eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
12.7هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
482 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran دعا و سرکتاب نمیکنم
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای قـرآن و دعا📕
#دست_تقدیر ۶۳ #قسمت_شصت_سوم 🎬: منیژه چشمانش را باز کرد و کش و قوسی به خود داد، کنارش هدیه را دید که
۶۴ 🎬: منیژه اوفی کرد و‌گفت: بلندش کردی یعنی چه عمه خانم؟! این بچه بیچاره را خودمون دنیا آوردیم، البته قبلش مادرش از دنیا رفته بود و تو راه هم که داشتیم به شهر می رسیدیم ، باباش دود شد و رفت به هوا، اینم امانت هست دست من، خانم دکتر داده تا برسونم به مادرش و همسرش البته تا وقتی خودش بیاد که حتما همین روزا میاد. عمه خانم مشکوکانه به منیژه نگاه کرد و گفت: خانم دکتر؟! تو که میگی ننه اش مرده، پس خانم دکتر این وسط چکار میکنه؟! منیژه استکان چای را یک نفس هورت کشید و‌گفت: چقدر سوال میپرسین عمه خانم!! برای شما چه فرقی میکنه که خانم دکتره کدوم دکتره هااا؟! عمه خانم نفسش را محکم بیرون داد و گفت: خوب فرق میکنه، یعنی این خانم دکتره از کس و کار این طفل معصوم بود؟! منیژه نیشخندی زد و گفت: نه بابا! برا رضای خدا خواست بزرگش کنه، حالا هم برو وردار بچه را بیار تا ببرمش تحویلش بدم، خدا را چه دیدی، شاید از دخترشون براشون خبر بردم و یه مشتلق هم سهم ما شد. عمه خانم هراسان وسط حرف منیژه پرید و گفت: نه...نه...این بچه را خدا رسونده برا من...اصلا خدا درو تخته را جور کرده، تا اون خدابیامرز زنده بود بچه ام نشد، خوب البته من سنم کم بود و حسن آقا همسن بابام بود، دیگه خدا نخواست و نداد، اما الان خدا قربونش بشم یه بچه اونم یه پسر کاکل زری انداخت تو بغلم، من این بچه را خودم تر و خشکش میکنم، بزرگش می کنم، میشه بچه خودم، میشه پسر خودم، میشه وارث خودم...و بعد اشاره به خونه اش کرد و گفت: این خونه و اون حجره ای که از حسن آقا بهم رسیده، یه وارث میخواد دیگه... منیژه که اصلا باورش نمیشد این حرفها را عمه خانم میزنه گفت: عمه خانم! حالتون خوبه؟! تا الان که من و این دخترم یه چکه آب بیشتر میریختیم، از دماغمون درش میاوردی، حالا اینقدر بذل و بخشش می کنی اونم به خاطر یه بچه غریبه؟! عمه خانم آه کوتاهی کشید و گفت: غریبه نیست، بچه خودمه، چند روز پیش که هدیه مدام جلو چشمم بود، چقدر اشک ریختم که کاش منم یکی مثل این داشتم، اصلا اگر تو را راه دادم اینجا به خاطر همین هدیه بود، مطمئنم این بچه، نتیجه اون آه و اشک های منه... منیژه که متوجه شده بود عمه خانم خیلی جدی داره حرف میزنه گفت: نه عمه خانم نمیشه، آخه من به اون خانم قول دادم، دو روز دیگه که اومد مشهد، اصلا شاید همین الانم اومده باشه و بعد پرس و جو کنه و بیافته دنبال بچه، من چی بگم؟! عمه خانم با لحن ملتمسانه ای گفت: منیژه تو رو به خدایی میپرستی، این بچه را بزار برا من، اصلا هرچی در ازاش بخوای بهت میدم. منیژه چشمهاش را ریز کرد و گفت: هر چی بخوام میدی؟! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
#دست_تقدیر ۶۴ #قسمت_شصت_چهارم 🎬: منیژه اوفی کرد و‌گفت: بلندش کردی یعنی چه عمه خانم؟! این بچه بیچاره
۶۵ 🎬: عمه خانم که خوب این برادرزادهٔ حریص و زیرکش را میشناخت گفت: خوب چی می خوای؟! منیژه نیشخندی زد و گفت: هیچی، یا نصف این خونه، یا اون حجره را بکنی به نامم همین.. عمه خانم با اخم های درهم منیژه را نگاه کرد و منیژه تکه ای از کلوچه داخل سینی را جدا کرد و در دهان گذاشت و گفت: ولی عمه خانم، می ارزه هااا یه پسر و گل پسر گیرت میاد. عمه خانم دندانی بهم سایید و گفت: تو‌که فقط به فکر کندن باش، کم از من به تو رسیده که حالا چشم دیدن همین چندرغاز هم برای من نداری؟! منیژه شانه ای بالا انداخت و گفت: من اصراری ندارم، این بچه صاحب داره، میرم میرسونم دست کس و کارش... عمه خانم به میان حرف منیژه دوید و گفت: تو که گفتی کس و کار نداره! بعدم حالا تلخ نشو، بزار روش فکر کنم. منیژه از جا بلند شد و جلوی در اتاق ایستاد و نگاهی به صادق که راحت روی تخت عمه خانم خوابیده بود کرد و گفت: باشه! فکر کن اما زیاد فکر نکنی یه وقت فکری میشی... تا غروب وقت داری فکر کنی، جواب بده که من حساب کار دستم بیاد که چکار باید بکنم و با زدن این حرف دست هدیه را گرفت از هال بیرون رفت. عمه خانم همانطور که زیر لب عبارتی نامفهوم میگفت به فکر فرو رفت، او هم صادق را می خواست و هم نمی خواست به منیژه باج بدهد، پس سخت در فکر فرو رفت. عمه خانم نمی دونست چقدر گذشته و با صدای گریهٔ صادق به خود آمد، از جا بلند شد و همانطور که دست به پایش که انگار خواب رفته بود و به مور مور افتاده بود میکشید گفت: اومدم عزیزم، من تو رو از دست نمی دم. انگار که عمه خانم همان دخترک تخس پنجاه سال پیش بود و صادق هم عروسکی که نمی خواست به کسی او را بدهد. سفره شام را پهن کرد و در هال را باز کرد و صدا زد: منیژه!هدیه پاشین بیاین شام...و دوباره باصدای بلند تری گفت: منیژژژژژه ...که در اتاق بازشد و مادر و دختر،شلنگ و تخته زنان جلو آمدند. بوی قورمه سبزی و برنج ایرانی توی فضای خانه پیچیده بود، منیژه وارد خانه شد و همانطور که نفسش را بالا می کشید گفت: به به! عجب بویی پیچیده و هدیه خودش را به صادق که توی یه پتوی قرمز رنگ کنار سفره راحت خوابیده بود رفت. عمه خانم به هدیه اشاره کرد و گفت: بیدارش نکنی عزیزم، بچه کوچک باید همه اش خواب باشه تا خوب رشد کنه و بزرگ شه. منیژه سر سفره نشست و گفت: عمه خانم انگار تصمیم خودت را گرفتی هاا عمه خانم پارچ دوغ را روی سفره گذاشت و نشست و گفت: آره، خیلی فکر کردم، آخرش به ابن نتیجه رسیدم که حرفت را قبول کنم، منتها شرط داره... منیژه که باورش نمیشد عمه خانم به این راحتی قبول کنه گفت: چه شرطی؟! عمه خانم دیز پلو راجلو داد و همانطور که با اشاره، برنج تعارف می کرد گفت: من نصف حجره را بهت میدم، اما نه الان و نه به نام تو...نصف حجره را سر سال، یعنی وقتی صادق یک سالش شد بهت میدم اما به نام هدیه میزنم نه تو... ولی توی این یک سال، اداره کردن اونجا را به عهده تو میزارم، یعنی میری مشغول کار میشی، خدا را شکر زبون چرب و نرمی داری و از پس فروش چند تکه لباس برمیای، هر چی سود کردی نصف تو و نصف من...چطوره؟! منیژه تکه ای نان کند و توی دهنش گذاشت، اون خوب میفهمید که عمه خانم به این راحتی از مال و منالش نمیگذره و حتما میخواد توی این یک سال یه نقشه سوار کنه،پس گفت: حرف شما درست...اما.. عمه خانم وسط حرف منیژه دوید و گفت: اما و اگر و... نداره، مگه تو نبودی التماس می کردی که بزارم تو حجره کار کنی، خوب حالا کار کن، آخرشم نصفش مال هدیه است.. منیژه بشقابش را پر از برنج کرد و گفت: باشه، توی این یک سال هم همه توی همین ساختمان زندگی کنیم نه اینکه ما را بفرستی اتاق انباری رو حیاط... عمه خانم که انگار به هدفش رسیده بود، نگاهی به صادق کرد و‌گفت: باشه قبول.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
🌸✨ این دعا ڪلید درهاے بسته است هرڪس آن را بخواند در امور بسته اش گشایش شود 📓 گوهر شب چراغ ۹۱/۱➢ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❤️ 🍃🍂 براے برڪت معاش و عزت نزدِ دوست سوره "حـجر" را نوشتہ و نگاه دار بینهایت مفید است🍃🍂 📚 مخزن تعویذات ۱۰۱ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 براے صفاے باطن و پاڪ شدن دل از غل و غش و حقہ گفتن 《یا شَکُـــــور》 چهار روز و هر روز ۵۲۶ مرتبہ بسیار موثر است 🍃🍂 منبع 👈🏻 معراج الذاکرین ۱۷۹ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍🏻 این آیات را به گلاب و مشک و زعفران بنویسند و بشویند و به کسی دهند که با زن خود الفت نباشد↯‌‌↯↯ ✨هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا✨ تا بخورد و بگوید↯↯↯ کَذالِکَ قُلتُ لا فلان بِمُحَبَتِهِ فلانه ✨✍🏻اگر مرد الفت ندارد چنین بنویسد↯↯↯ اول فلان ( اسم مرد ) دوم فلانه ( اسم زن ) ↻✔ اگرزن الفت ندارد چنین بنویسد اول فلانه ( اسم زن ) دوم فلان ( اسم مرد ) هرگز میان ایشان طلاق واقع نشود 📚 تحفة الاسرار ۴۵ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
< > 🖌برای شفای هر بیماری دو رکعت نماز حاجت توسل به حضرت جواد الائمه بخواند و بعد 146 مرتبه بگوید : ✍ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله 🖌اگر در ساعت منسوب به آن حضرت عمل شود بسیار مفید است و آن ساعت را تا دو ساعت بعد از نماز عصر ( بخش نهم از دوازده قسمت روز ) تشخیص داده اند . منبع : داروخانه ی معنوی ص 48 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
نقل شده است که جهت وسعت هر روز بعد از نماز صبح بیست (20) مرتبه این ذکر را خوانده شود : لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ‏ فَضْلِكَ‏ وَ رَحْمَتِكَ‏ فَإِنَّهُ لَا يَمْلِكُهُمَاأَحَدٌ غَيْرُكَ 📚 مصباح کفعمی ص ۱۷۰ فصل ۲۰ باما همراه باشید🇮🇷 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
جاده ظهور.mp3
9.08M
✔️ چرا مدعی هستید اربعین، جاده‌ی ظهور امام زمان علیه‌السلام است؟ | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
قرب به اهل بیت ۲۱.mp3
11.16M
✘ سلول تخم برای اینکه بتواند تبدیل به جنین شود ابتدا در جای مناسبی از رحم جایگزین می‌شود تا رشد کند. شما با یک فرمول ساده می‌توانید بفهمید در جای مناسبی از رحم دنیا جایگزین شده‌اید و در حال رشد هستید یا خیر؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۲۱ | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫 فقط به همین یک روش میشه خدا رو نقد و یا رد کرد! | منبع : جلسه ۲۳ از مبحث فکر و ذکر۱ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
05 Shoghe Behesht (1403-05-03) Mashhad Moghadas.mp3
29.82M
🔈 🔰 جلسه پنجم * پا گذاشتن بر روی برخی تمایلات و خواسته‌ها؛ راه رسیدن به بهشت [1:44] * سختی‌های دنیا اختصاصی به مؤمنین ندارد، بلکه کافرین هم در سختی هستند [5:01] * مزد بهشتی مؤمن به هنگام فقر و تنگدستی [7:08] * توصیف بهشت در بیان پیامبر اکرم (صل‌الله‌علیه‌وآله) [11:23] * شنیدن موسیقی بهشتی؛ مزد ترک موسیقی حرام در دنیا [14:21] * پیامبر اکرم (صل‌الله‌علیه‌وآله): صدای حلقه در بهشت "یا علی" است [21:54] * ثواب های عظیمِ نهفته در اعمال به ظاهر کوچک [24:45] * امام صادق (علیه‌السلام): با دست خودم زائر امام رضا (علیه‌السلام) را به بهشت می‌برم [27:40] * تأثیر مصیبت امام حسین (علیه‌السلام) بر آسمان و زمین [35:50] * همه بندگان در قیامت گریان‌اند مگر چشمی که بر امام حسین (علیه‌السلام) گریه کرده [38:00] * غوغای ورود حضرت صدیقه طاهره (سلام‌الله‌علیها) به صحنه قیامت و کیفیت انتقام از قاتلان اباعبدالله (علیه‌السلام) [43:06] ⏰ مدت زمان: ۵۶:۱۵ 📆 ۱۴۰۳/۰۵/۰۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕