eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
✍هر کس نمــاز دوشنبه را بخواند ثواب ۱۰ حج و ۱۰ عمره برایش نوشته شود دو رکعت ؛ در هر رکعت بعد از حمد یک آیة‌الکرسی ، توحید ، فلق و ناس بعد از سلام ۱۰ استغفار🌸🍃 🌸✨هر کس در روز دوشنبه دو رکعت نمازحاجت بگذارد و پس از نماز در سجده هفتاد مرتبه《 》بگوید تـوانگـر شـود✨ 📚 صحیفه مهدیه ۱۴۰ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۷۴ تا موقع اذان باهم از هر دری گفتیم و خندیدیم.تصمیم گرفتم شام رو ا
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۷۵ با کنجکاوی پرسیدم: _من که باورم نمیشه تو اصلا گناه کردن بلد باشی یا آزارت به کسی رسیده باشه..چرا برام تعریف نمیکنی؟قسم میخورم این راز رو با خودم به گور ببرم. او خنده ی تلخی گوشه ی لبش نشست و گفت: _راز تا زمانی رازه که کنج قلبت باشه.. وقتی بیاد بیرون دیگه راز نیست..قصه ست!! درد دله..گاهی وقتها هم دردسره. حرفهاش رو قبول داشتم.ولی دوست داشتم بدونم قصه ی دوستش چی بوده گفتم: _در مورد دوستت الهام..چرا قبلن بهم حرفی نزدی؟؟ این الهام کی بود که تا اسمش میومد چشمان فاطمه پراز اشک میشد؟با صدای بغض آلود گفت: _چی بگم؟ از کجاش دوست داری بشنوی؟ من خوشحال از اعتماد او گفتم: _نمیدونم! از جایی که لازمه بدونم! او با آهی عمیق شروع کرد به حرف زدن: _من والهام با هم دختر عمو بودیم.از بچگی باهم بزرگ شدیم.تفاوت سنیمون هم یک ماه بود.بخاطر همین حتی در یک مدرسه و یک کلاس درس میخوندیم.ما حتی روحیاتمون هم مثل هم بود.البته بدون اغراق میگم الهام از من خیلی بهتر بود. وقتی نماز میخوند دلت میخواست روبروش بشینی یک دل سیر نگاش کنی.اینقدر که این دختر خالص بود.ما با هم بزرگ شدیم.قد کشیدیم.الهام رفت حوزه و من هم رفتم دانشگاه!یک روز الهام با کلی شرم وحیا بهم گفت یکی ازمدرسین حوزه برای پسرش ازش خواستگاری کرده.طولی نکشید که الهام با یک مجلس ساده و رسمی به عقد ایشون در اومد..میخوای بدونی اون مرد کی بود؟؟ 🍃🌹🍃 آب دهانم رو قورت دادم..!! نکنه؟!!! با ناباوری گفتم: _حااااااج مهدوی؟ فاطمه سرش رو به حالت تایید تکون داد.. مثل کسی که تازه از خواب بیدار شده باشه.گفتم: _یعنی حاج مهدوی قبلا ازدواج کرده؟؟؟ پس چرا زودتر بهم نگفتی؟؟ فاطمه آهی کشید و با بغض گفت: _خب هیچ وقت حرفش پیش نیومد.اگه یادت باشه اونروزی هم که ازم پرسیدی متاهله، گفتم هیئت امنا میخوان براش استین بالا بزنن ولی نمیتونن.ولی تو بعدش نپرسیدی چرا.؟؟ از طرفی چیزی که منو یاد الهام بندازه… 🍃🌹🍃 بغضش شکست...من هنوز در شوک بودم…این فرصت خوبی بود تا فاطمه گریه کند.پرسیدم: _این اتفاق واسه چندسال پیشه؟ فاطمه آهی کشید و گفت: _هفت سال پیش! _خخ..ب ..بعدش چیشد؟ دانه های درشت اشک از صورت فاطمه پایین میریخت: _رقیه سادات..نمیدونی چقدر این دوتا عاشق بودن! حاج مهدوی اینقدر همسر نمونه و انسان خوبی بود که همه رو مجذوب خودش کرده بود. دوسال بعد الهام حامله شد.اونموقع من یک چندماهی میشد که با پسرعموم که برادر الهام بود، نامزد شده بودم. چشمهام گرد شد..با لکنت گفتم: _چی؟؟؟ تو قبلا نامزد داشتی؟؟ فاطمه اشکش رو پاک کرد و با لبخندی تلخ گفت: _آره…ما خیلی وقت بود همو میخواستیم.. منتها به هوای اینکه حامد سرباز بود و یک سری مشکلات دیگه، یک کم دیرتر از الهام نامزد کردیم. با کنجکاوی گفتم.: _خب پس چرا الان حامد..؟!! او سرش را با تاسف تکان داد و گفت: _چی بگم؟؟!! همه چی برمیگرده به اون تصادف لعنتی.. تولد الهام بود..میخواستم به هر ترتیبی شده سورپرایزش کنم.چون از همون اوایل بارداریش دچار افسردگی شده بود.حاج مهدوی هم که همش به سفرهای مختلف میرفت واسه کار تبلیغ. اونموقع ها خیلی باد تو سرم بود..سرتق بودم.حرف حرف خودم بود.واقعا با الانم کلی فرق داشتم.به الهام گفتم بریم جایی که به هوای اونجا ببرمش یک کافه ی درست وحسابی و با باقی دوستان دبیرستان براش  جشن تولد بگیریم. الهام قبول نمیکرد..هزار تا بهونه آورد. از تهوع وبیحالیش گرفته تا مرتب کردن خونه.. چون قرار بود فردای اونروز حاج مهدوی برگرده. ولی من گوشم بدهکار نبود.. کااااش به حرفش گوش میدادم..کاش نمیرفتم.. فاطمه بلند گریه میکرد وحرف میزد. _رقیه سادات بخداوندی خدا انگارهمه ی قدرتها جمع شده بودند که من الهام و نبرم. ماشین حاج مهدوی تو پارکینگ بود.باخودم گفتم اگه با ماشین خودشون بریم بهتره و راحت تر.ولی الهام گفت حاج مهدوی گفته این ماشین مشکل داره باید بعد از برگشت ببرتش تعمیر..پرسیدم مشکلش چیه؟ الهام گفت: نمیدونم. گفتم پس بشین بریم.الهام دوباره بهونه آورد که حاج مهدوی گفته بخاطر بارداریش حق نداره پشت فرمون بشینه. همون وقت زن عموم زنگ زد به الهام..وقتی فهمید ما تصمیممون چیه به الهام گفت: نرو تو امانتی.اگه ال بشی بل بشی من نه خودم تحمل دارم نه میتونم جواب حاج مهدوی رو بدم…الهام داشت پشت تلفن راضی میشد که من بیشعور و بخت برگشته گوشی رو گرفتم و به زن عموم گفتم: زن عمو هرچی شد با من.. طفلی این دختر پوسید تو این خونه.. میخوام ببرمش.اصلا خودم پشت فرمون میشینم.اینو گفتم از رو غرورم و جوونیم ولی ته ته دلم میترسیدم چون من همیشه از رانندگی وحشت داشتم و زیاد وارد نبودم.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۷۵ با کنجکاوی پرسیدم: _من که باورم نمیشه تو اصلا گناه کردن بلد باشی
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۷۶ _الهام بیچاره بهم اعتماد کرد و سوار ماشین شد.چند جا ماشین خاموش کرد. بعضی ازاین مردها رو هم که میشناسی چطورین!.فقط کافیه ببینن یک زن پشت فرمونه! اونوقت ولت نمیکنن و اینقدر با بوق زدن و دست انداختن رو مخت میرن که کار خرابتر میشه..حسابی خودم رو باخته بودم. الهام هم استرس داشت ولی دلش نمیخواست با نشون دادن اضطرابش اعتماد به نفس منو کور کنه.. از دقیقه‌ی پنجم تا لحظه ی حادثه چندبار وسط خیابون ماشین خاموش کرد و من حتی آدرس رو اشتباهی رفتم. دنبال یک دور برگردون بودم که بیفتم تو مسیر اصلی..عصبی بودم.. مدام به راننده هایی که واسم بوق میزدن فحش میدادم..ولی طفلی الهام فقط با آرامش بهم میگفت..از این ور برو..نه مراقب باش..سرعتت و کم کن..آخر سر نفهمیدم چیشد..فقط میدونم سرعتم بخاطر عصبانیتم زیاد بود..محکم خوردیم به گارد ریل ..سمت راست ماشین،درست جاییکه الهام نشسته بود جمع شد داخل.. من حالم خوب بود..حتی یک خراش هم رو دستم نیفتاد..اما الهام غرق خون شد و ناله میکرد. 🍃🌹🍃 فاطمه انگار تمام صحنه ها رو دوباره میدید..تمام بدنش میلرزید..او را محکم در آغوش گرفتم وشانه هایش رو ماساژ دادم. چند دقیقه ای در آن حالت ماند.من هم با او گریه میکردم. بلند شدم براش کمی شربت آوردم و او در میان گریه،جرعه جرعه از شربتش مینوشید و انگار باز هم تصاویر روز حادثه رو تماشا میکرد!وجدانم درد گرفت.اگر میدونستم او تا این حد از یاد آوری حادثه عذاب میکشد هیچ گاه اصرارش نمیکردم! 🍃🌹🍃 خودش بعد از چند لحظه ادامه داد: _الهام ازش خون زیادی رفته بود.بچش در جا مرد.خودشم رفت زیر تیغ جراحی. حاج مهدوی روز بعدش اومد که الهامش رو سالم و سرحال ببینه اما بجاش یک تیکه گوشت وسط بیمارستان دید..کمتر ازیک هفته تو آی سیو بود.. کلی نذر ونیاز کردم برگرده.زن عموم تو این مدت فقط یک جمله میگفت: _چقدر بهت گفتم نرو..گفتی هرچی شد با خودم..حالا دخترمو برگردون..سرپاش کن بچشو برگردون! میتونی بفهمی چی میکشیدم؟؟ 🍃🌹🍃 با تمام وجود میفهمیدم. اشکهام رو پاک کردم و گفتم: -بمیرم برات.. فاطمه ادامه داد: _نمیدونی چه روزگاری شده بود؟چه جهنمی بپا شده بود!حامد همش سعی میکرد امیدوارم کنه.. آرومم کنه ولی نمیتونست. چون فقط بهوش اومدن الهام حالم رو خوب میکرد.اما الهام نموند.. وقتی رفت زندگی هممون یک دفعه شبیه برزخ شد. خدا هیچ بنده ای رو اینطوری امتحان نکنه رقیه سادات.نه روم میشد تسلیت بگم..نه روم میشد سر خاک برم…نه حتی روی نگاه کردن به صورت عمو و زن عموم و حاج مهدوی رو داشتم. . پرسیدم: _وقتی الهام فوت کرد عکس العمل عموت اینا با تو چی بود؟ او با زهر خندی گفت: _الهام تک دختر بود..عزیز دل بود.فکر کردی به همین راحتی میتونند منو ببخشن؟ هنوز هم که هنوزه در خونه ی ما رو نزدند. من با ناباوری گفتم: _پس..پس تکلیف تو وحامد چی میشد؟حامد هم تو رو مقصر میدونست؟؟ _هه!!! حامد بیچاره تمام سعیش رو کرد که اوضاع رو سرو سامون بده ولی بی فایده بود.نه عمو و زن عموم دلشون با من صاف میشد ونه من روی نگاه کردن تو صورت اونها رو داشتم.تاوان گناه من جدایی از حامد بود یک روز به حامد گفتم همه چی بین ما تمام..براش هم همه چی رو توضیح دادم وگفتم که این حرف دل پدرو مادرش هم هست فقط روی گفتنش رو ندارن!! _به همین راحتی؟ ؟ اونم قبول کرد؟ _راحت؟؟!! خدا میدونه چی به ما گذشت.. حامد روز آخر جلوی پدرو مادرم قسم خورد تا آخر عمرش ازدواج نمیکنه اگه ما به هم نرسیم. _سرقولش موند؟ فاطمه سرش رو به علامت تایید تکون داد!! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۷۶ _الهام بیچاره بهم اعتماد کرد و سوار ماشین شد.چند جا ماشین خاموش
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۷۷ فاطمه یک قطره اشک از چشمانش به ارامی سرخورد. پرسیدم: _گفتی حاج مهدوی خیلی عاشق الهام بود.ایشونم تورو مقصر میدونست؟ _آآآه حاج مهدوی..او وقتی فهمید من به چه روزی افتادم یک روز اومد خونمون و کلی حرف زد..گفت که قسمت این بوده هیچکس مقصر نبوده..گفت مطمئنه الهام نگران حال منه و خلاصه خیلی سعی کرد منو به زندگی عادیم برگردونه.ولی واقعا زمان برد تا تونستم خودمو ببخشم.. راستیتش خودم  هم تا پارسال بعد از دیدن خواب الهام دلم کمی آروم گرفت. خواب دیدم داره از باغچه شون گل میچینه. ازش پرسیدم داری چیکار میکنی؟ گفت دارم برا عروسیت دسته گل درست میکنم. جمله به اینجا که رسید فاطمه لبخند زیبایی به لبش نشست و نگاهم کرد. _خب؟؟ حالا خیالت راحت شد؟ دیدی بهت اعتماد دارم؟ 🍃🌹🍃 همه چیز مثل یک خواب بود.سرگذشت فاطمه سوای تلخ بودنش، خیالم رو راحت کرده بود که رابطه ای بین او وحاج مهدوی وجود نداره  ولی از یک جهت دیگه هنوز نگران بودم.باید از یک چیز مطمئن میشدم!! با من من گفتم: _از حامد بگو..دوسش داری؟ او چشمهاش رو بست و آه کشید. _الان پشیمون نیستی که نامزدیت رو به هم زدی؟ فاطمه با ناراحتی مکثی کرد و گفت: _چاره ای نداشتم.من توکلم به خداست..هر چی خدا بخواد.تنها کاری که از دست من برمیاد دعاست. با اصرارگفتم: _الان پنج شیش سال از اون موقع گذشته.. یعنی هنوز عمو و زن عموت، آتیششون نخوابیده؟! فاطمه سکوت غمگینانه ای کرد.دوباره گفتم: _حامد چی؟؟ یعنی حامد هم هیچ تلاشی نکرده برای به دست آوردنت؟؟! فاطمه به نقطه ای خیره شد و با لبخندی در گوشه لبش گفت: _وقتی چندماه پیش تصادف کرده بودم خبر به گوش عموم اینا رسید.عموم زنگ زده بود به پدرم وحالم رو پرسید. همین خیلی دلگرمم کرد. _حامد چی؟! حامد چی کار کرد؟! فاطمه خنده ی عاشقونه ای کرد و گفت: _حامد؟ ! حامد از همون روز اول فهمیده بود.حتی به عیادتم هم اومد.. 🍃🌹🍃 فاطمه از روی مبل بلند شد و درحالیکه فنجانهای چای رو توی سینی میذاشت لحنش رو تغییر داد و گفت: _چایی میخوری برات بریزم؟ دهن من که کف کرد از بس حرف زدم! خواستم سینی رو ازش بگیرم تا خودم اینکار رو کنم که فاطمه اخم دلنشینی کرد وگفت: _خودم میرم. تو خودتو آماده کن که وقتی اومدم بهم توضیح بدی این چندروز دقیقا چت بود. 🍃🌹🍃 سرجام نشستم و در فکر فرو رفتم.من نمیتونستم به فاطمه درمورد اتفاق چندروز پیش حرفی بزنم.نه روی گفتنش رو داشتم نه دلم میخواست که این راز رو فاش کنم.دوباره یک سوالی ذهنم رو درگیر کرد برای اینکه فاطمه صدام رو بشنوه با صدای بلند پرسیدم: _قرار بود هیئت امنا برای حاج مهدوی زن پیدا کنند ..موفق شدند؟ فاطمه با سینی چای نزدیکم شد و گفت: _نه!! حاج مهدوی به هیچ صراطی مستقیم نیست! پدرو مادرش هم نتونستند تا به الان راضیش کنند.. کنارم نشست و با ناراحتی گفت: _اون بنده ی خدا هم هنوز نتونسته با مرگ الهام کنار بیاد..نمیدونی وقتی فک میکنم بخاطر حماقت من اینهمه اتفاق بد افتاده و آرامش بنده های خوب ازشون گرفته شده چه حال و روزی پیدا میکنم! 🍃🌹🍃 بیجاره فاطمه.!!دلداریش دادم: _تو مقصر نبودی.این یک اتفاق بوده. قسمت بوده .. فاطمه تایید کرد: _آره. .میدونم! میدونم که اینها همه امتحانه.برای هممون.تو ساداتی .حرمتت پیش خدا زیاده.دعا کن تا بتونم رضایت دل عمو و زن عموم رو به دست بیارم. چشمم باریدن گرفت.کاش واقعا پیش خدا حرمت داشته باشم.اون هم با این بار سنگین گناه.از ته دل دعا کردم...الهی آمین..  مکثی کرد و سوالی که از شنیدنش وحشت داشتم رو تکرار کرد: -چت بود؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
🌸✨هـــــر روز ۷۸۶ مرتبه 《 بسم الله الرحمن الرحیم 》 را بخوان و سپس ۱۳۲ مرتبه صلوات بفرست ✨ 📚 اسماﺀ الحسنی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✅بسیار‌ موثر ✅ ✳️جهت و بی اندازه و دفع خصمان این آیه کریمه را هر روز ۱۲۰ بار بخوند 🔰به این روش که ذکر می شود: 🔸طرف دست راست ۲۰ بار 🔸طرف دست چپ ۲۰ بار 🔸طرف روی خود ۲۰ بار 🔸طرف پشت سر ۲۰ بار 🔸بالای سر ۲۰ عدد 🔸بر زمین و جمیع اعضاء ۲۰عدد 📖بخشی از آیه ۲ سوره طلاق و آیه ۳ سوره طلاق : 💥وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا💥 📚اسرار المقاصد «» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💫چنانچه دختری در خانه مانده باشد بر روی کاغذی برای او سوره الرحمن در روز جمعه یا دوشنبه نوشته شود سپس اسم او و اسم مادرش نیز نوشته شود. و هفت مرتبه بر دختر این آیه خوانده شود : قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ وَيُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ✨این آیه ( آیه ای که الان ذکر شد ) در ظرفی نوشته و با آب شسته شود و با آن در روز یکشنبه غسل کند یک هفته ای نمی گذرد که خواستگار پیدا خواهد شد. 📚کنز المدفون و السر المصون @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم بدست آوردن و 🌷پیامبر اکرم ص: بنده‌ای نباشد که دچار از بین رفتن خویش یا گرفتاری ناگهانی یا تغییر سلامتی شود و این دعا را بخواند مگر آنکه خداوند متعال خیر دنیا و آخرت را به او عنایت فرماید 🌹《يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا وَاحِدُ يَا مَجِيدُ يَا بَرُّ يَا كَرِيمُ يَا رَحِيمُ يَا غَنِيُّ تَمِّمْ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ وَ هَبْ لَنَا كَرَامَتَكَ وَ أَلْبِسْنَا عَافِيَتَكَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ》 📚 بحارالانوار ج ۹۲ ص ۱۹۴ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💞 جلب 💞 🔮 چـنانچه زنـی بخواهد که فقـط هـمسر او، عاشـق او باشد و بر زن دیگر عاشق نشود؛ این عـمل را که مجرب است انجام دهد. این ختـم را در ساعت ۱۲ روز جمعه انجام دهـد و بـگوید: ⚜یٰا نَجْمَةَ الْعِشٰاءِ یٰا حَمزَةَ ذی الْ مَشْمَشَةِ رَجَمْتُکَ بِثَلٰاثَةِ تُفٰاحٰاتٍ تَرْجِمی فلان بن فلان (به جای فلان بن فلان اسم شوهر و مادر اورا ببرد) بَثَلٰاثَةِ جَمَرٰاتٍ جَمْرَةٍ عَلیٰ لِسٰانِهِ مٰا یَنْسٰانی وَ جَمْرَةٍ وَجَمْرَةٍ عَلیٰ عَیْنِه مٰا یَنْظُرُ واحِداً غَیْری وَ جَمْرَةٍ عَلیٰ اَوذٰانِه مٰا یَسْمَعُ اِلّا کَلامی⚜ ✅ این ذکـر را عـده ای از زنـان تجـربه کـرده انـد. 📚کـنزالمدفون @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌀بر ڪف دست راست خود نوشتـہ سـہ دفعـہ دست ها را بهم گذاردہ در برابر هر ڪـہ حاجتے دارد باز ڪند او روا شود :      آیات 7 و 8 سورہ جاثیـہ : 🍃❤️وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿۷﴾ يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۸﴾ 🍃❤️   📚 اسرار المقاصد ص 108 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
پیش قراول مظلوم و مقتدر جهان اسلام.mp3
4.44M
🎙️ ✍ دل سوزان حضرت صاحب‌الزمان علیه السلام * پیش قراول مظلوم و مقتدر جهان اسلام 🔰شهادت مزد سیدی است که با شیاطین انس و جن در مبارزه بود * جبهه مقاومت حتی با شهادت بزرگمردانش خالی از فضل و رحمت خدا نمی‌شود * توان و قدرت مردان جنگ بعد از شهادت بازتر خواهد شد * نفس زکیه‌ای که دودمان رژیم صهیونیستی را به باد خواهد داد * محرومیت جهان اسلام از سایه سرور بلند * مردی که هم فاتح بود و هم فاتحانه عاقبت بخیر شد 📌برگرفته از جلسه «دو هجرت» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Majaraye Ba`d Az Shahadat.mp3
21.12M
🔉 🔸 به مناسبت شهادت 📌 معجزه شهادت؛ بررسی قرآنی مقام شهید ⚜ مطابق آیه ۱۷۰ سوره آل‌عمران، شهید از دو جهت شاد است: [3:13] 1⃣ شادی اول به خاطر فضل و عنایت ویژه‌الهی است [4:42] 2⃣ شادی دوم به خاطر اخبار خوبی است که از ادامه مسیرش در دنیا، دریافت می‌کند [5:31] * کار نیمه‌تمام شهید را خداوند تمام می‌کند [8:52] * تنها آرزوی شهید تهرانی‌مقدم برای نابودی اسرائیل کافیست [10:04] ⚜ معجزه شهادت؛ خداوند با برآورده ساختن آرزوهای دنیوی شهید، دل او را راضی می‌گرداند [13:22] * هشداری به توهین‌کنندگان! بعد از شهادت خداوند حافظ حرمت شهید است [14:35] * جماعتی پست‌تر از صدام! [23:33] * زمینه‌های امتحان الهی: ترس، گرسنگی، نقص در مال، آسیب به جان و فرزندان؛ بشارت بر صابران! [29:19] * معنای صبر: تحمل سختی‌ها و مشکلات مسیر تا رسیدن به نتیجه [31:19] * صبر؛ ویژگی خاص ادامه دهندگان راه شهدا [31:59] * صابرین به مقامی می‌رسند که خداوند بر ایشان صلوات می‌فرستد [33:33] * صبر فوق‌العاده شهید آیت‌الله رئیسی؛ رئیسی عزیز خستگی نمی‌شناخت [35:54] * خستگی‌ناپذیری؛ کلید اصلی برای پیشرفت و رشد [38:45] * امام رضا (علیه‌السلام): ۸۰ سال در منابر ما را لعن کردند و برای دروغ‌پراکنی علیه ما مبالغی خرج کردند، اما خداوند خواست که ذکر ما بالا رود [42:53] * مردمی که حتی به نشانه‌ای همچون عمامه رسول خدا؛ نیز رحم نکردند ... [48:12] ⏰ مدت زمان : ۵١:۵٧ 📆 ١۴٠۳/۰۳/۰۴ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مردم! موشکها را ما باید پر کنیم🚀 مشغول زندگی روزمره نباشید❗️ انتقام را فریاد بزنید‼️ اگــرنــه بــرخی مــسـئــولـان بـــــزدل و نـــفـــوذی، ســازش و نـهـایـتـاً نـــابــودی جمهوری اسلامی را جایگزین خواهند کرد 🪧 🪧 🪧 ❤️ 🪧 🇱🇧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
2.76M
💥🏴‍☠ بفرست برای افراد که میدن!!!! ✅هرکی گفت : اسرائیل میخواد ما رو بندازه تو تله جنگ پس انتقام نباید بیگیریم.... 💥با پشت دست بزن تو دهنش بهش بگو ✅ عقب نشینی غیر تاکتیکی موجب غضب الهیه! 🪧 🪧 🪧 ❤️ 🪧 🇱🇧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🚨خبرنگار اسقاطیلی شلومی الدار ایران وارد کارزار نخواهد شد. 💠آخر هفته گذشته از پروفسور لیور استاینفلد در نیویورک دیدن کردم که برای ملاقات با رئیس جمهور ایران رفت و چیزهای زیادی یاد گرفتم. 💠باز هم به صراحت می گویم، من متخصص ایران نیستم، هرگز ادعا نکرده ام که در ایران کارشناس هستم. 💠اما در مورد رئیس جمهور جدید و نسیم جدیدی که در ایران می وزد چیزهای زیادی یاد گرفتم. 💠ایران امروز با نسل جوانی که رئیس جمهور جدید را انتخاب کردند، اول از همه به بهبود اقتصاد و کمتر به جنگ علاقه دارند. 🪧 ❤️ 🪧 🇱🇧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨🚨ترور آلارم: ‼️جهان یهود در حال آماده شدن برای جشن گرفتن "جشن شیپور"، روش هاشانه (רֹאשׁ הַשָּׁנָה) یا کتاب مقدس "Yom Teruah"، صرفاً سال نو یهودیان، در ۲ تا ۴ اکتبر امسال است. ⚠️امسال،   بسیار خاص است زیرا این آخرین جشن سال نو قبل از ورود مسیح یهودی است. 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جانشین سید حسن نصرالله ✍ خدا حفظت کنه سید ... نیامده رفتی تو دل مون ... آزادی قدس را به دست شما آرزو می کنیم .. سنصلی فی القدس ان شاءالله بزودی نماز جماعت در قدس شریف 🪧 🪧 🪧 ❤️ 🪧 🇱🇧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 کلیپی جدید و جالب ✅ امروز می خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکه ای است دورو که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. 👈عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش. و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین... 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در فتنه های بسیار زیاد و بسیار شدید آینده نزدیک تنها راه نجات همین است @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبیین حجت الاسلام نبویان نائب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی در تحلیل شهادت سیدحسن نصرالله ⁉️چرا جنایت ترور شهید نصرالله رخ داد؟ 👈چون ما قبلا پاسخ مناسب به ترور شهید سلیمانی ندادیم. چون پاسخ مناسب به ترور شهید هنیه ندادیم 🔺پاسخ ترور شهید نصرالله، به جهنم فرستادن نتانیاهو و تمام کابینه اش است! 🔺اگر امروز اقدام نکنیم، فردا دیر است و به سراغ ایران هم خواهند آمد... 🔺باید به جنگ با اسراییل برویم قبل از انکه انها وارد جنگ مستقیم با ما بشوند. 🔸حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: هیچ قومی در مملکت خودش به انتظار جنگ با دشمن ننشست مگر آنکه شکست خورد. 🪧 🪧🇱🇧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دلم برای رهبر عزیزمون میسوزد... دشمن با همراهی و همکاری قوم خوارج زمانه ، خط مقدم جبهه ی حق رو خالی کردن و رهبرمون یک تنه علم بر دوش با شیاطین و کفار مبارزه میکند!!؟؟ آیا یاری کننده‌ای هست که رهبرمون را یاری کند!!؟؟😭 🪧 🪧🇱🇧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
‼️ پزشکیان رئیس جمهور نمایشی : رهبران آمریکا و اروپا قول آتش بس دادند در صورتی که ما از واکنش به نابودی هنیه خودداری کنیم، ادعای آنها کاملا نادرست بود، این فرصت فقط به آنها اجازه داد تا جنایات بیشتری مرتکب شوند 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✅کارشون با حزب الله تقریبا تمام شد .. حالا اومدن سمت سوریه ... ⛔️ بعدشم میان سمت عراق ⚠️ بعد که اومدن سمت ایران تمام این اقایونی که تو دولت سر کارن چمدوناشونو جمع میکنن میزارن میرن .. 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕