eitaa logo
نذیر
207 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1هزار ویدیو
24 فایل
راهکارهای مهارتی در تحکیم خانواده و آسیب‌های اجتماعی جامعه، رسانه و فضای مجازی مرتبط با خانواده آی دی جهت دریافت نظرها و پیشنهادها: @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🌷شوخی عجیب و معنادارِ یک شهید با حجّة الإسلام و المسلمین حاج علی اکبری رئیس فعلی ائمهٔ جمعهٔ کشور، در دوران دفاع مقدّس 🌷 فقط ۳۰ ثانیه به این مطلب فکر کنیم شاید........... ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 👈❣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 👈❣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 👈❣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 👈❣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 👈🦋 سلام بر حسین 👈🦋 و بر على بن الحسین 👈🦋 و بر فرزندان حسین 👈🦋 و بر اصحاب و یاران حسین ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
نذیر
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ ‼️ "بیوه زن" و "حضرت داوود(علیه السلام)" 💌 بیوه زنى نزد حضرت داوود(علیه السلام) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ حضرت داوود(علیه السلام) فرمود: خداوندِ عادلى است که هرگز ظلم نمى کند! مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم ریسندگى مى کنم ، دیروز شالِ بافته شده‌ی خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهی‌دست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاشِ کودکانم را تأمین نمایم. هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود(علیه السلام) را زدند! حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضورِ داوود(علیه السلام) آمدند و هر کدام صد دینار(جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود(علیه السلام) از آن ها پرسید: علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست؟ 👈 "ادامه‌ی داستان را در پست بعد بخوانید"... 💌 عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم! ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه‌ی سرخ رنگی بسته بندی شده به سوى ما انداخت. آن را گشودیم و در آن شال بافته شده ای را دیدیم! به وسیله آن قسمتِ آسیب دیده کشتى را محکم بستیم... و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم! و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى. حضرت داوود(علیه السلام) به زن متوجه شد و به او فرمود : "پروردگار تو" در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود: این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، "آگاهتر" از دیگران است. ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🥀 نمـیدۅنـم‌چـرا: وقــت نـداریـم‌نمـاز‌بخۅنـیم! وقــت نـداریـم‌قـرآݩ‌بخۅنـیم! وقـت نداریـم‌بـا‌خـدا‌حـرف‌بزنیـم! وقـت نداریـم‌بـا‌امام‌زما‌ݩ‌حـرف‌بزنیم! امـا۲۴ساعـتہ‌این‌گۅشۍ‌دستمونہ.. - حقیقتا‌ تباهیم! ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ ڪترے مخصوص خانمهایے ڪہ زیاد سرشون تو گوشیه😂‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ ⚠️دنیای فردا و گسترده تر شدن ابعاد جنگ شناختی با کمک هوش مصنوعی ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 💕 تصویر زیبای روی برگ 🦋🖌 توسط هنرمندی از اندونزی ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 👈 هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد ۳۵ زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته‌ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت: آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز می‌کرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی به مادرم یکی هم به حاج صبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد ۴۴ سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روان‌شناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه...! ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 💠 👈 مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم....! عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟ می‌گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد. مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شده‌ای، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود.... مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است. مرد گفت: چه می‌گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم دومی گفت: همه‌ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم... قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی‌توانست به تنهایی سنگ را بشکند. و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم...! چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت: بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم. بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است.... اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می‌گیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می‌دانند کم نیستند. اما خداوند از مثقال ذر‌ه‌ها سوال خواهد كرد. ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 🌸خاطره بسیار درس‌آموز استاد محسن قرائتی، که اشک مرحوم آیت الله میرزاجواد تهرانی را درآورد! حتماً ببینید ومنتشرنمایید. ♦️ لطفاً حداقل به یک نفر با لینک👇ارسال نمائید 👇👇 ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army
─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ 👶🌺 تقویت هوش اقتصادی 💠 مشکلات اقتصادی که بعضا خانواده‌ها با آن درگیرند، نتیجه هوش اقتصادیِ پایین است. 🔹 هوش اقتصادی در کودکی، از بازی‌ها و اسباب‌بازی‌ها شروع می‌شود. ✍ وقتی کشاورزی می‌کنید، گل می‌کارید، بذر می کارید، بچه‌ها غیر مستقیم تمرین می‌کنند و یاد می‌گیرند که تولید اسباب بازی داشته باشند بجای خرید اسباب‌بازی‌. ✔️ «اسباب‌بازی» ابزار بازی هست نه خود بازی... ─┅─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─┅─ @Nazir_army https://eitaa.com/Nazir_army