قاضی حکم طلاق را صادر کرد و قرار شد که فردای اون روز من و پدرم و شاهین بریم محضر و صیغه طلاق رو جاری کنند همین اتفاق هم افتاد سه تایی رفتیم اما همین که دفتردار گفت اینجا رو امضا کن امضا که کردم دیگه نفهمیدم چی شد، چشمامو باز کردم دیدم توی درمانگاه هستم ظاهرا افت فشار گرفته بودم و بهم سرم وصل بود چند روزی اشتهای به غذا نداشتم تا اینکه یک روز گفتم بسه دیگه بلند شو خودتو جمع کن رفت که رفت یه روز شنیدم داداشم حرف از خرید زمین و کشت برنج در شمال هست بهش گفتم من هم با مهریم می‌خوام شریکت بشم قبول کرد و زمین رو خریدیم و الحمدالله خیلی برامون برکت داشت دو سالی از ماجرای طلاقم گذشت تا اینکه یک روز برام خواستگار اومد خواستگارم مجرد بود و قبلاً ازدواج نکرده بود همه تحقیقات انجام شد و قرار شد که برای خواستگاری تشریف بیارند شب خواستگاری نگاهم که به خواستگارم که اسمش محمد بود افتاد دیدم ... ادامه دارد کپی حرام

🩵دعای سفارش شده امام علی (ع) در هنگام افطار 🌼هنگام افطار بخوانید 🌹بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ🌹

‌#روز_شمار 🪴#امروز 🌸 سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ 🌸 ( ۲۲ رمضان ) -- (2 آوریل) #زمان_اوقات_شرعی_به_افق_تهران 🌻اذان صبح: ۰۴:۲۲:۳۷ طلوع آفتاب: ۰۵:۴۹:۰۵ اذان ظهر: ۱۲:۰۸:۴۵ غروب آفتاب: ۱۸:۲۶:۵۹ اذان مغرب: ۱۸:۴۵:۱۴ نیمه شب شرعی: ۲۳:۲۵:۱۸🌻 •✧❁•़़•❁✧••✧❁•़़••❁✧• 🌱مناسبت های امروز سومين شب قدر •✧❁•़़•❁✧••✧❁•़़••❁✧• 🥀دعای روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین. •✧❁•़़•❁✧••✧❁•़़••❁✧• 🌾30 جز قرآن بصورت فایل صوتی و نیاز به دانلود ندارد، فقط کافيست روی لینک بزنید. *جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP* •✧❁•़़•❁✧••✧❁•़़•❁✧• #حجامت 🚫فروردین مناسب حجامت نیست •✧❁•़़•❁✧••✧❁•़़•❁✧• 🌻سوره اختصاصی ماه رمضان #سوره_محمد(ص) است.🌻 _____________🍁🍁🍁🍁 #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─

شب خواستگاری نگاهم که به خواستگارم که اسمش محمد بود افتاد دیدم خیلی برام آشناست ولی هرچی فکر کردم چیزی یادم نیومد تا اینکه بزرگترها گفتند برید و بنشینید شرط و شروط‌هاتونو با هم بگذارید وقتی که وارد اتاق شدیم محمد رو به من گفت من رو به یاد میاری گفتم نه احساس می‌کنم جایی دیدمتون ولی نمی‌دونم که کی هستید گفت من همون جوانی هستم که دو سال پیش جلوی خونه شما ماشینمون خراب شد و شما به ما کمک کردید ناخواسته نگاهم روش زوم شد گفتم واقعاً گفت بله واقعاً ولی آشنایی با شما بسیار اتفاقی شد درس دانشگاهم که تمام شد قصد ازدواج کردم و به مادرم گفتم یک دختر خوب برای من پیدا کن مادرم گفت یک خانمی هست که قبلاً ازدواج کرده ولی خیلی دختر خوبیه مسجد میاد تو مراسمات حسینیه میاد و خیلی هم حجب و حیا داره اگر قضیه ازدواج قبلیش برات مهم نیست بریم خواستگاری اما اگر نه صبر کن تا یه دختر دیگه‌ای با شرایطی که خودت دوست داری برات پیدا کنم من که این همه تعریف شما رو از مادرم شنیدم گفتم مادر ازدواج کرده خلاف شرع که نکرده بچه‌ام که نداره خوب اشکالی نداره بریم خواستگاری و وقتی که اومدین در خونتون از خونه اومدی بیرون من دیدمت دیدم همون خانم هستی به خودم گفتم عجب حافظه قوی داره اون شب زیر حالا برف اومده بود چهره‌ها خیلی مشخص نبود چطور مثلاً من انقدر به یادش موندم گفتم خوبه همین رو از خودش بپرسم گفتم چطور شما اون شب تونستی که چهره منو به خاطر بسپاری گفت شما توی آشپزخونه زیر نور برق بودی خب صورتت پیدا بود به من کاملاً شما رو دیدم ... ادامه دارد کپی حرام