عشق تو گر این دل ما سوخته است
بدل سوختهام مهر تو آموخته است
لب فرو بستن ما راز نگاه تو بود
به نگه قصه کنم تا که لبم دوخته است
به تهیدستی ما دیده بیدار ببین
که بدان دامن دل بس گهر اندوخته است
شب تاریک زمان خیره از آنست که دل
شمع روشنگری از عشق تو افروخته است
غم و تنهایی و مهتاب رخت در پندار
با که گویم که مرا دیده و دل سوخته است
قلم عاشق شد و دل را بہ دلت تار نوشت
نت بہ نت شعر و غزل بروے گیتار نوشت
مبتلایے ڪہ شدہ گوشہ چشمانت اسیر
پیچش زلف تو را بر من تب دار نوشت
نشد آسودہ خیالم ز خیالت شب و روز
فال حافظ زدم و خواجہ تو را یار نوشت
زخمے است بال و پرم نیست امید پرواز
نام تو گوشہ قلبم چہ وفا دار نوشت
خستہ جانے بہ برم ماندہ ز طوفان بلا
مهربان آمدے و بر تو گرفتار نوشت
عاشقے بودم و بے عشق عذابم دادند
پس شفا دست تو را بر من بیمار نوشت
تو بخند خندہ بہ آن صورت ماهت زیباست
بڪشم چهرہ ماهت چو ڪہ نقاش نوشت
تو بہ من شمع وجودے و منم سنگ صبور
مثل پروانہ بگردم چو ڪہ پرگار نوشت..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ها رو سریع دریاب!