eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
13.1هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
7.2هزار ویدیو
485 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran دعا و سرکتاب نمیکنم
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۴
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۵۰ به مسجد رفت. بعد از نماز از خستگی خوابش برد.بعد مدتی از گرسنگی بیدار شد. هوا روشن شده بود. به اطراف نگاهی کرد،هیچکس نبود.بلند شد.متوجه پتویی که روش انداخته بودن،شد.پیرمردی سینی به دست،اومد و با لبخند به افشین نگاه کرد. -سلام -سلام پسرم.خیلی خسته بودی.کنار سجاده ت خوابت برده بود. -بله،خیلی خسته بودم. پیرمرد سفره کوچکی پهن کرد و چای و نان و پنیر گذاشت و رو به افشین گفت: _بسم الله. افشین هم که خیلی گرسنه بود بی تعارف مشغول خوردن شد.بعد از خوردن صبحانه تشکر کرد و رفت.با خودش گفت امروز حتما باید کار پیدا کنم. بازهم تا ظهر پیاده تو خیابان ها میگشت. ولی کار مناسبی برای خودش پیدا نمیکرد. ظهر رفت مسجد، و دوباره به خیابان ها رفت.عصر شد، شب شد.دوباره رفت مسجد.بعد نماز به سجده رفت.تو سجده خوابش برد.کسی بیدارش کرد و گفت: _میخوایم در مسجد رو ببندیم. بلند شد و رفت. چشمش به مسافرخانه افتاد.خواست بره اونجا ولی یادش اومد هیچ پولی نداره. دیگه رمقی براش نمونده بود.تو ایستگاه اتوبوس نشست و فکر میکرد. به هیچ نتیجه ای نمیرسید. از خستگی نشسته روی صندلی خوابش برد.با صدای اذان بیدار شد.به مسجد رفت. خیلی خسته و کلافه و گرسنه بود. هیچکس تو مسجد نبود.خادم مسجد هم بهش گفت: _میخوام درو ببندم. افشین هم رفت. هیچ دوست و آشنایی نداشت که بره پیشش یا ازش پول بگیره. یاد حاج آقا موسوی افتاد، ولی خجالت میکشید بره پیشش.هوا کم کم روشن شده بود.تصمیم گرفت هر کاری شد انجام بده ولی یه پولی به دست بیاره که حداقل یه کلوچه ای بخره و بخوره. هرجایی آگهی کار میدید،میرفت. ولی همه معرف و ضامن میخواستن. افشین فهمید حتی کارگری هم نمیتونه بره. خیلی ناامید شده بود. سه شبانه روز بود که خوب نخوابیده بود.تمام سه شبانه روز فقط یه وعده نان و پنیر خورده بود و مدام هم درحال پیاده روی بود.دیگه توان راه رفتن هم نداشت. بارها خواست به مغازه دارها یا ساندویچی ها التماس کنه چیزی بهش بدن که بخوره ولی غرورش اجازه نمیداد. ساعت ها به سختی میگذشت. شب شد.گرسنگی به شدت بهش فشار میاورد.به ساندویچی رفت و گفت: _میشه به من یه ساندویچ بدین؟ -ساندویچ چی میخوای؟ -هرچی،فرقی نداره. ساندویچ آوردن و افشین با ولع میخورد. وقتی تمام شد،بلند شد،بره که فروشنده گفت: -پولش یادت رفت. افشین تازه فهمید، فروشنده اصلا متوجه نشده بود که پول نداره.رفت پیشش و آروم گفت: -پول همراهم نیست. فروشنده بلند گفت: _اون موقع که دو لپی میخوردی یادت نبود پول نداری! سر و وضعت که به بدبخت بیچاره ها نمیخوره،پولشو رد کن بیاد. همه به افشین نگاه کردن.خجالت کشید. آرام گفت: _من الان پول همراهم نیست.چرا آبروریزی میکنی؟ برات میارم. -هه..ما از این بعدا ها زیاد دیدیم. نمیدونست چکار کنه.تو دلش گفت خدایا یه کاریش بکن. یکی از پشت سرش گفت: _حالا مگه پول یه ساندویچ چقدر میشه که اینجوری با آبروی یه آدم بازی میکنی؟!! افشین به پشت سرش نگاه کرد.از خجالت سرشو انداخت پایین... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۵
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۵۱ از خجالت سرشو انداخت پایین، فاطمه بود. فاطمه پیش فروشنده رفت، و پول ساندویچ رو حساب کرد.به اندازه ده تا ساندویچ بیشتر بهش داد و گفت: _اگه کسی اومد و گفت پول همراهش نیست،بهش ساندویچ بدین. برگشت و به افشین گفت: -بفرمایید. افشین رفت و فاطمه هم پشت سرش. قبل از اینکه افشین چیزی بگه،از کنارش رد شد و گفت: _خدانگهدار. منتظر جواب نشد، و سوار ماشینش شد.متوجه شرمندگی افشین شده بود. تلفن همراهش زنگ خورد و شروع به صحبت کرد.افشین تو پیاده رو راه میرفت. به نظرش عجیب اومد. وقتی تماسش تمام شد،حرکت کرد.به افشین رسید،پیاده شد و صداش کرد. -آقای مشرقی افشین سعی میکرد به فاطمه نگاه نکنه. -بفرمایید. -ماشین تون رو کجا پارک کردید؟!! -ماشین نیاوردم. -ماشین که نیاوردین،پول هم که همراهتون نیست،پس چطوری میخواین برین خونه؟! افشین موند چی بگه.فاطمه مطمئن شد مشکلی هست. -آقای مشرقی،اتفاقی افتاده؟ -چه اتفاقی مثلا؟ -شما ماشین ندارین،پول همراهتون نیست،لباس پوشیدنتون هم که..؟! ورشکست شدین؟ افشین ساکت بود. بعد از ماه ها فاطمه باهاش حرف میزد. تازه فهمید چقدر دلش برای فاطمه تنگ شده بود. -میشه جواب منو بدید؟ چند قدم رفت. نفس عمیقی کشید.برگشت سمت فاطمه و بدون اینکه نگاهش کنه گفت: _چی میخوای بشنوی؟ اینکه تغییر کردم؟ معلوم نیست؟ -اینکه ماشین نداری،پول نداری هم جزو این تغییراته؟ افشین نمیخواست از اوضاعش به فاطمه بگه.ساکت بود. -چرا جواب سوال منو نمیدید؟ -دوست ندارم درموردش به شما توضیح بدم. -باشه،هرطور صلاح میدونید.خدانگهدار. سوار شد و استارت زد. باخودش گفت اینجا دیدن افشین اتفاقی نبوده،حتما حکمتی داره ... خدایا خب خودش نمیخواد بگه.من دیگه چکار کنم؟ ... شاید چون همش داری دعواش میکنی نمیخواد بگه. شیشه رو پایین داد، بدون دعوا ولی رسمی گفت: -آقای مشرقی،میشه سوار بشید؟ باید درمورد موضوعی باهاتون صحبت کنم. افشین دوست نداشت سوار بشه ولی.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
🌸✨هر ڪس《سوره‌زخرف》را نوشتہ و هنگام خواب بالای سرش بگذارد ، خواب هاے خوب مےبیند✨ 📚 تفسیر نمونه ۵/۲۱ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍هرکس خود را در کاری از خدا بخواهد و بگوید( استخیر ُ اللهَ برحمتِه ) و راضی باشد حق تعالی آنچه خیر باشد میسر کند 📚مفاتیح الغیب علامه مجلسی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍این آیه را بر چوبی جدید نوشته سپس اسم سارق یا شخص فراری را بر آن نویسند و با میخی به دیوار کوبند باز خواهد گشت 📚چشمه رستگاری ۳۹۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
برای همه امور 🌺از جمله ختومات معتبره و مجربة است . 🍀 ختم آیة الکرسی را تا هو العلی العظیم بخواند 👈 عدد آن ۲۹۰ به عدد کرسی است . 🌺 مرحوم میرزا محمد جعفر که از بزرگان زمان خویش بود اکثر اوقات بر این ختم عمل کرده و بسیار بر آن اعتقاد داشت و نیز صاحب اجازه بود و می فرمود :‌ ⤵️ 🍃 اگر کسی به عدد اسم خود آن را بخواند (( به ابجد کبیر )) درهای گشایش بر او باز خواهد گشت و سعادت به او روی خواهد آورد و فقر و بدبختی از او دور خواهد شد ...... و خواص بسیار دارد 📚حاشیه خلاصة الاذکار نسخه خطی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
⁨✨ ✍ ۲ رڪعت نماز بخواند و سپس بعد از نماز رو به قبله ۲۳۹۴ مرتبه بگوید بےشڪ مطلب او حاصل خواهد شد {آیه ۸۷ سوره انبیاء} Ⓜ️ منتخب الختوم۱۱۹ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
(خیلی جالبه👌) 🌹واقعه: مانع فقر 🌹کوثر: مانع خصومت 🌹ملک: مانع عذاب قبر 🌹فاتحه: مانع خشم خدا 🌹سوره محمد برای اخلاق 🌹سوره جن برای وسوسه 🌹سوره حجر برای برکت مال 🌹کافرون: مانع کفر وقت مرگ 🌹دخان: مانع ترس روز قیامت 🌹سوره تغابن برای ادای قرض 🌹سوره کهف برای بیدار شدن 🌹سوره فتح برای گشایش کار 🌹سوره صف برای فتح و پیروزی 🌹سوره مزمل برای مهر و محبت 🌹سوره حج برای کامل شدن دین 🌹سوره مریم برای هدایت دختران 🌹سوره احزاب برای گشایش بخت 🌹سوره یونس برای بچه دار شدن 🌹سوره جمعه برای پیدا شدن مال 🌹یاسین: مانع تشنگی روز قیامت 🌹سوره اعلی برای هدایت جوانان 🌹سوره حجرات برای زیاد شدن مال 🌹سوره یوسف برای عظمت و بزرگی 🌹سوره مومنون برای به راه راست رفتن 🌹سوره طور برای پایدار بودن و برگشت مال 🌹سوره انبیا برای رها شدن از بند و گرفتاری 🌹سوره اسرا برای شفای مریض و بهانه گیری 🌹سوره حدید برای محکم شدن و آرامش بدن. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ نقش حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) در حفظ شیعه از گزند دشمنان چیست؟ 🎙استاد_عالی ✅ انتشار حداکثری با شما جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج عج صلوات @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Mirshafiee_Doaaye_Faraj_281304.mp3
4.64M
🎧 🎙حجت‌الاسلام میرشفیعی 🔸دعای برای فرج در دوران غیبت امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) 👌بسیار شنیدنی و تاثیرگذار 👈حتما بشنوید و نشر دهید عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ⛔️راز گوساله طلایی بنی‌اسرائیل! 👤استاد @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫 ‌حادثه‌ی «رفح»، معیاری برای ارزشیابی «استغاثه»های ماست! | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕