eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی_آنلاین_بگیر_دستمو_ببر_جواد_مقدم.mp3
4.79M
🔳 🌴بگیر دستمو ببر 🌴مرا به سوی کربلا 🎤 👌بسیار دلنشین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر ۵۹ #قسمت_پنجاه_نهم 🎬: محیا و منیژه با سرعت کوچه پس کوچه های شهر را پشت سر می گذاشتند، هر
۶۰ محیا نگاهی به منیژه که با نگاه خیره و عصبانی او را می نگریست، کرد و نگاهی هم به آن پسرک هراسان که دل در دلش نبود تا خواهرش را نجات دهد، نمود، یک آن تصمیم خودش را گرفت به سمت منیژه رفت و صادق را در آغوش منیژه گذاشت و بسته ای را که از داروخانه پر کرده بود به دست گرفت همانطور که به پسرک اشاره می کرد تا بایستد دستش را روی شانه منیژه گذاشت و آهسته چیزی در گوشش زمزمه کرد. منیژه با تعجب به سمت او برگشت و گفت: چی داری میگی؟!محیا میخوای اینجا بمونی و من بچه رو ببرم؟ یعنی چی؟ مگه نمی خوای از این جنهم سوزان نجات پیدا کنی؟! بعدم من خودم یه دختر بچه دارم از سرمم زیاده، این یتیم مادر مرده را من کجا ببرم؟! و بعد نفسش را محکم بیرون داد و گفت: اصلا من صادق را نمیبرم، تو خودت به دنیاش آوردی، خودت نجاتش دادی و میگفتی خودت بزرگش می کنی، پس من نیستم، اگر می خواهی بمونی، بمون، اما صادق هم پیش خودت نگه دار. محیا با لحنی مملو استیصال گفت: منیژه! وضع این مردم را ببین، اینا به کمک پرستار و دکتر احتیاج دارن، من درس خوندم تا در چنین مواقعی کمک همنوع خودم باشم، یه خدمت به خلق الله کنم،حالا تو قبول کن صادق را ببری، ادرس خونه مامانم را مشهد میدم، صادق را به دستش برسون و بگو بچه محیاست، بگو بوی محیا را میده، بگو برسونتش دست همسرم مهدی تا من میام. بالاخره منم میام منیژه، حالا یکی دو روز دیرتر و بعد لحنش را آرام تر کرد و گفت: اصلا خودت و دخترت هم پیش مامان رقیه بمونید، خونه ما خیلی بزرگه و‌جا برا همه داره، منیژه ! جان دخترت...فقط صادق را برسون دست مادرم ...همین منیژه اوفی کرد و گفت: چقدر تو لجبازی...باشه میبرم، من فقط صادق را به دست مادرت میرسونم و اگر قبولش نکرد همون توی کوچه رهاش می کنم هااا محیا بسته دستش را زمین گذاشت و دست زیر مقنعه سورمه ای رنگش برد و چیزی را از گردنش درآورد و بعد زنجیر نقره ای رنگی که ایه وان یکاد روی پلاک اویزان به ان به چشم می خورد را گردن صادق کرد و زنجیر دقیقا هم قد نوزاد بود، منیژه خنده کوتاهی کرد و گفت: عجب مادر مهربانی! بچه را حصارش هم میکنه اما این حصار برا صادق بزرگه کاش به من میدادیتش... محیا سرش را تکان داد و گفت: می خوام تا دوباره صادق را میبینم این زنجیر گردنش باشه، برای صادق هست و با زدن این حرف حلقه دستش را در آورد و بعد گوشواره های گوشش هم بیرون کشید، هر دو را در مشت منیژه گذاشت و گفت: گوشواره ها مال خودت، حلقه هم بده به مادرم تا برسونه به مهدی تا وقتی خودم برمیگردم امانت دستش باشه و بعد آدرس خونه مامان رقیه را داد و بی آنکه بگذارد منیژه حرفی بزند، به طرف پسرک برگشت و گفت: بریم عزیزم، بگو از کدام طرف باید بریم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر ۶۰ #قسمت_شصت محیا نگاهی به منیژه که با نگاه خیره و عصبانی او را می نگریست، کرد و نگاهی ه
۶۱ 🎬: منیژه در حالی که صادق را در آغوش گرفته بود و بسته کوچکی به دست دیگرش بود؛ سوار بر مینی بوس شد مینی بوسی جای سوزن انداختن نبود منیژه جلو و جلوتر رفت، می خواست خودش را به آخر مینی بوس برساند و با این حال در باز بود و هنوز راننده مسافر روی مسافر سوار می کرد که ناگهان با صدای انفجار مهیبی که از کنارشان برخاست، در بسته شد و می نی بوس به سرعت حرکت کرد ماشین که حرکت کرد هم همه ای در می نی بوس به پا شد، هر کسی حرفی میزد، یکی صلوات میفرستاد یکی یا حسین می گفت و زنی هم صدا زد آهای راننده! بایست همسر و پسرم جا ماندن، بایست تو را خدا.. راننده دستی تکان داد و گفت: نمی شود؛ می بینی که وضعیت شهر را ، آنها هم بالاخره خودشان را با ماشینی چیزی به آبادان خواهند رساند، بذار جان این مسافران را نجات دهیم در همین چاله ای که در جاده ایجاد شده بود باعث شد تا ماشین یک وری شود، منیژه که هنوز وسط می نی بوس حیران ایستاده بود، به سمتی پرت شد و روی سر زن و بچه ای دیگر افتاد که صدای آنها هم در آمد. در این هنگام، صدای گریه صادق هم بلند شد، منیژه همانطور که سعی می کرد کمر راست کند و تعادل خودش را حفظ کند، اوفی کرد و گفت: توی این وضعیت همین گریه تو را کم داشتم. پیرمردی که عصای چوبی داشت از جا بلند شد و به منیژه گفت: بیا دخترم! بیا جای من بشین و به بچه ات شیر بده.. منیژه نگاهی سپاسگزارانه به پیرمرد کرد و گفت: ممنون! خدا خیرت بده پدرجان، این کودک بینوای مادر مرده را باید برسانم دست اقوامش، مادرش نیستم اما مامورم که این بچه را نجات بدم و با زدن این حرف روی صندلی پیرمرد نشست و متوجه زنی شد که کنارش به او چشم دوخته بود، زن به کمک منیژه آمد و شیشهٔ شیر را از داخل پلاستیک دستش، پیدا کرد و به منیژه داد. منیژه تشکر کوتاهی کرد و مشغول شیر دادن به صادق شد، زن آهی کشید و گفت: این بچه را کجا باید ببری؟ آبادان؟ اهواز؟! منیژه سرش را بالا گرفت و گفت: اگر زنده بمانیم باید بریم مشهد... لبخندی روی لبهای بی روح زن نشست، انگار از شنیدن نام مشهد، شیرینی در وجودش پیچیده بود، سری تکان داد و گفت: خوش به حالتان و در همین حین صدای زوزهٔ بمبی دیگر بلند شد و پشت سرش می نی بوس تکان شدیدی خورد و چند معلق زد، متوقف شد، انگار زمین و زمان بهم آمیخته بود.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر ۶۱ #قسمت_شصت_یکم🎬: منیژه در حالی که صادق را در آغوش گرفته بود و بسته کوچکی به دست دیگرش
۶۲ 🎬: منیژه آهسته در خانه را که مثل همیشه، عمه خانم بهم آورده بود و درست بسته نشده بود را باز کرد و داخل شد و دوباره در را بهم آورد و با سرانگشتان پا آهسته آهسته به طرف اتاقی که تحت اختیار داشت و درش از داخل حیاط باز میشد، حرکت کرد. از حوض گرد و بزرگ آب وسط حیاط گذشته بود که صدای عمه خانم اونو میخکوب کرد: به به! چه عجب خانم خانما بعد از ده روز پیداشون شد، تو که رفتی دو روزه برگردی، چی شد طول کشید؟ نکنه سفر قندهار رفتی و بعد همانطور که دمپایی هایش را می پوشید آاخ و اوخ کنان از پله ها پایین آمد و گفت: ببین من گناه کردم که عمه تو شدم؟! من گناه کردم که بهت پناه دادم و خونه ام را تحت اختیارت قرار دادم؟! من گناه کردم که اون دخترهٔ ورپریده ات را که از دیوار راست بالا میره نگه داشتم هااا؟! منیژه آب دهانش را قورت داد و به سمت عمه خانم برگشت و گفت:س..س..سلام عمه خانم.. عمه خانم تا صورت منیژه را دید زد توی سرش و گفت: ای وای خدا مرگم بده، چی شده عمه؟! چرا صورتت را با باند پوشوندی و بعد با صدای گریه بچه روی بغل منیژه با تعجبی بیشتر گفت: ای..این دیگه چیه؟! بچه؟! مال کیه؟! یه حرفی بزن دختر تا سکته نکردم. در همین حین دخترکی سه ساله و ریز نقش با پیراهن چین چین صورتی از پله ها پایین اومد و با لحن شیرین کودکانه ای گفت: سلام مامانی، کجا بودی دلم برات تنگ شده بود. منیژه لبخندی زد و گفت: سلام دختر کوچولوی خودم، سلام هدیه خانمم، خوبی دخترم؟! دختر اشاره ای به صورت مادرش کرد و‌گفت: آخ مامان صورتت زخمی شده؟ و بعد متوجه دست های صادق که الان در هوا معلق بود شد و گفت: آخ جونم، عروسک برام آوردی؟! منیژه روی زانویش نشست و بوسه ای از گونه دخترک گرفت و گفت: عروسک نیست مامانی! یه نی نی واقعی هست! هدیه که باورش نمیشد، جلوتر آمد دستش را روی گونه صادق کشید و با خوشحالی شروع به دویدن کرد و همانطور که دور تا دور حوض آب میگشت گفت: آخ جون، یه نی نی واقعی...من نی نی خیلی دوست دارم. عمه جان با توک پا به پشت منیژه زد و‌گفت: بگو ببینم با این وضعیت از کجا میایی و این بچه را از کجا آوردی؟! منیژه از جا بلند میشد و‌گفت: قضیه اش مفصله عمه خانم تو رو خدا بزار یه کم استراحت کنم بعد همه چی را برات میگم عمه خانم جلوی راه منیژه را سد کرد و گفت: تا نگی چی به چیه اجازه نداری یک قدم برداری! منیژه اوفی کرد و صادق را روی بغل عمه تپاند و گفت: من از میدان جنگ میام!حتما خبرای حمله صدام را شنیدی! بزار یک ساعت بکپم بعد میام همه چی را بهت میگم، فعلا به این بچه برس و با زدن این حرف از عمه خانم که مبهوت به صادق نگاه می کرد گذشت و در اتاقش را باز کرد. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
✍🏻هر کس چهل روز سوره هاے (واقعه و مزمل و واللیل و الم نشرح )را بہ همین ترتیب روزے یڪ مرتبہ بخواند براےاداء *قرض و دفع و وسعت در بہ تجربہ رسیده و بسیار موثر است و باید هر روز این دعا را بعد از خواندن سوره ها بخواند👇🏻👇🏻 ✨يَا رَازِقَ‏ الْسائلین يَا رَاحِمَ الْمَسَاكِينِ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ يَا غِيَاثَ‏ الْمُسْتَغِيثِين َ‏ يَا أَرْحَمَ‏ الرَّاحِمِينَ‏ صَلِ‏ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ‏ مُحَمَّدٍ وَ اكْفِنِي‏ بِحَلَالِكَ‏ عَنْ‏ حَرَامِكَ‏ وَ بِطَاعَتِكَ‏ عَنْ‏ مَعْصِيَتِكَ‏ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ‏ وَ صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ‏ الطَّاهِرِينَ‏ ✨ 📚ادعیه و ختومات و دستورات ص 68 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨ جهت شدن و با دین کامل از دنیا رفتن این دعا را بعد از هر نماز واجب بخواند✨ 📚 گنجینه‌های معنوی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨ در هنگام عصبانیت بر محمد و آل محمد صلوات فرست و این دعا را بخوان 📚 مکارم الاخلاق ۳۵۰ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨پیامبر اڪرم ص ؛ یا علی ! چنانچہ براے انجام ڪار از منزل خارج شدے 《آیه الڪرسے》را بخوان تا بہ خواستہ‌ات برسے✨ 📚 خصال ۶۲۳ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💯✍🏻از آقای نخودکی ختمی نقل شده است که برای برآورده شدن هر روز ذکری را بیان میکنند.این ختم از روز شروع شده و هر روز100 مرتبه این ذکرها را میخوانیم هر هفته تا گرفتن حاجت انجام شودهرروزقبل از گفتن ذکر اول نیت برای حاجت مد نظر ■چهارشنبه✨100 مرتبه یا ابا صالح المهدی ادرکنی ■پنجشنبه✨100مرتبه یا فاطمه الزهرا ادرکنی ■جمعه✨100مرتبه یا جواد الائمه ادرکنی ■شنبه✨100مرتبه آیه شریفه امن یجیب... ■یکشنبه✨100مرتبه صلوات ■دوشنبه✨100مرتبه یا ابوالفضل العباس ادرکنی ■سه شنبه✨100مرتبه استغفرالله ربی و اتوب الیه ■چهارشنبه دوم✨100مرتبه یا زین العابدین ادرکنی هفته دوم یا زین العابدین ادرکنی که گفته شد دوباره همین روز برای حاجتتون نیت کنیدو یا ابا صالح المهدی ادرکنی رو بگید و چهارشنبه دوم تعدادے تسبیح واین نوشته را به مسجد یا زیارتگاهے هدیه دهید ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
خواص 🍃🍂 مرادهاے دل 🍃🍂 ☄ اگر کسے در هر روز و روزے ۹۰ بار این اسم را بخواند بسیارے از مسائل پنهانے برش آشکار گردد و منفعت ها بیند و به مراد رسد ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☄️ حوادث، ایرانِ مظلوم را،قدرتمندتر خواهند کرد! | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فلسفه ترور.mp3
5.01M
✔️ بررسی فلسفه‌ی «ترور» ✔️ و مکانیسم تاثیر آن در افزایش روح مقاومت و نزدیک‌تر شدن به قلّه! | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
04 Shoghe Behesht (1403-05-02) Mashhad Moghadas.mp3
27.51M
🔈 🔰 جلسه چهارم * قسم به عصر؛ همه انسان‌ها در حال باختن و ازدست‌دادن هستند [1:23] * تحیت ملائکه به همه بهشتیان در هنگام ورود: سلام بر شما به خاطر آن‌که صبر نمودید [5:24] 🔺 بهشت با ناخوشی‌ها و صبر پیچیده شده است [7:27] 🔻 جهنم با لذت‌ها و شهوات پیچیده شده است [10:37] * جناب ابوبصیر و انتخاب در دوگانه رفتن به بهشت یا توان دیدن [13:57] * شهادت دردناک جناب رُشَید هَجَری در حالی که ذکر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را رها نمی‌کرد [21:50] * توصیفات عجیب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در خطبه طاووس راجع به بهشت [25:15] * بی‌توجهی بهشتیان به نعمت‌های بهشتی در هنگام ملاقات اباعبدالله (علیه‌السلام) [30:11] * رَحِمَ اللّهُ العَبّاسَ! فَلَقَد آثَرَ وأبلى وفَدى أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّى قُطِعَت یداهُ ... [42:57] ⏰ مدت زمان: ۵۲:۱۴ 📆 ۱۴۰۳/۰۵/۰۲ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
14_Goriz_Az_Rajim_1401_05_30_Moharram_1444_aminikhaah.ir.mp3
28.33M
⭕️سلسله مباحث « » ✅جلسه چهاردهم 🛑راز پناه بردن به خدا از شیطان چیست؟ 🛑چه کسانی از رگبار شیطان در امانند؟ 🛑شاخص محک رشد معنوی چیست؟ 🛑 توکل یعنی چه؟ 🛑 ریشه همه بدی ها چیست؟ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔺امام حسین رو از مردم نگیرید! (قسمت دوم) ❗️چه کسایی دارن امام حسین رو از مردم می‌گیرن؟! ‼️ مجلس شراب، میون نامحرما!! 📹 برشی از جلسه سخنرانی سجاد رستمعلی (مسئول اندیشکده علوم و فناوری‌های نرم انقلاب اسلامی) در محرم الحرام سال ۱۴۰۲ 🎞 مشاهده فیلم کامل جلسه سخنرانی در کانال آپارات اندیشکده ادامه دارد... إن‌شاءالله. ع @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
⚠️وعده_صادق فقطه یه تنبیه بود 🔥 در راه است 🪧🇵🇸 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🚨| 🚫 ⛔️🚩 تلویزیون اسرائیل : در ایران پرچم سرخ انتقام را در یکی از مهمترین مساجد برافراشتند، آماده انتقام ترور اسماعیل هنیه هستند. 🪧🇵🇸 🪧🔥 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✅گفت: بشار اسد می‌ماند و ماند. گفت: حزب‌الله پیروزِ جنگ ۳۳ روزه خواهد بود و پیروز هم شد. ⚠️گفت: «رژیم خبیث مجازات خواهد شد» و با وعده صادق مجازات هم شد. 🔥حالا هم می‌گوید: «مجازاتی سخت در انتظار رژیم صهیونی‌ست» ♥️من به این مرد و وعده‌های بزرگ و صادقش، ایمان دارم. 🪧🇵🇸 🪧🔥 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🏴تسلیت به این بانوی وفادار و ارزشمند جبهه‌ی مقاومت که همسر و سه پسرش را تقدیم اسلام کرد💔 🪧🇵🇸 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨✊🏻ما همه هنیه هستیم.. ⚠️نتانیاهو گمان می‌کند که با حذف رهبر مقاومت به اهداف خود رسیده اما راه مقاومت تا آزادی فلسطین و قدس همچنان ادامه دارد. 🪧🇵🇸 🪧🔥 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🚨نیویورک تایمز به نقل از مقامات ایرانی: آیت ‌الله خامنه‌ای هم به سپاه و هم ارتش دستور داد برای حمله و دفاع و گسترش احتمالی جنگ آماده شوند 🪧🔥 🪧🇵🇸 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🏴●تشییع جنازه فردا همان پیاده روی روز قدس است ●وعده ما فردا 8 صبح🇵🇸🇮🇷 دانشگاه تهران به امامت امام خامنه‌ای(مدظله) ⚠️مبادا تنبلی کنیم. باید با تمام قوا خونخواه مهمان شهیدمان باشیم. 🪧🇵🇸 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
تحلیل غیر رسمی: محل حادثه؛ شمال تهران پادگان پوششی در محدوده و اختیار نیرو قدس بوده و با ضریب امنیتی بسیار بالا... که اکثر ملاقات های رهبران مقاومت با فرماندهان ارشد سپاه و نیرو قدس در این مکان انجام می شده است... در بررسی های ابتدایی: قطعیت نفوذ و ارسال موقعیت به تیم ترور استقرار حوالی ساعت ۲۳ انجام عملیات حوالی ساعت ۱:۴۵ 🔴طبق گفته ها تیم همراه خود شخصیت (شهید) هنیه در این اقدام دست داشتند حمله موشکی نبوده است. طبق آخرین اخبار با کوادکوپتر مورد ترور قرار گرفته است. کوادکوپتر از فاصله ۲ الی۳ کیلومتری هدایت شده است. 🔴شدت صدای انفجار آنقدر شدید بوده که تمام دزدگیرهای ماشین‌ها به صدا در آمده و در تمام منطقه شمال تهران شنیده شده و دود و غبار انفجار منطقه را گرفته. 🔴محل دقیق ترور در مهمان سرای دانشگاه امام علی (ع) نقسا 🪧🇵🇸 🪧🇵🇸 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕