ندای قـرآن و دعا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_صد_وهشتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_صد_وهشتاد_ودوم
گفتم: «اقلاً بگذار رختخواب ها را جمع کنم. صبحانه بچه ها را بدهم.»
گفت: «صبحانه توی راه می خوریم. فقط عجله کن باید تا عصر سر پل ذهاب باشیم.»
سمیه را تمیز کردم. تا توانستم برای بچه ها و خودم لباس برداشتم. مهدی را آماده کردم و دستش را دادم به دست خدیجه و معصومه و گفتم: «شما بروید سوار شوید.» پتویی دور سمیه پیچیدم.
دی ماه بود و هوا سرد و گزنده. سمیه را دادم بغل صمد. در را قفل کردم و رفتم در خانه گُل گز خانم و با همسایه دیوار به دیوارمان خداحافظی کردم و سپردم مواظب خانه ما باشد. توی ماشین که نشستم، دیدم گل گز خانم گوشه پرده را کنار زده و نگاهمان می کند و با خوشحالی برایمان دست تکان می دهد.
ماشین که حرکت کرد، بچه ها شروع کردند به داد و هوار و بازی کردن. طفلی ها خوشحال بودند. خیلی وقت بود از خانه بیرون نیامده بودند. صمد همان طور که رانندگی می کرد، گاهی مهدی را روی پایش می نشاند و فرمان را می داد دستش، گاهی معصومه را بین من و خودش می نشاند و می گفت: «برای بابا شعر بخوان.»
گاهی هم خم می شد و سربه سر خدیجه می گذاشت و موهایش را توی صورتش پخش می کرد و صدایش را درمی آورد
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_صد_وهشتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_صد_وهشتاد_وسوم
به صحنه که رسیدیم، ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهوه خانه لب جاده که بر خلاف ظاهرش صبحانه تمیز و خوبی برایمان آورد. هنوز صبحانه ام را نخورده بودم که سمیه از خواب بیدار شد. آمدم توی ماشین نشستم و شیرش دادم و جایش را عوض کردم. همان وقت ماشین های بزرگ نظامی را دیدم که از جاده عبور می کردند؛ کامیون های کمک های مردمی با پرچم ایران. پرچم ها توی باد به شدت تکان می خوردند.
صمد که برگشت، یک لقمه بزرگ نان و کره و مربا داد دستم و گفت: «تو صبحانه نخوردی. بخور.»
بچه ها دوباره بابا بابا می کردند و صمد برایشان شعر می خواند، قصه تعریف می کرد و با آن ها حرف می زد. سمیه بغلم بود و هنوز شیر می خورد. به جاده نگاه می کردم. کوه های پربرف، ماشین های نظامی، قهوه خانه ها، درخت های لخت و جاده ای که هر چه جلو می رفتیم، تمام نمی شد.
ماشین توی دست انداز افتاده بود که از خواب بیدار شدم. ماشین های نظامی علاوه بر اینکه در جاده حرکت می کردند، توی شانه های خاکی هم بودند. چندتایی هم تانک خارج از جاده در حرکت بودند، برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. معصومه با دهان باز خوابش برده بود. مهدی سرش را گذاشته بود روی پای معصومه و خوابیده بود.
💟ادامه دارد..
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_صد_وهشتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_صد_وهشتاد_وچهارم
خدیجه هم سمیه را بغل کرده بود. صمد فرمان را دودستی گرفته بود و گاز می داد و جلو می رفت. گفتم: «سمیه را تو دادی بغل خدیجه؟»
گفت: «آره. انگار خیلی خسته بودی. حتماً دیشب سمیه نگذاشته بود بخوابی. دلم سوخت، گفتم راحت بخوابی.»
خم شدم و سمیه را آرام از بغل خدیجه گرفتم و گفتم: «بچه را بده، خسته می شوی مادر جان.»
صمد برگشت و نگاهم کرد و گفت: «ای مادر! چقدر مهربانی تو.»
خندیدم و گفتم: «چی شده. شعر می خوانی؟!»
گفت: «راست می گویم. توی همین چند ساعت فهمیدم چقدر بچه داری سخت است. چقدر حوصله داری تو. خیلی خسته می شوی، نه؟! همین سمیه کافی است تا آدم را از پا دربیاورد. حالا سؤال های جورواجور و روده درازی مهدی و دعواهای خدیجه و معصومه به کنار.»
همان طور که به جاده نگاه می کرد، دستش را گذاشت روی دنده و آن را عوض کرد و گفت: «کم مانده برسیم. ای کاش می شد باز بخوابی. می دانم خیلی خسته می شوی. احتیاج به استراحت داری. حالا چند وقتی اینجا برای خودت، بخور و بخواب و خستگی درکن. به جان خودم قدم، اگر این جنگ تمام شود، اگر زنده بمانم، می دانم چه کار کنم. نمی گذارم آب توی دلت تکان بخورد.»
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
#سلامحضرتعــشـــق♥️
روبسوےڪربلا سمت
حســـیݩ
دَم به دَمبر زادهےحیدر
ســــلام
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سلام_امام_زمانم😍✋
🌱سالها در حسرت دیدار دلبر مانده ایم
از غم دوری تو خیلی مکدّر مانده ایم...
🌱یوسف زهرا کجایی کُشت ما را انتظار
می شود پس کی ظهور تو مقدّر،مانده ایم...
#سلامپادشاهقلبم✨
#امام_زمان ♥
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#شفای_بیمار_صعبالعلاج
🌸✨ 《بسم الله》را بر هر مریض
سخت حالی سه روز و هر روز صد بار
بخوانند و بدمند اگر اعتقاد داشته
باشد شفا می یابد ✨
📚 دوهزار دستور العمل مجرب
ڪلیڪ ڪنید↩️
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#جهت_رفع_سقط_جنین
🌸✨بر نخ ابریشم هفت گره زند و بر هر گره بخواند،✨
《 وَاصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ اِلّا بِا للّهِ وَلا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی ضیقٍ مِمّا یَمْکُروُنَ اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقوا وَلَّذینَهُمْ مُحْسِنوُنَ. 》
✨ ونیز آیه
《 اذْقالَتِ امْرَاَتُ تا بِغَیْرِحِساب 》
( آیه ۳۵تاآخر۳۷ سوره ال عمران)
و بر کمر حامله بندد.
📚قران درمانی
♦ برای دفع ترس و وحشت :
🔹کسی به امام صادق علیه السلام عرض کرد وقتی تنها می شوم مرا فرا می گیرد و آنگاه که میان مردم هستم چنین احساسی ندارم .
🌹حضرت به وی فرمودند :
🔹دستت را روی قلبت بگذار و بگو : سپس دستت را بر قلبت کشیده و بگو :
🌹 أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَحْمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَلَالِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِأَسْمَاءِ اللَّهِ مِنْ شَرِّ مَا أَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ مَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِي
📚 منبع: بحارالانوار ج۹۵ ص۱ج۹
#حاجت روا باشید❣
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹🍃 #ختم_یاعلی🍃🌹
💜👈🏻 تا۱۰شب هرشب دو رکعت
نماز حاجت بخوان سپس بی تکلم
باکسے ۱۱۰صلوات فرست و ۱۵۷۰
"یاعَلے"بگو وحاجت بخواه وسه
صلوات بفرست
📚گنجهای معنوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌟دعــــــــــــــاے گشـایــــش کـ🔐ـار
🔰شیخ بهایی فرموده هر کس به مدت 10 روز ، هر روز صد مرتبه این دعا را بخواند به #حاجت خود می رسد
✔✨«بسم الله الرحمن الرحیم: یا مُفَتِّحَ الاَبواب ،یا مُقَلِّبَ القُلوبِ وَالاَبصار، یا دَلیلَ المُتَحَیِّرین، یا غِیاثَ المُستَغیثین، تَوَکَّلتُ عَلَیک، یا رَبِّ اِقضِ حاجَتی وَلاحَولَ وَلاقُوَّةَ اِلّآ بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم، وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجمَعین.»✨
همچنین
✔✨هر کس با طهارت وحضور قلب بمدت هفت روز ، هر روز دوهزار مرتبه(2000) بگوید(یا هادی) حاجت روا گردد ودر کارهایش گشایش ایجاد می گردد✨
⬅ ڪلیــڪ ڪنید
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
☝️ #چشیدنلذتمهربانی۰۰۰۰☝️
#ختمیمجرببرایحصولثروت💰
💎گویند برای حصول #غنی و دولت و #ثروت ، در روز سه شنبه این ختم را شروع نموده💎
🛡تا ده روز هر روز 1000 مرتبه :
🌛یا قَوِیُّ یا غَنِیُّ یا وَلِیُّ یا وَفِّیُّ🌜
🌀را بر مویز بخوانید و بخورید و در روز دهم نان و حلوا به مستحقان بدهید
✅ ان شاءالله موثر خواهد بود.
📚جمال الاسبوع
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
تاریخ فلسطین 8.mp3
11.11M
🇵🇸#مستند_تاریخ_فلسطین🇵🇸
"تاریخ اشغال فلسطین از ابتدا تا کنون"
قسمت 8⃣
🇵🇸🇵🇸
* عقد توافق نامه " اسلو ۱ " در ۱۹۹۳
* بررسی و نتایج توافق اسلو ۱ و ۲
* قتل عام "مسجد الخلیل" در ۱۹۹۴
* افزایش محبوبیت حماس در فلسطین
* ترور " فتحی شقاقی" دبیرکل جهاد اسلامی فلسطین در ۱۹۹۵
* ترور " اسحاق رابین" نخست وزیر اسرائیل در ۱۹۹۵
* " کشتار قانا" بدست اسرائیل و ۸۰۰ شهید و زخمی در ۱۹۹۶
* "شیمون پرز" مسبب فاجعه قانا
* امضای قرارداد " وای ریور" در ۱۹۹۸ و آثار آن
* تعطیلی "زندان خیام" در سال ۲۰۰۰ میلادی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5782760425649078301.mp3
4.28M
#نماز_سکوی_پرواز 35
وقتی نمازمون،نماز بشه؛
به مقام شهود میرسیم!
یعنی اذکارنماز ازقلبمون خارج ميشه،نه از زبانمون.
با قلبمون میگيم؛
خدا...جز تودلبری ندارم.
#استاد_شجاعی 🎤
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕